به گزارش
جهانبین نیوز؛ به نقل از پايگاه خبري تحليلي
کوهرنگ خبر، يعقوب کريمي آرپناهي در گزارشي پيرامون جدايي انگليس از اتحاديه اروپا نوشت:
در روزهايي که گذشت از اتفاقات عجيب دنياي سياست برمرکزيت بريتانيا بود که با سماجت مخالفان پيوستن به اتحاديه اروپا به وقوع پيوست و سبب جدايي بريتانيا از اتحاديه اروپا شد.
بعد از اين اتفاق بود که جريانهاي سياسي مختلفي بطور مشابه در کشورهاي فرانسه، ايتاليا، اسپانيا، آلمان و... به دنبال تداوم اين رويه خواهان جدايي کشورهايشان از اتحاديه اروپا شدند.
درست در نقطهاي ديگر از جهان يعني آمريکا ايالتهايي مثل تگزاس و... با مطالبه استقلالطلبي و تجزيه مسالهاي جديد براي دولتمردان خود ساختهاند.
فارغ از بررسي نقاط ضعف و قوت اين نظرسنجي بزرگ و جالب در بريتانيا اين سوال بزرگ پيش ميآيد که واقعا سمت و سوي اين تصميمات معطوف به چه هدفيست؟
چرا در قارهاي مثل اروپا که سازمان بزرگ و منظم اتحاديه اروپا باسابقه روشن و طولاني و نسبتا موفق حاکم بوده يکباره با اين مساله مواجه ميشود؟
چرا در کشوري مثل آمريکا که ابرقدرت بلامنازع جهان هست اين پديده و مطالبه رخ ميدهد؟
براي اين بحث بررسي دو مساله قابل توجه است:
۱. جنگ نرم و نهايتا فروپاشي شوروي
۲. بيداري اسلامي
در ماوقع دوران جنگ نرم و دوران تقابل بلوک شرق و غرب برنده بلوک غرب و بازنده بلوک شرق بود که در فروپاشي و تکه تکه شدن شوروي هويدا گشت.
در خاورميانه و کشورهاي اسلامي با مطالبه آزادي و دموکراسيخواهي موجي به راه افتاد که قدرتمنداني مثل قذافي هم توان استقامت نداشتند و ماحصل آن يک بينظمي عجيب در خاورميانه و گاها قدرت گرفتن حکومتهايي است که از خيلي جهات شايد بدتر از دوره استبدادشان باشد اما آنچه مهم هست در اين کشورها دموکراسي به يک اصل حقيقي براي ملتها گشته است.
اگرچه ساختارهاي نامقبول سياسي در بلوک شرق و کشورهاي اسلامي مهمترين دليل اين اتفاقات بود اما دخالت و تاثير بلوک غرب در اين اتفاقات غيرقابل کتمان است کمااينکه در ماحصل ساختارهاي شکل گرفته کشوري مثل ايران در مجموع ذينفعتر از غرب شد.
حال اگر اين جداييها و اين تجزيهطلبيها را معطوف به تشکيل دموکراسيهاي کوچک بدانيم اين سوال ميماند که آيا بلوک غرب با وجود تجزيه اتحاد سابق را خواهد داشت؟
و سوال ديگر اينکه آيا شرقي که با تلطيف ساختار اقتصادي و تمرکززدايي به توفيق زيادي رسيده است و در تشکيل سازمانهايي چون سازمان همکاري شانگهاي در زمينههاي امنيتي، اقتصادي و سياسي موفق بوده است در حال پيشي گرفتن از غرب نيست؟
بنظر نگارنده باتوجه به اتفاقات اينچنيني و اتفاقاتي مثل نقش موثر ايران در معادلات خاورميانه استراتژيک بايد در آيندهاي نهچندان دور شاهد گذار قدرت از غرب به شرق بود و آنچه براي کشور ما بايد مهم باشد استفاده بهينه از اين تحولات است که با حفظ هر دو جانب به بازيگري بهتر از اين در معادلات سياسي جهان تبديل شود. کمااينکه باتوجه به شعار (نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي) با تمرکز مضاعف بر خاورميانه و کشورهاي مسلمان به وقوع ضلع سوم قدرت نزديک و نزديکتر شود.
و در شرايط کنوني بايد اين حقيقت را پذيرفت که براي توفيق ما در معادلات نوين بايد از غرب به شرق برسيم و چرايي اين بحث در بررسي دقيق شرايط کنوني ايران و جهان قابل پاسخ هست.
انتهاي پيام1026ج /610ک