اى هشتمين سپيده من آن پرنده مهاجرم كه هزار سال پريده اما هنوز،سواد گنبدت بر من پيدا نيست منی که نه سوادی برای خواندن دارم و نه توانی برای ماندن اما این رشتهاى از زيلوى حَرمت است که مانند زنجیری بر گردنم افتاده و گل مهرههاى ضريحت با تبلور فلزیش دلهاى بيرون تپيده من را به این سو و آن سو میکشاند و همچو پولاد ضريحت آب دیده میکند تا در مقابل طلای ناب گنبدت کم نیاورم و نشان دهم که فلز وجودیم از اهل بیت(ع) است و از این خاندان جدا نیست و هر روز ارادتمان را تیک میزنیم و نشان میدهیم که از زراندوزان هستم اما فريب زراندوزان تاريخ را نمیخوریم. چه سری در کرمت نهفته است یا امام رضا (ع)که شتر از مسلخ به فولاد تو مىگريزد و آهن تو پيوند جماد و نبات و حيوان است و بخشش تو ، اعطاى خداى سبحان است، وقتى تو مىبخشى دست مريخ نيز به سوى سقاخانهات دراز است و فقیر و غنی را به صف کردی تا بدانند بر روی زمین هم هستند کسانی که از کرم بینصیب نمانده و همتی خواهد برای دریافت آن که تنها با اتصالی کوچک به این خاندان آن را دریافت کنی آن هم بدون مزد و منت. تو امامى! هستى با تو قيام مىكند،درختان به تو اقتدا مىكنند، كائنات به نماز تو ايستاده و مهربانى تكبيرگوى توست، عشق به نماز تو قامت بسته است و در اين نماز هر كس مأموم تو نيست؛ (مأمون) است!درست نيست شكسته است، تاريخ چون به تو مىرسد طواف مىكند. تنها کوچههای خراسان تو را نمیشناسد بلکه تمام چشمههای خروشان، موجهای پريشان، ريگهای بيابان، برگ و باران تو را میشناسند چرا که نام تو رخصت رويش است و طراوت و گلهای اين باغ و تمام شهيدان تو را میشناسند از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی؛ ای که امواج طوفان، آيات قرآن، پيدای پنهان تو را میشناسند و میدانند که پناه عاشقانی عاشقانی که با تو همراه شدهاند از دور و نزدیک با دستهای خالی به بخشش بیمنتهایت که به دریای بیکران خداوند وصل است دخیل بستهاند تا باز با جامی پر از شراب معنويت و سری بالا از دیاری که به تو جفاها کردند، بروند. اى ملكه دلهاى خسته! تو مىسازى و من عاشقانه نامت را فرياد مى زنم: اى امام هشتمين! اى ضامن آهوان رميده! تو معيار سنجش صداقت هستى و تو آسمان زلال دلها هستى چنان آبشار فضايل تو رفيع است كه هر چه سر به فراتر فراز آورم، ديدگانم در نظاره ارتفاع توباز مىماند! تو برترينى ، بلندترينى تو ماندگارترين ياد روزگارانى تو سايهسار نخل محبت، تو چشمه زار تمامى خوبى، تو را چه واژهاى درخور است و بايسته؟ جز اینکه درود خدا بر تو باد. مولای من! تو ميزبان گريهها و نيازها؛ غمها و دلتنگی های ما هستی. تو كه غريبی را احساس كردهای! حال غريبهها به آستان كرم تو چشم دوختهاند و به دستان پر مهرت توسل كردهاند تا بار دیگر در شب ولادتت آنها را از خان کرمت بینصیب نگذاری و مانند كبوتران عاشقی كه گرداگرد حرم پاک تو میچرخند و تو را طواف میكنند؛ از اوج افلاک لذت ببرند و مانند آسمانی كه هر روز نه، هر ساعت نه، هر لحظه و ثانيه از تو جان میگيرد در پيشگاه شكوه تو جان دهند و با خورشیدی که با طلوع انوارش به پنجره فولاد تو چنگ میزند و از ضريح تو نور می گيرد نور هستی را بگیرند. ساحا اصفهانی