هر حركتي كه منجر به اين بشود كه نسل جوان احساس كند بايد از صحنه مقاومت كناره بگيرد، اين حركت، با واسطه يا بيواسطه، مربوط به امريكا و نظام استكباري است؛ اين يك معيار كلي است.
موج پرقدرت انقلاب اسلامي در سايه انوار الهي و اصول منبعث از اسلام ناب محمدي(ص) جريان كاذب ديكتاتوري را غرق و نظام جمهوري اسلامي را با پايههاي محكم كه همانا اصول خدشهناپذير انقلاب را دربر ميگرفت، جايگزين كرد. نظام استعمار و استكبار جهاني ذرهاي از تلاش براي ضربه زدن به پيكره اين نظام كه تقابل شديد با اصول غرب داشت، غافل نشده و در فرصتهاي مختلف پاشنههاي آشيل فراواني را براي مضمحل كردن انقلاب اسلامي فراهم كرده است. تفكرات سختافزاري براي مقابله، هدفي را براي طرف خصم محقق نكرده و لاجرم او را وادار به فكر پرورش نيروهاي مستعد براي سست كردن نظام از لايههاي دروني خود كرد.
برههاي حساس و بسيار تاريك پس از جنگ تحميلي، مناسبترين زمان براي دستكاري و اختلافافكني بين نيروهاي اصلي نظام بود تا بدين وسيله كمكم ستونها و استوانههاي نظام را يكي پس از ديگري از مسير انقلابيگري و اصول اساسي انقلاب كه گره بر تفكرات بنيانگذار انقلاب اسلامي داشت، خارج ساخته و نقشه خود را زيركانه در رسيدن به اهداف خود پي بگيرد. تفكراتي از دهه ۷۰ با روي كارآمدن دولتهاي سازندگي و اصلاحات در جامعه جنگزده به بهانههاي بازسازي و توسعه كشور رسوخ كرد و تا به امروز به انحاي مختلف ادامه داشته است. منشأ اين تفكرات را عمدتاً نيروهاي شاخص انقلابي در بر ميگيرد. كنه اين تفكرات، فرياد مصلحتگرايي يا همان پراگماتيسم را در درون خود فرياد ميزند. اصل اين تفكر اين طور وانمود ميكند كه انقلاب متعلق به بهمن ۵۷ است و امروز براي پيش بردن نظام جمهوري اسلامي چارهاي نداريم جز اينكه اصول اوليه انقلاب را له كرده و فراتر از آن با ديد مصلحتسنجي راه خود را براي آينده پيش بگيريم. رابطه با شيطان بزرگ، امريكا و سر تعظيم در برابر استكبار جهاني فرود آوردن جزو اهداف اصلي اين تفكر بود. رهبر معظم انقلاب بارها اين تفكرات را با هوشياري و بصيرت وصفناپذير خود درك كرده و نسبت به آنها واكنش شديد نشان دادهاند.
ايشان در تاريخ ۱۹/۶/۸۷ در فرمايشات خود چنين گفتهاند: «بعضيها با نام عقلانيت، با نام اعتدال، با نام پرهيز از جنجال و دردسر بينالمللي، ميخواهند از مباني انقلاب و اصول انقلاب كم بگذارند! اين نميشود؛ اين نميشود. اين نشانه بيصبري و نشانه خسته شدن است. گاهي اين خسته شدن را - كه خودشان خسته شدهاند - به مردم نسبت ميدهند: مردم خسته شدهاند! نه، نخير. مردم آن وقتي كه احساس كنند مسئولان كشور با سربلندي مسلماني و عبوديت خودشان را اعلام ميكنند، خوشوقت ميشوند؛ خوشحال ميشوند. اين مردم، مسلمانند. حركت مردم هم به خاطر همين بود.»
يا در همان اوايل دهه ۷۰ با رسوخ اين تفكر در ساختار فرهنگي كشور، كه ذهن جوانان را با تفكرات ليبراليستي غرب پر ميكردند با واكنش شديد رهبر معظم انقلاب مواجه شد: « هر حركتي كه منجر به اين بشود كه نسل جوان احساس كند بايد از صحنه مقاومت كناره بگيرد، اين حركت، با واسطه يا بيواسطه، مربوط به امريكا و نظام استكباري است؛ اين يك معيار كلي است. هر كاري كه در كشورهاي ديگر كردند، اينجا هم ميخواهند بكنند: سرگرم كردن جوانان به مسائل جنسي، سرگرم كردن جوانان به مسائل شخصي، آلوده كردن جوانان به مواد مخدر و مسكر، منحرف كردن ذهن جوانان از آرمانهاي انقلابي و اهداف اصلي، متوجه كردن آنها به اهداف كوچك و جزئي و صنفي و امثال اينها، متزلزل كردن ايمان نسل جوان به اسلام، متزلزل كردن ايمان نسل جوان به اصول انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي و حتي به امام و نيز هر چيزي كه در راه اين مبارزه عظيم بهكار گرفته ميشود و وجودش لازم است، آن را در چشم نسل جوان، بيرنگ و بياثر و بيفايده و مهمل جلوه دادن.
اگر شما جايي چيزي در اين مضمونها ديديد، در كتابي خوانديد، در رمان ترجمه شده يا نوشتهشدهاي مطالعه كرديد، در مقاله ترجمهشدهاي يا در شعر يا در فلسفهبافياي مشاهده كرديد، حتي در تظاهرات به اصطلاح جسورانه و پُرخشمي چيزي از اين قبيل ديديد، آن را متهم كنيد، بدانيد كه تصادفي نيست، بدانيد كه امريكا از شما ميترسد، بدانيد كه بزرگترين پستهاي استكبار عالم، از حضور شما در صحنه، احساس ناامني ميكند.» اين تفكر كه امروز نيز در حيطه مباحث اقتصادي كار خود را در پازل طراحي شده دشمن پيش ميبرد،گرانيها و گاه عدم استطاعت مالي ملت را بهانهاي براي زدودن مقاومت در مسير انقلاب گرفته است و تنها راهحل را برقراري ارتباط با امريكا القا ميكند. در تاريخ ۱۳/۲/۷۵ رهبر معظم انقلاب ميفرمايند: «خب؛ امروز امريكا جلو ما سينه سپر كرده است؟ كرده باشد! اسرائيل در صحنه بينالمللي سگدو ميزند؟ خوب؛ بزند. براي ما اهميتي ندارد. يا فرض كنيد اجناس و كالاها گران شده است؟ خب، شده باشد. يك وقت هم ارزان خواهد شد. منظور اين است كه اگر در هر زمينهاي، وضع نابساماني به وجود ميآيد، نبايد مجوز شود كه ما فروغ اميد را در دلها بميرانيم. اين، نميشود. اين، جايز نيست. اصل و اصول انقلاب را زير سؤال نبريد. اسلام را زير سؤال نبريد. نگذاريد مسائلي كه پايههاي اصلي انقلاب است، با نوشتههاي ناشيانه يا نوشتههايي كه بعضي اشخاص، زيركانه در مطبوعات شما وارد ميكنند، زير سؤال برود.
مراقب اين موارد باشيد.» اين تفكر حاكم در بخشي از نيروهاي انقلابي ديروز، با روي كار آمدن دولت يازدهم با قوتي مضاعف، در سايه اين دولت، مقاومت ملت را هدف گرفته است و با ديدي گسترده گفتمان سازش را مسبب ايجاد رفاه و توسعه در كشور تلقي ميكند. اين هيئت پراگماتيسم با وجود ادعاي رهروي خط امام(ره) بودن، با تأويلهاي نسبيگرايانه از اصول انقلاب سعي در خدشه وارد كردن به خط امام(ره) را دارند و دشمن نيز آنها را نقطه اتكاي خوبي دريافته و درصدد تقويت آنها است . اين تفكر حتي امروز در مبحث سياست خارجي نيز دخالت كرده و با اقدامات مستشاري به ديپلماتهاي دولت، درصدد بيفروغ كردن حمايتهاي نظام از محور مقاومت در منطقه ميباشد.