۰
plusresetminus
تاریخ انتشارسه شنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۲
کد مطلب : ۶۳۰۷

چيستي انحراف و ابعاد آن...

چيستي انحراف و ابعاد آن...
یادداشت: عبدالله گنجی   اخيراً جناب مهندس مشايي در مصاحبه با روزنامه ايران اعلام نمود: «نمي‌دانم از چه منحرف شده‌ام» و در پاسخ به آن، مطبوعات و رسانه‌ها به صورت سطحي و با رويكرد سياسي پاسخ گفتند. در اين نوشتار درصدد هستيم در حد محدود چيستي اين انحراف را باز‌خواني و با روش شبهه علمي تبيين نماييم. البته هستند افرادي در جغرافياي نيرو‌هاي مؤمن به انقلاب اسلامي كه هنوز منكر انحراف هستند، اين جماعت يا از گذشته خود در حال دفاع هستند يا از منظري به صحنه مي‌نگرند كه احمدي‌نژاد را مقابل هاشمي، لاريجاني و... مي‌بينند، اگر از منظري به صحنه بنگرند كه انديشه اسلام تشيع و انديشه امام خميني و انقلاب اسلامي را انطباق دهند، قطعاً طور ديگري خواهند ديد. البته تبيين اين موضوع هيچ ارتباطي با زحمات شبانه‌روزي دولت و خدمات بر‌جسته آن ندارد، انصاف و تقوي حكم مي‌كند تا همه چيز را خلط ننماييم. اگر‌چه نگارنده معتقد است احمدي‌نژاد در پر‌تو حواشي، مسيري را طي نمود كه بسياري از نيرو‌هاي انقلاب به خدمات وي نيز توجهي ندارند و با اهم و مهم كردن زحمات و عوارض حاشيه‌اي دولت به بحران تحليل رسيدند. اما چيستي انحراف را بايد در حوزه مباني انديشه، يعني هستي شناسي و معرفت شناسي جست‌وجو نمود. انحراف موجود كه از نگاه نگارنده وجود آن قطعي است، نه در حوزه اقدامات اجرايي و سياسي كه در حوزه اعتقادي و انديشه شيعه است. اين كه چرا واژه انحراف مصطلح شد، شايد به دليل اين باشد كه از وسط راه حركت دولت پديدار شد و اين كه چرا قبل از آن طرح نمي‌شد، شايد به دليل اين بود كه تريبون ملي و تريبون قدرت جهت توزيع و توسعه آن وجود نداشت.
ابعاد انحراف: انحراف مذكور را مي‌توان در پنج مقوله اصلي دسته‌بندي نمود. ۱- باستانگرايي- ايران‌گرايي ۲- انسان‌گرايي شرقي ۳- پلوراليسم حقانيت ۴- مهدويت فراانتظار و آماده ميعاد ۵- پيشگويي مستمر. ذيلاً با استناد به سخنان حلقه مذكور و بدون توجه به نظرات منتقدان و مخالفان به تبيين هر يك به صورت اختصار مي‌پردازيم. شاخص براي اطلاق انحراف به انديشه مذكور را مي‌توان به: ۱- ناهمخواني با باور‌ها و مباني تشيع؛ ۲- عدم تأييد مراجع تقليد به عنوان پيشقراولان مكتب تشيع (و عدم تمكين اين حلقه به نظرات آنان) ۳- ناهمسويي با انديشه امام (ره) ۴- تذكرات مقام معظم رهبري ۵- نداشتن زمينه تخصصي مولدان اين انديشه و... خلاصه نمود.
۱- باستان گرايي- ايران‌گرايي: دقت در تاريخ معاصر نشان مي‌دهد خاستگاه باستان‌گرايي در ايران در نظر مستشرقان غربي كه تاريخ باستان ايران را در ۲۰۰ سال گذشته نوشته ‌اند بوده است ۲- پارسيان هند، يعني زرتشتياني كه بعد از اسلام به هند و كلكته هجرت كردند ۳- مذهب ستيزان و فراماسونر‌هاي صدر مشروطه (روشنفكران نسل اول) ۴- نژاد‌پرستان آريايي ۵- اصحاب قدرت (پهلوي‌ها) خلاصه نمود. اما شاخص‌هايي كه مي‌توان با آن باستان‌گرايي را در اين حلقه ديد عبارت است از تأكيد گفتماني بر كوروش، طرح مكتب ايراني به جاي اسلام ناب، توجه ويژه به نوروز و ايران‌گردي، توجه به همسر دكتري فاطمي و هزينه يكساله براي وي در هتل استقلال، تمركز بر فردوسي بعد از تذكر مقام معظم رهبري مبني بر «اگر بر ايران هم تأكيد داريد بر ايران پس از اسلام تأكيد كنيد كه هم تمدن‌ساز بوده است و هم تاريخ روشني دارد...» (هفته دولت ۱۳۹۰) و تمجيد‌هاي افسانه‌اي و قداست گونه از ايران در سخنراني‌ها. مشايي در تاريخ ۸/۵/۱۳۷۸ مي‌گويد: «هركسي كه عشق ايران در دلش باشد در نزد خداوند مأجور است»، يعني اگر رضا پهلوي، مسعود رجوي و حتي اگر اوباما هم به ايران علاقه داشته باشد نزد خداوند مأجور‌ند و... در جاي ديگري (۱۶/۸/۸۹) مي‌گويد: «واژه ايران ذكر است شما در ذكر دنبال چه مي‌گرديد؟ ذكر واژه‌اي است مرتبط با روح مؤمن. از ذكر چه مي‌جويند ذاكران؟ همان را بجوييد از ايران، ايران ذكر است.» واقعاً از عبارت فوق چه بايد فهميد؟ يعني واژه «ايران» همتراز تسبيحات حضرت زهرا، حمد خدا و... است؟ در جاي ديگري در همان سخنراني مي‌گويد: انديشه ايراني جوهر دارد، گوهر است... و سپس به سه واژه معروف زرتشت اشاره مي‌كند و مي‌گويد «بدانيد همان جا كه زيبايي را مي‌‌يابند آن گوهر ايران است. در كردار، در پندار، در رفتار، در بينش، در كنش ايران است.» انديشه ايراني يعني چه؟ هيچ كشوري را با انديشه توصيف نمي‌كنند. انديشه مربوطه به افراد، مكاتب فكري و اديان است. انديشه اسلامي، انديشه ناسيوناليسم، انديشه سوسياليسم و انديشه ليبراليسم، انديشه‌هاي مطرح و زنده در دوران معاصر بودند، انديشه ايران هيچ مطلب انتزاعي و غير‌انتزاعي را به ذهن متبادر نمي‌كند. در جاي ديگر (۲/۳/۸۹) در توصيف بزرگي ملت ايران مي‌گويد «ملت ايران، ملت بزرگي است، اگر به منشور كوروش نگاه كنيد مي‌توانيد به اين مسئله پي ببريد.» آيا نمي‌شود به اسلام و امام حسين (ع) و انقلاب اسلامي و امام خميني و... نگاه كرد تا بزرگي ملت ايران را بفهميم؟ يكي از اقدامات ناسيوناليست‌ها و پارسيان هند و مستشرقان تلاش جهت تاريخ نگاري جديد براي ايران بوده است كه ذكر آن در اين مختصر نمي‌گنجد (به كتاب فرهنگ و سياست در عصر تجدد نوشته ذاكر اصفهاني مراجعه شود). در جاي ديگري مي‌گويد: «تاريخ و مردم اين سر‌زمين عين دين است.» جالب اينكه پهلوي دوم نيز درباره كوروش مي‌گويد: كوروش را مي‌توان در حقيقت بنيانگذار فكر امروز صيانت حقوق بشر خواند، چرا كه نخستين كسي در جهان عهد عتيق بود كه منشوري آزاد منشانه در اين زمينه تدوين و اعلام كرد (پاسخ به تاريخ ص۱۲). جالب اينكه پهلوي دوم نيز همين استوانه‌اي كه دولت احمدي‌نژاد از لندن آورد را اجاره مي‌كرد و به ايران مي‌آورد. شهيد مطهري، محترم شمردن بت پرستي بابليان توسط كوروش را اقدامي زشت جهت به برده گرفتن آنان مي‌داند و از نظر سياسي آن را قابل مانور اما از نظر اخلاقي صددرصد رد مي‌كند. چرا كه اگر كوروش در هيبت يك موحد، بت پرستي را به رسميت مي‌شناخته، چرا دست به اشغال زده است؟ چرا پيامبر ما بت پرستي را به رسميت نشناخت؟ شهيد مطهري هدف از محترم شمردن بت‌پرستي توسط كوروش را به استثمار كشيدن بدون درد‌سر آنان مي‌داند.
۲- انسان‌گرايي شرقي: تفاوت انسان‌گرايي شرقي با انسان‌گرايي غربي در اين است كه در غرب انسان منتزع از خدا، موجودي خود بنياد، عقلانيت محض و رها شده و داراي مرز‌بندي با خداست، اما در انسان‌گرايي شرقي انسان آن قدر در خدا تنيده است كه هيچ فاصله‌اي نمي‌توان بين آنان ديد. آقاي احمدي‌نژاد در توصيف مقام انسان مي‌گويد: «جانشين با اصل شباهت دارد و بخشي يا تمام اختيارات و توانمندي‌هاي اصل را دارد.» بنابر‌اين همه كار‌هايي كه از خدا بر‌مي‌آيد در حوزه فاعلي از انسان نيز بر‌مي‌آيد. جناب مشايي مي‌گويد: «خداوند به خلق موجودي فكر مي‌كرد و انجام داد كه مثل هيچ‌كس نبود و مثل خودش بود، در واقع خدا با خلقت انسان خدا را آفريد» و در جاي ديگري مي‌گويد «خداوند به انسان بدهكار نبود كه او را آفريد. ظاهراً خداوند به خودش بدهكار بود كه انسان را آفريد. دلش مي‌خواست شناخته شود. يك كسي را بايد خلق مي‌كرد كه بتواند بشناسد. انسان اهميتش به همين علم است. اگر علم را بر‌داريم، انسان حذف مي‌شود. انسان را كه حذف كنيم ديگر نيازي به حرف خدا نيست. زيرا ديگر خودش حذف مي‌شود.» طبق اين سخن «يسبح‌لله ما في‌السموات و الارض» به رسميت شناخته نمي‌شود يا موجوداتي كه خدا را تسبيح مي‌گويند، بدون شعور اين كار را مي‌كنند و خدا براي آنان نيز شناخته شده نيست. لذا انسان را آفريد كه خودش را به او معرفي كند، يعني خالق، عقده داشته كه خود را به رخ مخلوق بكشد و... در خصوص انسان كامل نيز تنوع مصداق وجود دارد. اين واژه كه در كلام احمدي‌نژاد زياد تكرار مي‌شود. در جايي براي امام زمان (عج) در جايي براي سعدي «سعدي انسان كامل است» و در جايي براي پيامبر استفاده شده است. در خصوص مشايي اين واژه عيناً به كار نرفته اما از ۱۷ صفتي كه در حكم انتصاب وي در دبير‌خانه جنبش عدم تعهد آورده شد مي‌توان اين تعميم را داد.
۳- پلوراليسم حقانيت و پلوراليسم در رجعت
احمدي‌نژاد در پيام تسليت براي هوگو چاوز هم وي را اهل رجعت دانست و هم شهيد ناميد. در صورتي كه هيچ يك از بزرگان دين چنان درجه‌اي حتي براي امام خميني قائل نشده‌اند. ميرزا آقاخان كرماني كه معروف به ويژگي‌هايي مثل باستان‌گرايي، فراماسونر، بابي (به خاطر بابي‌گري در تبريز در سال ۱۳۱۳ هـ اعدام شد) و هم ضد‌حجاب است. يك فراماسونر معروف ديگر مانند ميرزا ملك خان ارمني صاحب اولين فراموش‌خانه در ايران «مجمع آدميت» را اهل رجعت مي‌داند و در نامه‌اي به وي از قول يكي از رهبران بابيت مي‌نويسد: «وي اظهار داشت كه دليل آشكاري كه از مبادي عاليه ناشي مي‌شود مبني بر آن است كه شخص شما رجعت عيسي (ع) باشيد و كمك بزرگي به قائم آل محمد (ص) خواهيد كرد. در ميان بعضي از بابي‌ها اين صحبت به ميان آمده است كه يكي از علايم ظهور امام زمان نزول عيسي مسيح از آسمان‌ها و تبليغ او براي يك دين واقعي مي‌باشد. آنها اعتقاد دارند كه ملكم‌خان همان عيسي مسيح است.» (ميرزا ملكم خان، حامد انگار ص ۲۳) و ملكم نيز در نامه‌اي به بلنت انگليسي مي‌نويسد: چند سال پيش من در ايران ديني آوردم كه احتمالاً داستانش را شنيده‌اي (اشاره به ايجاد فراموش خانه). در خصوص پلوراليسم حقانيت، جناب مشايي هم بر حقانيت اديان اعم از زرتشتي، بودايي و بر‌همايي و يهودي (توحيدي و غير‌توحيدي) باور دارد و هم با مرز‌بندي بين حق و باطل مخالف است: «دنيا رو به اين سمت مي‌رود كه حتماً نبايد مسلمان بشود تا به حقانيت برسد، هر مسيحي، يهودي، زرتشتي، بودايي، بر‌همايي و ... نبايد الزاماً مسلمان بشود تا به حقانيت برسد.» (۲۸/۵/۱۳۷۸)
و در جاي ديگر در مخالفت ۱۸۰ درجه‌اي با آرمان‌هاي امام خميني مي‌گويد: «دوره‌اي كه كسي بخواهد ديني را بر دنيا حاكم كند و نگاه خاص مذهبي را بر دنيا حاكم كند گذشته است.» در حالي كه امام مي‌فرمايد: «بايد اسلام را فاتح جهان نمود»، «ما درصدد خشكانيدن ريشه‌هاي فاسد سر‌مايه‌داري صهيونيسم و كمونيسم در جهان هستيم»، «امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدي است»، « ما بايد در جنگ اعتقاديمان بسيج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم»، «امروز غرب و شرق به خوبي مي‌‌دانند كه تنها نيرويي كه مي‌تواند آنان را از صحنه خارج كند اسلام است»، «جنگ ما جنگ ايمان و رذالت است اين جنگ از آدم تا ختم زندگي وجود دارد.» بنابر‌اين اگر مرز حق و باطل را قبول نكنيم (به قول مشايي خط كشي نكنيم) پس مبارزه مد نظر امام به چه معناست؟ اگر مفهوم مبارزه خاصيت خود را از دست مي‌دهد و... با توجه به عدم امكان جمع‌بندي پنج شاخصي كه از بدو نوشتار آمد از دو شاخص «مهدويت فرا‌انتظار» و «پيشگويي مستمر» صرفنظر مي‌كنيم، اميد است در فرصتي ديگر بدان بپر‌دازيم و اميد است پاسخ به اين نقد از جنس سياسي نباشد و واژه «منظورم از ... اين بوده كه...» كه هميشه استفاده مي‌شود در اين جا به كار نيايد. عدم تمكين به فصل‌الخطابي مانند مراجع تقليد اساسي‌ترين سؤال در‌باره بضاعت حلقه انحراف است.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳

ساعت:

۱۳:۵۶:۳۲

4 Nov 2024