۰
plusresetminus
تاریخ انتشارچهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۲
کد مطلب : ۵۲۴۱۹
یادداشت/

فرهنگ عامّه چهارمحال و بختیاری، ارثیه‌ایی مهجــــورمانده از ورای قرون

فرهنگ ساکنین چهارمحال و بختیاری، همانند برگ‌های تذهیب‌شده‌ایی در دفتر ادبیات عامیانه است که در میان جلدی از موقعیّت خاص جغرافیایی، منقوش به آب و هوای متنوع و مراتع سرسبز و جنگل‌های زیبا در کتابخانه فرهنگ ایران زمین، جایگاهی خاص را به خود اختصاص داده است.
فرهنگ عامّه چهارمحال و بختیاری، ارثیه‌ایی مهجــــورمانده از ورای قرون
به گزارش جهانبین نیوز؛ بابک زمانی‌پور پژوهشگر تاریخ و فرهنگ چهارمحال و بختیاری در یادداشتی نوشت:

قسمتی از فرهنگ سنتّی هر سرزمین را روایت‌ها، افسانه‌ها، شعرها، ترانه‌ها، آوازها و سرودهایی تشکیل می‌دهند که بازگوکننده علایق و دل‌بستگی‌ها و همچنین شیوه گفتار، پندار و کردار مردمان، از روزگاران گذشته تا به امروز آنانی که با این علقه‌ها به دنیا آمده، زندگی کرده و از دنیا رفته‌اند، می‌باشند.

در جای جای کشور ایران نیز مردم در هنگام ارائه،ساخت و بیان تصاویر انعکاس‌یافته در ذهنشان،سعی دارند به مخاطبانشان، نظرات و عقاید دل‌خواهشان را بشناسانند، اما این شیوه تفکّرشان را در لفافه‌ایی از کنایات و استعارات دلنشین در اختیار شنونده قرار می‌دهند.

با این که تمامی آنچه که بیان شد به سبب عوامل محیطی و اجتماعی این سرزمین تفاوت‌هایی با یک دیگر دارد امّا همگی دارای ریشه‌های بنیادی مشترک هستند و تنها رنگارنگی ظاهرشان در زیر نور عقاید، دیدها و بررسی‌های گوناگون، متنوع و مختلف، به نظر می‌رسد و به‌طورقطع این به خاطر پیوند قلبی و ملّیی است که از دیرباز در میان مردمان سراسر ایران وجود داشته و تمامی‌شان را از هرگروه، قبیله، زبان و نژاد به یک‌دیگر پیوند داده است.

تمامی این اجزاء فرهنگی در جریانات مختلف اجتماعی به‌صورت سیّال‌گونه نقش وحدت‌آفرینی را بر عهده داشته و دارند و به شکل‌های متفاوت از گذشته‌ها کارکردهای خود را به نمایش گذاشته‌اند.

همواره عوامل اصلی آفرینش این قبیل عناصر ذوقی و ادبی در میان مردم، وقایع تاریخی، اجتماعی، سیاسی و احساسی بوده‌اند که در سطح جوامع به‌وجود آمده، منتشر شده و در روحیّات اعضاء تاثیرات عمیقی را بر جای گذاشته‌اند.

زمانی افسانه‌ها، قصّه‌ها و داستان‌ها نزد اهل علم به‌جز برای دل‌خوش کردن و یا ترسانیدن کودکان، دارای ارزش دیگری نبودند، امّا اکنون به یاری همان‌ها که ریشه اصلی‌شان بر واقعیات عینی و حسی استوار شده است، اگرچه با احساسات فردی آمیخته و با اضافات شاخ و برگی زینت داده شده‌اند، چه‌بسا کشفیّات و فعّالیّت‌های جدیدی بنیان گذاشته شده و نتایج آشکارتری نیز از خلال بررسی آن‌ها مشخص شده است.

گذشته از همه این مسائل، پندها، اندرزها و تدبیرهای حکمی و فلسفی نیز از دیرزمان، درقالب همین آثار سینه به سینه و نسل‌اندرنسل بازگو می‌شده است و بزرگ‌ترها خصوصا سالمندان خانواده وظیفه خود می دانستند با دادن ظاهری دلنشین و سرگرم‌کننده، خلاءهای فکری و عقیدتی مخاطبانشان را پر کرده، مطالب تربیتی و اخلاقی را نیز به فرزندان و نوه‌های‌شان انتقال داده و ایشان را در به‌کارگیری آن مواعظ دل‌چسب در زندگی روزمره تشویق و تحریک نمایند.

در گذشته، شب‌های طولانی زمستان درحالی‌که زمین در پوششی از برف سپید فرو رفته بود و شمع، چراغ موشی، فانوس، لامپا، گردسوز و یا زنبوری (توری) نیز در بالای طاقچه اطاق خشت و گلی سقف تیری قدیمی یادگار مانده از نسل‌های قبل به نورافشانی مشغول بود، بهترین موقعیّت برای جمع شدن افراد خانواده به دور هم را به وجود می‌آورد، تا در حلقه گردکرسی گرم، بزرگ‌ترها به بازگو کردن تجربیات زندگیشان در پوششی از ادبیات عامیانه مردم‌پسند و همه‌فهم بپردازند و هر کدام از حاصل آموخته‌های دیگری خوشه‌ها برچینند.

صدافسوس اکنون، دیرزمانی نیست که اجاق گرم آن خانواده‌ها با سرمای بی‌اعتنایی‌ها فسرده شده و روایت‌ها، قصّه‌ها، متل‌ها و آوازهای پرمعنا در زیر گَردی از فراموشی می‌روند تا برای همیشه در سینه حافظان قدیمی‌شان محبوس شده و به دست خاک سرد و تیره سپرده شوند.

فرهنگ ساکنین چهارمحال و بختیاری نیز در این میان، همانند برگ‌های تذهیب‌شده‌ایی در دفتر ادبیات عامیانه است که در میان جلدی از موقعیّت خاص جغرافیایی، منقوش به آب و هوای متنوع و مراتع سرسبز و جنگل‌های زیبا در کتابخانه فرهنگ ایران زمین، جایگاهی خاص را به خود اختصاص داده است.

هر ورق این دفتر از داستانی شنیدنی حکایت می‌کند و هر فصلش بیان‌گر حماسه‌ها و داده‌های تاریخی است که درقالب قصّه‌ها، افسانه‌ها، لالایی‌ها و... جان ابدی یافته‌اند، مفاهیمی که نسل‌اندر‌نسل، آرام‌بخش روح مشتاقان و چونان ابرهای سیّالی بوده‌اند که ذهن کودکان پابرهنه گردآلود، سوار بر آن‌ها در فضای لایتناهی شهر آرمانی مادران به گردش درآمده است.

کودکانی که با کلاه نمدی قاچ قاچ به یادگار مانده از پدر و چشم قربانی سرشانه‌هایشان، روزها سوار بر پشت اسب چوبی‌شان، کوچه‌های خاکی و پیچ در پیچ دهکده‌های نقلی «چهارمحال» را درنوردیده و بارها زمین خورده‌اند و در حالی که نان و قندی توشه راهشان بوده به بازی و جست و خیز خود ادامه داده‌اند و تنگ غروب بی‌رمق و خسته،در حالی که خورشید دامن طلاییش را از دشت و دمن نواحی «رار (لار)، کلّار (کیار)، کندمان (گندمان) مزدج (ممیزدج)» بر می‌چیند تا ماه و ستاره‌ها لحاف آسمان را تزئین کنند، سر بر زانوی دایه پیرشان که سیلی دست روزگار صورتش را برافروخته کرده و بار اندوه و غم جوان‌مرگی مرد خانه پشتش را خمیده، نهاده و سوار بر بال لالایی‌های جان سور مادر، در اندیشه پیکار با خصم پدر و کشیدن انتقام از او به خواب شیرین پیروزی فرورفته‌اند.

صفحات دیگر این مجموعه، نوای نای چوپان نمدی پوش روستا با گلّه گوسفند و سگ باوفایش درکشاکش دایمی با گرگ‌ها و مراتع مخروبه و در کنارش حماسه «بختیاری‌های» دلیر تنگ‌های «پیش‌کوه»، «میان‌کوه»، «پشت‌کوه»، «کوهرنگ»، «اردل»، «بازفت»، «لردگان» و «سه‌دهستان» را تصویر می‌کند.

سراسر این صفحات پر از تصاویری است زیبا و رنگارنگ به سرخی خون و پاکی آبی آسمان، همه چیز و همه کس قصّه‌ها از غصّه‌ها دارد، تنگ‌ها، قلعه‌ها، فرازها و فرودها.

پیرمردها و پیرزن‌های این دیار که تکیّه بر دیوار فرسوده ایوان خانه‌ها و میدان‌گاه‌ها، عصرها برآفتابی نشسته، در اندوه گذشت جوانی، چوب‌خط روزهای باقی‌مانده عمر را نشان می‌گذارند، هر یک با زبانی خاص و پر رمز و راز از یک‌دیگر می‌گویند، از هم‌ولایتی‌های گم‌شده‌یشان در غبار زمان و از مرگ و زندگی خیل عزیزان، در سینه‌های‌شان کینه ستم روزگار و در گلوهای‌شان بغض ظلم ظالم منتظر آزادی است و آن‌گاه که  هق هق گریه‌ها زخم‌های کهنه اسارت را سرباز می‌کند، زمزمه ها آغاز می شوند.

در این هزارتوی پررمز و راز، خان دیو می‌شود و مباشرش بختک، فشار اختناق، خشک‌سالی نام می‌گیرد و قیام توده‌ها باران، بارانی که قطراتش تک‌واژه‌های لالایی می‌شوند و ریشه‌های روح در انتظار رویش بچّه‌ها را حیات می‌بخشند.

زندان ظالم قلعه بالای کوه نام می‌گیرد و زندانی دختر زیبای در بند و ناجی، تک‌سواری رشید که از ورای کوهستان «زردکوه بختیاری» سر می‌رسد تا زنگ خوش موسیقی راست، شادی‌آفرین عروسی، زنگ دل‌افسردگی ساز چپ عزا را از دل‌ها بزداید.

آری این دفتر صدها حکایت دارد و هزارها رمز و راز، امّا راستی باز هم چیزی کم دارد، حالا قصّه هست، شعر هست، لالایی هست، امّا خواننده هم می‌خواهد، خواننده‌ایی که آن قصّه در روحش تاثیر بگذارد و آن لالایی به فکرش فرو برد و آن شعر را با صدایی گیرا مترنّم شود، با صدایی که در تمام درّه‌ها پیچیده و هم‌نوا با نوای نی چوپان و ریزش آبشارها به یادها آورد و آن‌چه را گذشتِ روزگار کم‌رنگ کرده و از یاد برده است.

فرهنگ عامّه مردم این دیار سرشار از بسیاری واقعیات گذشته تاریخی ایشان است که در عین بالندگی و تبیین روح گسترده فرهنگی آنان، تفحّص وغور در لابه‌لای شاخ و برگ‌های رمزی و پرفراز و نشیبشان می‌تواند بسیاری از پیشینه فراموش‌شده و گم‌شده‌ایی را معلوم دارد که در جایی ثبت نشده‌اند و تنها در بایگانی سینه‌های فراخ مردمان بومی آن نسل‌اندرنسل به یادگار گذاشته شده‌‌اند.

در این میان به‌خصوص دو بخش موسیقی عامیانه و ترانه‌ها و تصنیف‌های مربوط به آن و نیز قصّه‌ها داستان‌های مربوط به جنگ‌ها و درگیری‌های قومی و طایفه‌ایی که صورتی افسانه‌ایی و پری‌وار به خود گرفته‌اند می‌توانند ازجمله مواد مناسب جهت بررسی گذشته پربار مردم چهارمحال و بختیاری تلقّی شوند.

 امّا، این‌ها همه حکم شعله‌های لرزانی را دارند که دقایق پایانی عمر خویش را سپری می‌کنند و تا زمانی نه‌چندان دیر، شاید اثری از گرمابخشی آن‌ها باقی نماند.

تنها اگر با جدیّت تمامی این آثار ذوقی و ادبی از درون سینه‌های فرسوده بیرون کشیده و ثبت شوند، می‌توان امیداور بود که لااقل تا چند صباحی دیگر گوشه‌ایی از مجموعه‌ایی نفیس و گران‌بها از فرهنگ عامه را دارا شویم که مایه مباهاتمان باشد، شاهدی بر هویّت فرهنگیمان و بازگوکننده‌ایی از لزوم زندگی‌مان.

انتهای پیام/1026ج
 

 
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱

ساعت:

۱۰:۰۷:۰۶

4 Jan 2023