و تو ای مادر عزیزم که از جانودل عزیزتری میدانم که طاقت شنیدن خبر شهادت پسرت را نداری ولی بدان که بایستی صبر و استقامت کنی. آیا فراموش کردهای که زینب چگونه فریاد حسین را در برابر جباران تاریخ اقامه کرد و طاغوتیان را رسوا نمود.
به گزارش «جهانبین نیوز»،شهید سید رحمتالله واحدی هفشجانی در وصیتنامه خود مینگارد:
شکر و سپاس خدایی را که بر آدم منت نهاد تا خود انتخابگر راه خود باشد، در دوران زندگی هر فردی یک روز امتحان میشود و هستند کسانی که از این امتحان الهی بیرون آیند در این زمان که دین حق و حقیقت درخطر است و تمام ملل جهان کمر به نابودی آن بستهاند و در این زمان که کشور اسلامی ایران موردحمله دشمنان خدا قرارگرفته، وظیفه خود دانستم که پای در چکمه کنم و دین خدا را یاری کنم تا خدایم یاری دهد و برابر ندای حسین رهبرم پاسخ دهم و در کربلای ایران جان بی قابل خود را نثار دین و راه حسین نمایم چون میدانم که مرگ باشرافت بهتر از زندگی با خواری و ذلت است.
ما که وارث راه حسینیم نباید مرگ با خواری را انتخاب کنیم و من توصیه میکنم چون کسانی هستند که من نمیدانم چه طور و به چه صورت هنوز دنبال این گروهکها را به این گروهکهای کثیف که از عرق هم کثیفتر هستند ول نکرده و هنوز دنبال میکنند و بار دیگر توصیه میکنم به آنها این فرصت طلایی را از دست ندهند.
ای جوانهایی که فریب این گروهها و سازمانها را خوردهاید بیایید و از امروز توبه کنید و خود را از لب پرتگاهی که هستید تا به اعماق آن فرونرفتهاید نجات دهید، به خدا قسم خدا توبه شمارا قبول خواهد کرد چون خداوند توبهکنندگان را دوست دارد.
ای پدرومادر عزیزم من از شما شرمندهام زیرا نتوانستهام آن حقی را که به گردن من داشتهاید ادا کنم میبخشید و اما من از بین شما میروم ولی بدانید که فقط مجسمه من از بین شما رفته و من از بین نرفتهام بلکه اگر خدا بخواهد و این سعادت نصیبم گردد وارد یک زندگی جاودانه شدهایم.
شما هیچ ناراحت نباشید افتخار کنید که چنین فرزندی از شما در میدان نبرد حق علیه باطل برای دفاع از حق و برای الله فدا گشته است، پدر و مادرم این را بدانید من از شما نبودم بلکه امانتی بودم نزد شما برای قدرتی دیگر که مافوق تمام قدرتهاست بهصورت امانتی نزد شما گذشته بود و حال آمد وامانت خود را پس گرفت پس شما ناراحت نباشید بلکه باید خوشحال باشید که این امانت را بهخوبی و به نحو احسن به صاحب اصلیاش برگردانیدهاید.
مادر و پدرم آیا از اینکه از وجود پرثمر عمرتان یک شهید پرورشیافته افتخار نمیکنی؟ آیا از اینکه توانستهای در این برهه از زمان و آنهم درزمانی که اسلام عزیز مورد حملات گوناگون گرگهای عصر قرارگرفته است قربانی ناقابلی را اهدا کنی خرسند نیستی؟ اگر برایت درست است پس درود خدا و رسول خدا بر تو باد که چه خوب از امتحان الهی سربلند و فاتح بیرون آمدهای وتوای مادر عزیزم که از جانودل عزیزتری میدانم که طاقت شنیدن خبر شهادت پسرت را نداری ولی بدان که بایستی صبر و استقامت کنی.
آیا فراموش کردهای که زینب چگونه فریاد حسین را در برابر جباران تاریخ اقامه کرد و طاغوتیان را رسوا نمود.
مادر عزیزم و پدر عزیزم از شما دو چیز میخواهم یکی اینکه از شما طلب رضایت میکنم و دیگر آنکه هرگز قطره اشکی در چهرهتان مشاهده نشود و در پایان این قسمت از وصیتم یک پیام برای خانواده و تشییعکنندگانم، برایم اشک نریزید سینه نزنید من خوشکام و خوشبختم.
چرا چون رسالتم را به پایان رساندم اگر اشکی بر مزار من میریزید برای اسلام بریزد.
بیایید اشکها را گلوله کنیم و به سر دشمن فرود آریم بیایید نالههایمان را پنهان و دشمن را خوار سازیم و از شما تقاضا دارم برای امامتان دعا کنید و رزمندگان را هم دعا کنید و بشتابید بهسوی جبههها.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
خدایا خدایا رزمندگان ما را پیروزشان بگردان