«رابطه با امريكا و مذاكره با اين كشور به جز در موارد خاصي براي جمهوري اسلامي نه تنها هيچ نفعي ندارد بلكه ضرر هم دارد و كدام عاقلي است كه دنبال كار بيمنفعت برود!؟» اين جمله رهبر معظم انقلاب را بايد مانيفست اصلي سياست خارجي جمهوري اسلامي در برابر ايالات متحده امريكا قلمداد كرد. جملهاي كه چندي پيش و در ديدار مسئولان وزارت خارجه و سفرا و رؤساي نمايندگيهاي جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور مطرح كردند و به واكاوي تلاش يك سال گذشته دستگاه سياست خارجي براي برقراري برخي تماسها با مسئولان اين كشور اشاره كردند. اين در حالي است كه شايد بتوان سخنان اخير رهبر معظم انقلاب را نخستين موضعگيري رسمي ايشان طي يك سال گذشته در برابر تماسهاي دولتي با مقامات امريكايي دانست.
تماسهايي كه به بهانه حل مسائل پرونده هستهاي ايران صورت گرفت، اما حال پس از چندين دور مذاكره سخت و نفسگير هيچ تغييري در مواضع ايالات متحده ايجاد نشده تا بتوان به صراحت عنوان كرد كه امريكا هيچگاه در برابر دولت جمهوري اسلامي ايران صادق نبوده است. نمونه بارز اين عدم صداقت را ميتوان در ۵۵ مورد تحريم دانست كه پس از توافق موقت ژنو عليه جمهوري اسلامي صورت گرفت.
امريكا چه ميكند و ايران چه ميبيند؟
واقعيت آن است كه پس از پايان جنگ تحميلي و تا به امروز عده بسيار زيادي بودند كه بدون توجه به مصالح كشور خواستار ارتباط با ايالات متحده هستند و قطعاً در اين روابط نه به دنبال منافع كشور، بلكه به دنبال منافع خود بودهاند و حتي همين موضوع باعث ايجاد برخي مشاغل تحت عنوان دلال روابط ايران و امريكا شده است؛ دلالاني كه گاهي با دعوت برخي جريانات خاص پايشان به داخل ايران نيز باز شده و ملاقاتهايي با مقامات اجرايي كشور داشتهاند.
تمامي اينها در حالي است كه پس از انقلاب اسلامي ايالات متحده از هيچ تلاشي براي زمينگير كردن جمهوري اسلامي فروگذار نكرده و در اين بين از حمله نظامي و حمايت از عراق در جنگ تحميلي گرفته تا تحريمهاي شديد اقتصادي و تلاش براي براندازي نرم در داخل جامعه ايران، تمام محبتهايي است كه امريكا تقديم ايران كرده است!
رقابت دولتي براي گفتوگو با امريكا
اما بيشك يكي از سطوحي كه همواره تلاش براي برقراري ارتباط با ايالات متحده داشتهاند، خود دولتها بودهاند و اين اشتياق ارتباطگيري، همواره به يك ماراتن براي سكانداران قوه مجريه كشور تبديل شده كه كداميك موفق به شكستن تابوي ارتباط با ايالات متحده هستند. در اين بين تقريباً همه رؤساي جمهوري كه پس از جنگ تحميلي روي كار آمدند، نظري واحد در خصوص ارتباط با ايالات متحده داشتند، به طور مثال در زمان رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني، معاون پارلماني وي عطاءالله مهاجراني سخن از ضرورت ارتباط با امريكا به ميان آورد. گرچه خود شخص هاشمي رفسنجاني از زمان حضرت امام تمايلاتي براي برقراري ارتباط با ايالات متحده داشت اما اين موضوع را هيچگاه به صورت رسمي بازگو نكرد و هم اكنون نيز معتقد به لزوم برقراري رابطه با ايالات متحده است.
اين موضوع را ميتوان در گفتوگوي وي با فصلنامه مطالعات بينالمللي يافت كه ميگويد: «امريكا قدرت برتر دنيا است. مگر اروپا با امريكا، چين با امريكا و روسيه با امريكا چه تفاوتي از ديد ما دارند؟ اگر با آنها مذاكره داريم، چرا با امريكا مذاكره نكنيم؟» در زمان رياست جمهوري محمد خاتمي نيز سخنان در اين باره به اوج رسيد، به گونهاي كه وزارت خارجه وقت دولت اصلاحات با روي كار آمدن جورج بوش، بسته پيشنهادي براي برقراري روابط با امريكا به اين كشور ارائه كرد. گرچه پاسخ امريكا در قبال اين بسته قرار دادن نام ايران در ليست كشورهاي حامي تروريسم و معرفي كشورمان به عنوان تهديد عليه امريكا بود.
پس از آن نيز در دولت محمود احمدينژاد، برخي وابستگان به وي با سفرهاي متعددي كه به ايالات متحده امريكا داشتند و نيز تماسهايي كه از اين طريق با مقامات امريكايي برقرار كردند، كوشيدند تمايلات خود را براي برقراري اين ارتباط نمايان كنند و حتي شخص احمدينژاد نيز بارها در نشستهاي خبري خود به صورت رسمي و علني از آمادگي دولت وقت براي گفتوگو و برقراري ارتباط با ايالات متحده سخن گفت اما ثمره تمام اين اشتياق نشان دادنها چيزي جز تحريمهاي سنگين و غيرانساني عليه مردم نبود.
امريكاييهاي سابقهدار
اما سابقه دشمني ايالات متحده با ايران تنها به دوران جمهوري اسلامي منتهي نميشود، بلكه زشتترين و سياهترين سابقه دشمني ايالات متحده عليه ايران، به كودتاي ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ باز ميگردد؛ كودتايي ننگين كه ايالات متحده و انگلستان آن را تدارك ديده بودند و چنان نقطه تاريكي در پرونده خود ثبت كردند كه سالها پس از آن مادلين آلبرايت وزير امورخارجه دولت كلينتون و همچنين باراك اوباما رئيس جمهور ايالات متحده مجبور به اعتراف در اين زمينه شدند و در برابر افكار عمومي عذرخواهي تلويحي كردند. همچنين جك استراو، وزير سابق امور خارجه انگلستان نيز تنها مقام رسمي اين كشور بود كه در طول اين سالها با اشارهاي گذرا به نقش اين كشور در كودتاي ۲۸ مرداد، آن را از موارد بارز مداخله بريتانيا در امور داخلي ايران خواند.
طرح انجام كودتا و دخالت نظامي در ايران از ابتداي روي كار آمدن دولت مصدق و نهضت ملي شدن نفت در نزد برخي جناحهاي حاكم بر انگلستان وجود داشت. امريكا و انگلستان كه با ملي شدن صنعت نفت منافع خود را در ايران بر باد رفته ميديدند، طرح كودتا عليه مصدق را با نام پروژه آژاكس تدارك ديدند. طرحي كه فرماندهي آن بر عهده سازمان اطلاعات امريكا (سيا) بود و عوامل ميداني آن از ميان ايرانيان انتخاب شده بود. طرح بركناري مصدق و نشاندن يك عامل امريكايي در رأس دولت ايران، به حدي براي ايالات متحده مهم و حياتي بود كه در طرح ريزيهاي خود تصميم داشتند اگر كودتا با شكست روبهرو شد، يك جنگ چريكي- شهري را در داخل ايران راه اندازي كنند.
ماهيت امريكاييها چپاول است
حال كه در آستانه سالروز كودتاي ۲۸ مرداد قرار داريم، بد نيست كه دولتمردان كشور با نگاهي به تاريخ سياسي ايران و بررسي نقش امريكا در داخل ايران در اعصار مختلف، به بازخواني ماهيت استعماري ايالات متحده بپردازند. بيشك ايالات متحده با داشتن خوي استعماري هرگز به دنبال نفع رساني به ايران نبوده و نيست و بيشك در مذاكرات پيش رو نيز طرحي جز استعمار مجدد ايران با شيوهاي تازه در دستور كار خود ندارد.
نویسنده : جعفر تكبيري