۰
plusresetminus
تاریخ انتشارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۴:۲۴
کد مطلب : ۸۱۸۱
گفتگو با سمسام امیری، آزاده

اطاعت از ولایت فقیه، رمز پیروزی و استقامت دربرابر آزار رژیم بعثی در اردوگاه ها

اطاعت از ولایت فقیه، رمز پیروزی و استقامت دربرابر آزار رژیم بعثی در اردوگاه ها
دوران اسارت هرچند دشمن بر جسم ها غلبه داشت اما هرگز نمی توانست روح اسرا را به بند بکشد و روز به روز بر عظمت این روح ها افزوده می شد گویی اردوگاه اسارت دریچه ای بود که اسرا از آنجا با خدا پیوند می خوردند .

لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید چه مدتی در اسارت بوده اید ؟

سمسام امیری هستم متولد سال ۱۳۴۵ و سه سال ر اسارت رژیم بعثی عراق بودم .

در چه عملیاتی به اسارت دشمن درآمدید؟

در عملیات باز پس گیری شهر فاو از دشمن در سال ۶۷ به عنوان نیروی سپاه قمر بنی هاشم (ع) بودم که اسیر شدم .

آیا در طول مدت اسارتتون از حال خانواده خبر داشتین یا اینکه خانواده از اسارت شما اطلاع داشتن ؟

خیر بنده تا زمان آزادی و ورود به ایران از حال خانواده ام خبری نداشتم و اسمم هم در بین مفقودالاثرها آمده بود و خانواده ام فکر می کردند شهید شده ام .

خانواده با خبر آزادی شما چه عکس العملی داشتند آیا خاطره ای از زمانی که با خانواده روبرو شدید دارید ؟

(با لبخند)آنها از این که من زنده بودم خیلی خوشحال بودند و خاطره ای که دارم این است که همسر من زمانی که بنده به اسارت درآمدم باردار بودند و من د طول اسارتم یک شب خواب دیدم که صاحب دختری شده ام ،زمانی که آزاد شدم قبل از اینکه دخترم را ببینم مشخصات ظاهری او را همان طور که در خواب دیده بودم برای خانواده و اطرافیان گفتم و آنان حیرت کرده بودند چون تمام مشخصات ظاهری با ویژگی های دخترم مطابقت داشت.

از خاطرات جبهه برایمان نقل می کنید ؟

خاطرات که خیلی زیاد است شیرین ترین آنها مربوط به وقتی است که رژیم بعث با شکنجه های فراوان هنوز نمی توانست بر هیچ یک از اسرا غلبه کند و وحدتی که بین اسرا بود همواره مورد خشم آنان و خوشحالی اسرا بود و تلخ ترین آن هم زمانی بود که هم اردوگاهی ها بر اثر بیماریهایی که شرایط بد اردوگاه به آنها تحمیل می کرد یا بر اثر شکستگی های ناشی از شکنجه به شهادت می رسیدند و هیچ کاری از دستمان بر نمی آمد .

از بعد از اسارتتان چه خاطره ای دارید که بخواهید برایمان نقل کنید ؟

روزی برای شرکت در نمازجمعه رفته بودم که اعلام کردند پیکر چند شهید دوران دفاع مقدس را برای تشییع آورده اند،بعد از کمی پرس و جو متوجه شدم دو تن از آنان هم اردوگاهی ها و هم استانی های خودمان هستند که دو سال قبل از آزادی ما بر اثر شکنجه و شکستگی استخوان در بهداری شهید شدند و متوجه شدم که در طی ۱۵ سالی که از شهادتشان گذشته هنوز خانواده های آنان بی اطلاع بوده اند و این خیلی برایم دردآور بود .

می توانید دوران اسارتتان را در چند جمله خلاصه کنید ؟

دوران اسارت هرچند دشمن بر جسم ها غلبه داشت اما هرگز نمی توانست روح اسرا را به بند بکشد و روز به روز بر عظمت این روح ها افزوده می شد گویی اردوگاه اسارت دریچه ای بود که اسرا از آنجا با خدا پیوند می خوردند .

برای دانش آموزان استانمان چه نصیحی دارید ؟

(با کمی تامل) در زمان اسارت ما تقریبا ۵۰ یا ۶۰ دانش آموز و دانشجو هم در اسارت بودند که آنها را به اردوگاه دیگری منتل کرده بودند و به آن" اردوگاه بچه ها" می گفتند اما همین بچه ها زیر شکنجه که میرفتند هرگز کسی را لو می دادند و به بعثی ها دهن کجی می کردند و باعث می شدند که آنها از عصبانیت دیوانه شوند .

حالا دانش آموزان امروز که فرزندان آنها هستند باید مقتدرانه پا جای پای پدرانشان بگذارند و خط و مشی را از آنان بگیرند تا بر مشکلات و مسائل زندگیشان غلبه کنند .

من به عنوان برادری کوچک می گویم با ولایت باشید تا قدرتمند شوید .ما با چشمان خود دیدیم که رژیم بعث حتی نتوانست در خاک خودش آسیبی به پایبندان به ولایت وارد آورد و قدرت ازلی از آنان حمایت کرد .
مرجع : منطقه آزاد
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

يکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۰۷:۲۴:۱۴

12 Jan 2020