در هفته ی گذشته و بعد از سفر ۵ روزه ی رئیس جمهور و تیم همراه ایشان به نیویورک، نخست وزیر رژیم صهیونیستی به همراه یک هیئت دیپلماتیک! وارد نیویورک شدند. بنیامین نتانیاهو در حاشیه ی سفر خود به مقر دائمی سازمان ملل متحد به واشنگتن رفت و با رئیس جمهور آمریکا در مورد اتفاقاتی که در هفته ی گذشته رخ داد به بازجویی نشست! او می خواست بداند که با چه پیش فرضی و با هماهنگی کدام نهاد صهیونیستی این ارتباط ها میان مقامات ایرانی و آمریکایی شکل گرفته است؟! دوست داشت از زبان باراک اوباما بشنود که آیا این درخواست گفتگوی تلفنی با رئیس جمهور منتخب مردم ایران با هماهنگ با لابی صهیونیستی اداره کننده ی آمریکا یعنی آی پک صورت گرفته است و یا اراده ی بدون هماهنگی مقامات کاخ سفید بوده است؟! باراک اوباما که بعد از این قرار ملاقات با نخست وزیر رژیم صهیونیستی باز برایش ارکان قدرت و تصمیم گیری در نظام حاکمیتی آمریکا یادآوری شده بود! با دید واقع بینانه تری نسبت به پرونده ی هسته ای ایران و موضوع رابطه مجدد با این کشور صحبت کرد. گویا اوباما از یاد برده بود که تهدید نظامی و افزایش فضای تشنج و درگیری در منطقه ی خاورمیانه نیاز حیاتی بقای رژیم صهیونیستی است و در نبود این دو مولفه، دیگر درپوشی برای سرپوش گذاشتن بر موارد سازمان یافته و نهادینه شده نقض حقوق بشر در سرزمین های اشغالی فلسطین باقی نمی ماند که این رژیم با استفاده از آن بتواند رفتارهای نژاد پرستانه ی خود را توجیه و بقای حکومت تضعیف شده ی خود را تضمین کند. باراک اوباما در نشست مطبوعاتی خود بعد از این دیدار با نگاهی دیکته شده و البته این بار با حواس جمع تری از باقی ماندن گزینه نظامی بر روی میز پرونده ی هسته ای ایران سخن گفت. رفتار او خاطره ی ۱۵ سال پیش بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق ایالات متحده آمریکا را در خاطره ها زنده کرد. رئیس جمهور اسبق آمریکا در حاشیه ی دیدارهای مذاکرات صلح میان فلسطینیان و مقامات رژیم صهیونیستی از لزوم بازگشتن اسرائیل به مرزهای مشخص شده ۱۹۶۴ سخن گفت! حرفی که به دید بسیاری از صهیونیست های گروه آی پک حرف اضافه ای بود! بیل کیلنتون فردای آن روز حرف خود را پس گرفت و مشخص شدن مرزهای طرفین را به بعد از مذاکرات صلح موکول کرد. بیل کیلنتون حواسش نبود که آن مذاکرات صلح تاریخ مصرفی داشت و تاکتیک کوتاه مدتی بود تا هم چهره صلح طلب رژیم صهیونیستی را به جهانیان نشان دهد و هم از آن مهمتر جلوی قدرتمند شدن گروه های جهادی فلسطینی و لبنانی را بگیرد. زمانی هم که تاریخ مصرفش تمام شد یاسر عرفات کشته می شود نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی ترور می شود؛ با ناامن جلوه دادن شرایط سرزمین های اشغالی حزب راست گرای افراطی به رهبری یک جنایتکار جنگی به نام شارون پیروز می شود و تمامی معاهدات فسخ می شود و ادامه ی شهرک سازی ها و اشغال سایر مناطق فلسطین اشغالی با دستور ویژه ای از سر گرفته می شود!از طرف دیگر جان کری هم با عنایت به سخنان رئیس جمهور آمریکا و در راستای تکمیل سخنان ایشان در سفر خود به آنکارا اضافه کرد که ما به دوستان منطقه ای خود اطمینان می دهیم که تا برنداشتن گام های لازم توسط دولت ایران ما هیچ تحریمی را از سر راه توسعه اقتصادی و ارتباط بین المللی ایران برنمی داریم! به نظر می رسد که گاه باید برای اوباما هم به مانند بیل کیلنتون یادآوری شود که کدام گروه قدرتمند اجازه عرضه نمایی وی را در صحنه ی سیاسی آمریکا داده است تا دیگر بدون در نظر گرفتن منافع ملی آمریکا! سخن نگوید! در نوع رابطه دیپلماتیک با آمریکا، مقامات کشورمان باید این موضوع را که به خوبی در سخنان رهبر معظم انقلاب تجلی یافته است درک کنند که آمریکا به دنبال سلطه در جهان است و ایران به دنبال استقلال و هویت بخشی به ملت هاست. پس استراتژیک سیاست خارجی این دو کشور کاملا متفاوت است و از طرف دیگر در عین حالی که مقامات آمریکایی به دنبال توسعه نفوذ و سلطه ی خود بر جهان هستند این سران رژیم صهیونیستی هستند که بر آنها حکم رانی می کنند! اختلاط اندیشه های نژاد پرستانه و سلطه جویانه چیزی نیست که با آرمان های ملت ایران و منافع این کشور کهن هم خوانی داشته باشد که بشود با اتکا به آن یک رابطه ی دو جانبه ی استراتژیکی را تعریف کرد. مقامات دیپلماسی کشورمان باید این موضوع را بدانند که مذاکره با آمریکا مذاکره با دشمن است و زمین این مذاکره زمین جنگ است پس باید مواظب شبیخون ها و نامردی های دشمن باشند! سید امیرحسین ابطحی