بيان مقام معظم رهبري در سالروز ۱۴ خرداد مبني بر اينكه امام اهل التقاط نبود و مردمسالاري را از جايي به عاريت نگرفت و تأكيد بر اينكه امام راحل مردمسالاري را از درون دين اسلام اقتباس نمود، فصل جديدي را در حوزه انديشهورزي ورق زد.
به گزارش جهانبین نیوز، بيان مقام معظم رهبري در سالروز ۱۴ خرداد مبني بر اينكه امام اهل التقاط نبود و مردمسالاري را از جايي به عاريت نگرفت و تأكيد بر اينكه امام راحل مردمسالاري را از درون دين اسلام اقتباس نمود، فصل جديدي را در حوزه انديشهورزي ورق زد. شاهد سخن مقام معظم رهبري را ميتوان در اصرار امام بر «جمهوري اسلامي نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر» جستوجو نمود و دست رد امام به «جمهوري اسلامي دموكراتيك» نشانگر عدم اعتقاد ايشان به التقاط و عدم اقتباس مردمسالاري از غرب است. دقت در رفتار و بيان علماي شيعه از مشروطه تاكنون نيز اين را نشان ميدهد. هيچ يك از علماي مشروطه با آن مخالف نبودند اما شيخ فضلالله تلاش مينمود آن را به درون دين ارجاع و از زير چنگال حاميان انگليس نجات دهد و با صراحت فرمود: «به خدا من با مشروطه مخالف نيستم». ورود آيتالله مدرس و آيتالله كاشاني به مجلس با رأي مردم نشان ميدادكه آنان كه در عين معتقد بودن به «ديانت ما عين سياست ماست» به اين وادي وارد شدند و مورد اقبال مردم مسلمان نيز قرار گرفتند.
اما دقت در مباني ديني نيز اين حقانيت را نشان ميدهد. سيره و بيان اميرالمؤمنين (ع) مردمسالاري درون ديني و نفي غلبه و قهر را به درستي آشكار ميسازد. مردمسالاري ديني در كلام اميرالمؤمنين دو آبشخور همسو دارد «پيمان خداوند از علما» و «حجتي كه از وجود ناصر» به وجود ميآيد «لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء الا يقاروا علي كظه ظالم و لا سغب مظلوم....» (خطبه سوم نهجالبلاغه) «اگر حضور فراوان بيعتكنندگان نبود و ياران حجت را بر من تمام نميكردند و اگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگي ستمگران و گرسنگي مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش ميساختم...»
«فراواني بيعتكنندگان» در تعبير اميرالمؤمنين همان «اكثريت» است كه اين اكثريت پيماني را كه خداوند از علما گرفته است به عينيت تبديل ميكنند. سيره اميرالمؤمنين نشان ميدهد كه وي بين «حق» خويش و «واقعيت اجتماعي» كه همانا بود و نبود «فراواني بيعتكنندگان» هست به «مصلحت» روي ميآورد.
اين در حالي است كه اميرالمؤمنين برحقانيت خود ترديدي ندارد. اميرالمؤمنين در آخر خطبه دوم با صراحت به حقانيت خود در دست يازيدن به ميراث رسالت و خلافت تأكيد ميكند. اما براي وصول آن در غياب اكثريت دست به شمشير(غلبه و قهر) نميبرد: «كسي را با خاندان رسالت نميشود مقايسه كرد و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيت پيامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پيامبر(ص) اساس دين و ستون استوار يقين ميباشند. شتابكننده بايد به آنان بازگردد و عقبمانده بايد به آنان بپيوندد، زيرا ويژگيهاي حق ولايت به آنها اختصاص دارد و وصيت پيامبر (ص) نسبت به خلافت مسلمين و ميراث رسالت به آنها تعلق دارد. هماكنون (كه خلافت را به من سپردند) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جايگاهي كه از آن دور مانده بود، بازگردانده شد» (خطبه دوم). بنابراين، اين مردم بودند كه اميرالمؤمنين را به «جايگاهي كه از آن دور مانده بود بازگردانيدند» و خود براي رسيدن به آن به اختلاف و مبارزه در درون جامعه اسلامي روي نياورد.
وحدت و يكپارچگي و برادري در جامعه اسلامي را به «اعمال حق خويش» اولويت داد و آن روز كه مردم مشروعيت بالقوه وي را بالفعل و بيعت خود را علني كردند لحظهاي از ايستادگي و اجراي عدالت باز نايستاد. در برابر ناملايمات به سمت استعفا و عقبنشيني روي نياورد اما آنچه انجام ميداد بر مبناي فهم درون ديني بود و خشم ملت مسلمان را در راستاي خشم خداوند ارزيابي مينمود (نامه به مالك اشتر نخعي) و به صورت طبيعي رضايت جامعه مسلمين را رضايت خداوند ميدانست. بنابراين فراواني بيعتكنندگان باعث ميشود كه پيماني كه خداوند از علما گرفته است كه همانا مقابله با ظلم و اجراي عدالت است، رنگ عملي به خود بگيرد و تكليف آنان را عملي نمايد. به باور اميرالمؤمنين بعد از بيعت عمومي، بهشت و جهنم مردم نيز در دست تدبير حاكم و امام جامعه است، يعني او وظيفه آبادي دنيا و آخرت ملت را به عهده دارد. «همانا امامان دين از طرف خدا تدبيركنندگان امور مردم و كارگزاران آگاه بندگانند. كسي به بهشت نميرود جز آن كه آنان را شناخته و آنان او را بشناسند و كسي در جهنم سرنگون نگردد جز آن كه منكر آنان باشد و امامان دين هم وي را نپذيرند» (خطبه ۱۵۲). اميرالمؤمنين رسيدن به قدرت از طريق قهر و غلبه اجباري را رد و به همين دليل سينه سپر كردن طلحه و زبير در مقابل حكومت مشروع را سرزنش ميكند.
«شما ميدانيد كه من براي حكومت در پي مردم نرفته تا آنان به سوي من آمدند و من قول بيعت نداده تا آنكه آنان با من بيعت كردند و شما دو نفر از كساني بوديد كه مرا خواستيد و بيعت كرديد. همانا بيعت عموم مردم با من نه از روي ترس قدرتي مسلط بود و نه براي به دست آوردن متاع دنيا. اگر شما دو نفر از روي ميل و انتخاب بيعت كرديد تا دير نشده (از راهي كه در پيش گرفتهايد) بازگرديد و در پيشگاه خدا توبه كنيد» (نامه ۵۴). بنابراين ايستادن مقابل قدرت مشروعي كه مردم آن را بالفعل نمودند از نگاه اميرالمؤمنين واجد «توبه» است. وقتي ميگويند سران فتنه بايد توبه كنند، برخي آن را به سخره ميگيرند حال آنكه اين عين كلام اميرالمؤمنين براي كساني است كه ابتدا به همراه مردم بيعت كردند و از وسط راه پشيمان شدند و راه ديگري را برگزيدند و سينه خود را در مقابل حاكم اسلامي سپر نمودند. بنابراين در چارچوب انديشه اسلامي و سيره اميرالمؤمنين وجود مشروعيت ديني و الهي به خودي خود حكومت را محقق نميسازد و اسلام نيز مسير خشونت و قهر را براي غلبه حاكم توصيه نمينمايد. بالفعل شدن مشروعيت و عينيتيافتگي آن در عرصه اجتماعي نياز به بيعت عمومي (مردمسالاري) دارد. لذا اين نقطه منازعه با كساني است كه گمان ميكنند رأي مردم و مجلس و انتخابات كپيبرداري از غرب است. به دليل همين باور تلاش ميكنند استانداردهاي اعمالي و شاخصهاي ارزيابي آن را نيز با غرب مقايسه كنند. وقتي قافيهشان به تنگ ميآيد و سندي براي تزاحم رأي مردم و اسلام نميبينند، ميگويند اگر مردم رأي به همجنسگرايي دادند، اسلام ميخواهد جلوي آنان بايستد؟ واقعاً امكان تعلق رأي اكثريت مردم مسلمان به همجنسگرايي وجود دارد؟ در فرض محال كه چنين باشد به آن جامعه ديگر جامعه اسلامي نميگويند و وقتي جامعه اسلامي نباشد حكومت اسلامي نيز فاقد معنا است و شرايط تحقق ندارد.