تاریخ کوتاه حکومتداری امیرالمومنین(ع) الگوی تاریخی مطلوبی برای شکل سیاست الهی ارائه داد؛ سیاستی که در آن همهچیز تحت مقوله معنویت الهی، تعبد و اخلاق دینی جای میگیرد، حکومتداریای که که اقتضائات مصلحتاندیشانه و سودانگارانه سیاسی اخلاق و دین و ارزشهای انسانی را تحتالشعاع قرار نمیدهد و مهمترین شاخصههای آن «آزادی» و «عدالت» است. یعنی دو ویژگی بنیادین در سیاست که همه ایدئولوژیهای سیاسی تاریخ به نوعی به دنبال آن بوده و هستند؛ اما تنها تاریخ داوری میکند که آزادی و عدالت در کدام پارادایم، صورت واقعی و معنادار خود را یافته است!
آنچه در ادامه میآید یادداشت حجتالاسلام علی ذوعلم پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که پیشتر با عنوان «سیاست لاهی و سیاست الهی» در نهمین شماره فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا منتشر شد که در اینجا بازنشر میشود. این بازنشر با هدف تامل بیشتر در بحث سیاست الهی و مقایسه آن با سیاست غیرالهی در آستانه سالروز شهادت مرد میدان سیاست الهی حضرت امام علی(ع) صورت گرفته است:
«سیاست لاهی و سیاست الهی»
موضوع دانشسیاست، قدرت و حاکمیت است، همانگونه که موضوع دانشاقتصاد، ثروت و مالکیت است. در دانشسیاست، دربارهی چگونگی کسب، انباشت، توزیع و اعمال قدرت بحث و بررسی میشود، اما این مباحث همه مبتنیبر ماهیت قدرت، شأن و ارزش آن است. نگرش نسبت به ماهیت قدرت، ناشی از جهانبینی و مفروضات فلسفیای است که در فلسفهی قدرت باید واکاوی و بحث شود. آنچه امروزه در دانشسیاست مفروضهی اصلی است، این است که قدرت سیاسی ذاتاً از آنِ انسانها است و انسانها هرگونه که بخواهند میتوانند از آن استفاده کنند و آنرا اعمال نمایند. این مفروضه، دانش سیاستی را بهوجود آورده است که قواعد بازی بر آن حاکم است و در فضای دنیوی و منفعتمدار تعریف میشود. در این نگرش، کسب قدرت برای استفاده از امتیازات قدرت پذیرفته میشود و نزاع و رقابت بر سر قدرت، امری طبیعی است بهشرط آنکه قواعدبازی در آن رعایت شود. در برابر این نگرش، نگرش الهی و توحیدی نسبت به سیاست مطرح است که قدرت را ذاتاً از آنِ خدا میداند و سیاست را هرگز بازی نمیپندارد. مسئلهی اصلی امروز در دانشسیاست، عدم تأمل در مبنای نگرشی و فلسفی سیاست است و مسلم پنداشتنِ دیدگاه سیاست رایج. فهم عمیق سیاستالاهی و باور به امکان وقوع آن در جامعه، نخستین گام برای اصلاح بنیانهای دانشسیاست است. پایهگذاری علمسیاست بر اساس سیاستالهی و فراتر از آن باور فعالان سیاسی در این میدان، منوط به درک عمیق این تفاوتها است.
نگرش الاهی به قدرت، یعنی اینکه قدرت در همهی مراتب آن، از آنِ خدای متعال است و مرتبهای دنیوی از قدرت، بهعنوان یک امانت در اختیار انسانها است. از منظر توحیدی، چه کسانی که در جایگاه حاکمیت قرار میگیرند و چه تودهی مردم، قدرت را «امانت» تلقی میکنند، بنابراین حاکمان در مرحلهی کسب قدرت و اعمال قدرت باید بنگرند که صاحب امانت ـیعنی خدای متعالـ از آنان چه خواسته است و چه تکالیف و مسئولیتهایی را برای آنان در جایگاه حاکم، مدیر، رئیس و... تعیین کرده است. نیز مردم که «قدرت» را به کسانی میسپارند و آنان را به حاکمیت میرسانند، باید ببینند که خدای متعال، چه وظایفی را برای آنان تعیین کرده است و برای سپردن قدرت به حاکمان و انتظارات و مطالبات خود از آنان، جز حدود و ضابطههای الهی را معتبر ندانند. در این نگرش ـ برخلاف سیاستلاهیـ نه حاکمان مردم را بازی میدهند و نه مردم از حاکمان بازیگری را انتظار دارند. هم حاکمان و هم مردم. خود را مستقل از دیگری پاسخگو در برابر صاحب اصلی قدرت یعنی خدای متعال میدانند و مسئولیتهای خود در برابر یکدیگر را نیز در چارچوبی الهی تعریف میکنند و هر دو، هم عملکرد خویش و هم عملکرد دیگری را با ضابطههای الهی میسنجند. اگر حاکمان وظیفهی خود را بهدرستی عمل کنند، حتی اگر در مواردی با منافع دنیوی و اقتصادی طیف خاصی همسو نباشد، مردم همان را میپذیرند. اگر مردم در عرصهی انتقاد و اعتراض به حاکمان، بهدنبال تحقق عدالت و احکام الهی باشند، حاکمان تن در میدهند و حرکتهای مردم را هیچگاه با منافع و خواستهای خود نمیسنجند بلکه با موازین الهی ارزیابی میکنند. تنها در سیاستالهی است که حاکمان، مدیران و مسئولان حقیقتاً و نه برای تظاهر، از مشارکت و مشورت مردم و نخبگان استقبال میکنند و پذیرای انتقاد و اعتراض به حقاند و از چاپلوسی و مماشات گریزان هستند.
نگرش الهی به قدرت هرگونه مواجههی با قدرت را، یک صحنهی آزمون الهی و زمینهی رشد یا انحطاط انسان تعریف میکند. نوع مواجههی یک مدیر با قدرتی که در اختیار دارد، یک صحنهی آزمون الهی است که اگر این مدیر با انگیزهای الهی و برای تحقق اوامر خدای متعال و خدمت به خلق خدا بدون هیچ چشمداشت مادی، اجتماعی و اقتصادی در این صحنه حضور داشته باشد و تکلیف خود را بهدرستی انجام دهد، زمینهی عروج و تعالی او را فراهم میسازد و اگر به هر شیوه و حیلهای، مسند خود را ابزار رسیدن به مال، منال، شهرت و بهرهبرداریهای شخصی قرار دهد، در این آزمون الهی مردود شناخته میشود و انحطاط خود را رقم زده است. اگر اصل زندگی دنیوی برای آزمون انسانها است و اگر رشد و تعالی انسانها بدون آزمونهای الهی ممکن نیست، پس عرصهی سیاست، قدرت و حاکمیت هم، مشمول همین قاعده است. «الذی خلق الموت والحیاهًْ لیبلوکم ایکم احسن عملاً » هم کسانی که به هر دلیل و علتی در مسند حکومتی قرار نمیگیرند و هم کسانی که در این مسند قرار میگیرند، مشمول این آزموناند و هرکدام متناسب با عکسالعمل خود و نوع رفتار و انگیزه در مواجهه با موقعیت سیاسی خویش، نتیجهی این آزمون را رقم میزنند. سیاستالاهی عرصهی قدرت را اینگونه تعریف میکند ولی سیاستلاهی اساساً چنین نگرشی را درک نمیکند و بدان باور ندارد. در سیاستلاهی، قدرت و حاکمیت طعمهای است که هرکس بدان رسید، میتواند هرگونه خواست از آن بهرهبرداری کند و مسند مدیریت موقعیت ویژهای است که دارندهی آن مجاز به هرگونه استفادهی شخصی، قبیلهای، حزبی، قومی و... از آن میباشد، حداکثر این است که از موانع قانونی عبور نکند!! در سیاستالهی، حتی بهکارگیری قدرت در جهت منافع ملی نیز یک آزمون است که نسبتبه سایر ملتها، چقدر انصاف و عدالت رعایت شده است؟
نگرش الهی به سیاست، انجام وظایف سیاسی را از «معاملهی با یکدیگر برای سود بردن و کسب منافع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی» به «مجاهدت در راه خدا بهمنظور کسب رضایت الهی» تبدیل میکند. طبقات، اصناف و اقشار هر جامعهای، مطالباتی از حاکمیت دارند و حاکمیت هم انتظاراتی از مردم و اقشار مختلف آنان دارد که معمولاً در قالب قوانین و مقررات تعریف و اعمال میشوند. در نگرش لاهی به قدرت، این رابطه، معاملهای است طرفینی برای کسب منافع بیشتر. اگر قشری از اقشار اجتماعی منافع قشر خود را در رابطه با حاکمیت در خطر دید، حاکمیت را به چالش میکشد و به چانهزنی برای تأمین و تضمین منافع خود تلاش میکند و این چانهزنی به یک بازی طرفینی تبدیل میشود. بالعکس اگر حاکمیت احساس کرد که به حمایت قشری از اقشار جامعه نیاز بیشتری دارد، با آنان وارد معامله میشود و بازیگری از اینسو آغاز میشود. اما در سیاستالهی، نه حاکمیت با مردم و نه مردم با حاکمیت رابطهی متقابل خود را براساس منافع و سود سیاسی و اقتصادی تنظیم نمیکنند، بلکه تلاشها، فعالیتها و سرمایهگذاریهای خود را مجاهدت سیاسی تلقی میکنند. این بدان معنی نیست که از تعامل متقابل و مثبت با حاکمیت سودی عاید جامعه و اقشار گوناگون آن نمیشود. بلکه بدین معنی است که اصول و چارچوبهای حاکم بر این تعامل متقابل، چارچوبهای مادی و برخواسته از خواستههای نفسانی نیست، بلکه چارچوبهای معنوی و الهی است. مردم و حاکمیت در سیاستالاهی، با هم «تعامل» دارند ولی در سیاستلاهی، با هم «معامله» میکنند.
در نگرش الهی به قدرت، هرگز حاکمان، مدیران و مسئولان پاداش خود را از مردم طلب نمیکنند، بلکه تلاش و کار خود را وظیفهای میدانند که پاداش آنرا فقط از خدای متعال میطلبند. مسئولان به دنبال تشویق و تقدیر مردم نیستند، تا اگر مردم تقدیر نکردند، آنان دلسرد شوند. نیز مردم در وظایفی که در عرصهی سیاست برعهده دارند، وظایف خود را برای خدا انجام میدهند. در این صورت شرکت در انتخابات، کمک به حاکمیت، تأیید مسئولان و اجرای برنامهها و قوانین و مقررات حکومتی، عبادتی تلقی میشود که با قصد قربت و در جهت رضایت حضرت باری تعالی انجام میشود. نه صرفاً برای تثبیت و تحکیم قدرتِ حاکم، و یا از سر ترس از مجازات قانونی. بنابراین اجر واقعی این وظایف، از خدا خواسته میشود. در چنین نگرشی، نفاق و ریای سیاسی ریشهکن میشود، تبلیغاتِ دولتی و حزبی و... جایگاهی نخواهد داشت، ملاحظهکاری و محافظهکاری برای امربهمعروف و نهیازمنکر از بین خواهد رفت، دعوت به حق و عدل از سوی حاکمان و مردم نسبتبه یکدیگر انجام میپذیرد و همه ـ هم مردم و هم حاکمانـ مسئولیتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را تنها بهعنوان وظیفهای مقدس و معنوی انجام میدهند. این بدان معنی نیست که در تشخیص و انجام وظیفه خطا و اشتباهی رخ نمیدهد، که اگر خطایی هم رخ دهد، با نگرش الهی خیلی راحت این خطاها میتواند جبران شود. برخلاف نگرش لاهی به سیاست که حاکمان و مردم از یکدیگر انتظار تشویق و تقدیر دارند، و البته هرکدام مسؤ لیت دیگری را برای قدردانی از دیگری سنگینتر میداند. در سیاستلاهی است که اگر خدمتی از سوی حاکمان و مدیران انجام شود، انتظار تقدیر و تملق از سوی مردم دارند و اگر حرکتی توسط مردم برای اجرای خواست حاکمان انجام شود، مردم انتظار پاداش و تشویق از آنان دارند. در سیاستالاهی تقدیر و سپاس و تشویق طرفینی، یا اطلاعرسانی درمورد خدمات حاکمیت نیز بهعنوان وظیفهای در برابر یکدیگر انجام میگیرد. بنابراین اجرای این وظیفه، هرگز به چاپلوسی، اغراق و گزافهگویی و یا تبعیض و عدول از حق و عدالت تبدیل نخواهد شد و بر اثر احساس قدرناشناسی و قصور در تشویق و تقدیر، در هیچیک از حاکمان یا مردم دلسردی و سستی در انجام وظایف، پیش نخواهد آمد.
سیاستالهی، سیاست را یاریگری میداند و به حکم «تعاونوا علیالبر والتقوی» مردم را به مشارکت و حضور سیاسی فرامیخواند ولی در سیاستلاهی، سیاست بازیگری است و هریک از نهادهای سیاسی مردمی یا حقوقی، نقش خاصی دارند که آنرا بهعنوان یک بازیگر برعهده میگیرند. در سیاستالهی، هم حاکمیت نسبتبه مردم و هم مردم نسبتبه حاکمیت خود را یاور و کمککار میدانند، یاری برای اینکه جامعه بتواند مسیر رشد را طی کند و همه با هم به رسالت الهی خود عمل کرده باشند. در سیاستلاهی، بازیگران سیاسی گرفتار خودبزرگبینی، خودشیفتگی و خودخواهیاند و همواره منّت بر سر مردم دارند که حاکمیت آنان را پذیرفتهاند! در سیاستالهی، یاریگران سیاسی توفیق خدمت به مردم را نعمتی الهی میدانند و مردم را ولینعمت خود میشمارند. همواره کوتاهیها و کاستیهای حاکمیت را بزرگ میشمارند و از اینکه برای چارهاندیشی این کاستیها از نخبگان و عالمان و تودهی مردم و اقشار مختلف استمداد کنند، ابایی ندارند. اساساً در سیاستالهی حاکمان، مدیران و مسئولان شأنی جز خدمت به خلق، یاری درماندگان و افتادگان برای خود قائل نیستند. سیاستالهی، توحیدی و یکپارچه است. در این سیاست، اهداف و اصول و انگیزههای مردم و حاکمیت یکی است. همه تلاشها برای اقامهی عدالت، حدودالهی، رشد و پیشرفت جامعه بهسوی قرب الیالله است. سیاستلاهی بر مبنای رقابت است و تکثّر و تنازع منافع. تحزّب در سیاستلاهی، موجب تقطیع و قسمتبندی جامعه است تا چرخ سیاست بچرخد و انگیزههای مادی و تفاوت مشربها و منافع، به حضور سیاسی کمک کند. کشمکشهای سیاسی، موتور محرکهی سیاستلاهی است. بدون این کشمکشها، این چرخ نمیچرخد. در سیاستالاهی انسجام و وحدت اصل حاکم بر سیاست جامعه است. دعوایی بر سر منافع نیست، بلکه مسابقهای برای مجاهدت و خدمت جریان دارد.
سیاستالهی غایت حکومت و قدرت را زمینهسازی برای عدالت و تربیت میداند. عدالت یعنی مبارزه با تبعیض و ظلم، و تربیت یعنی مبارزه با ظلمت و جهالت. حکومت یاریگر مردم است برای اینکه جامعه به غایت خلقت انسان که دستیابی به مراتبی از حیات طیبه است، دست یابد. لذا حاکمان و مدیران باید خود هم عامل به حق و عدل باشند و هم دعوتکنندهی به حق و عدل. در سیاستلاهی، قدرت دارای مطلوبیت ذاتی است و اگر سخن از اخلاقسیاسی هم به میان میآید، اخلاقی است ابزاری و حرفهای، تا بازیگران سیاسی، اخلاق بازی را بیشتر رعایت کنند. از آنجا که در سیاستالهی، هدف تحقق عدالت در همهی عرصهها و تعمیم و تعمیق تربیت همهجانبهی جامعه است، حاکمان باید از فرهیختگان، عالمان و پرهیزگاران باشند تا این رسالت بتواند محقق شود. با همین نگرش است که مردم خود را مؤظف میدانند به انتخاب و بهکارگماردن انسانهای شایسته بپردازند تا این اهداف محقق شود. سیاستلاهی، بهدنبال زمینهسازی برای «زندگی در عیش و مردن در خوشی» است و تحقق نفسانیات و شهوات؛ بنابراین آزادیهای لهوی و شهوانی در سیاستلاهی یک اصل است که هرگز نمیتواند نقض شود.
سیاستالهی اولین وظیفهی خود را تقویت پیوند با خدای متعال میداند. تا هنگامی که این رابطهی قوی و روشن نباشد، چگونه میتوان سیاستالهی را فهم و باور کرد؟ کسی که «ایاکنعبد و ایاکنستعین» در تار و پود باور و عمل او تحقق یافته باشد، بهخوبی درک میکند که قدرت سیاسی هم حقیقتاً از آن خدا است و چند صباحی بهعنوان امانت در اختیار او است. بنابراین مدیران و حاکمان جامعه بدون اقامهی صلاه در رفتار خود و برای جامعه، هرگز سیاستالاهی را نمیتوانند محقق کند. سیاستمداران، یاریگران مردماند، لذا در قبال خدمات مدیریتی و سیاسی خود، نهتنها پاداش طلب نمیکنند و بهدنبال امتیازات مادی و اقتصادی نیستند، که خود پرداختکنندهی زکاتاند و آنچه از مکنت و ثروت در اختیار دارند، به جامعه میبخشند. یاریگری چنین اقتضا میکند که یک مدیر، مسؤل و کارگزار حاکمیت، نهتنها برای خود چیزی بیشاز دیگران نخواهد، بلکه برای خود وظیفهای بیش از دیگران قائل باشد. سیاستالهی صرفاً در پی رواج و گسترش خوبیها است و بازداشتن و پیشگیری از بدیها، هیچ هدفی جز این در سیاستالهی مطرح نیست. خوبیها شامل همهی فعالیتها، برنامهریزیها، طراحیها و کارهای اقتصادی، خدماتی، صنعتی، امنیّتی، نظامی، علمی و آموزشی و... است که جامعه را بهسمت خداگونگی سوق میدهد و بدیها و زشتیها، شامل همهی کاستیها، آسیبها، بیعدالتیها، تبعیضها، کمبودها و فسادهایی است که بنیانهای جامعه را سست میکند و آنرا به سوی انحطاط، عقبگرد و رکود میکشاند. در سیاستالهی، مسؤلان جامعه مسؤلتر از مردماند و یاریگران سیاسی، پیشتاز و عامل به همهی خوبیها باید باشند.
تابلو راهنمای سیاستالهی را میتوان در این آیت حکمتآمیز از کلام خدای متعال متبلور دید:«الَّذِینَ ِنمَّکَّنَّاهُم ْفِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهْ ًوَ آتَوُا الزَّکَاهًْ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ و َنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِوَ لِلَّهِ عَاقِبَهْ ًالْأُمُورِ »
انتهای پیام/