قدم به قدم به حرم ساقی دشت کربلا و سید الشهدا نزدیک و نزدیکتر میشدم، ضربان قلبم تندتر میزد، از دور دست گلنبد طلای حضرت عباس (ع) به چشم میخورد، حس عجیبی بود، اشک در چشمانم حلقه زد، آرامش تمام وجودم را گرفته بود، دیگر احساس خستگی نداشتم، با عشقِ تمام و لحظه به لحظه منتظر بودم که وارد بین الحرمین شوم وقتی به این مکان مقدس پا گذاشتم در باورم نمیگنجید که بلاخره به آرزوی دیرین خود رسیدم.