تاريخ نشان ميدهد که آمريکاييها هيچگاه به وعدههاي خود عمل نکرده و هرگاه رهبر کشوري و عليالخصوص روسايجمهور کشورهاي مسلمان سعي در نزديکي با غرب و آمريکا داشتهاند، دير يا زود امنيت داخلي و نظام سياسي کشورشان از هم پاشيده است.
مقام معظم رهبري هرگاه صحبت از مذاکره و يا گفتوگوي مستقيم با آمريکا به ميان آمده است، از غير "قابل اعتماد" و عهدشکن بودن اين کشور سخن گفتهاند.
ايشان حتي زماني که صحبت از نرمش قهرمانانه در سيستم سياست خارجي کشورمان به ميان آوردند، بر اين مسئله تاکيد کردند که نبايد فراموش کنيم که روبهروي ما چه کسي قرار گرفته است و هدف اصلي او از مذاکره با کشور و يا برخي انعطافهاي مقطعي چيست.
نگاهي به عملکرد سياست خارجي آمريکا در هر دوره رياست جمهوري، مهر تائيدي بر سخنان مقام معظم رهبري است. از عاقبت ليبي و توافقش با آمريکا براي تسليم همه جانبه برنامه هستهاياش گرفته تا کره شمالي، عراق و مصر همه نشاندهنده نتيجه اعتماد بيچون و چرا به آمريکا هستند؛ کشوري که منافع ملياش را به تمام وعدههاي و قوانين بينالمللي ترجيح ميدهد و از بيان کردن اين مسئله در تريبونهاي عمومي هم ابايي ندارد.
ابتدا نگاهي بر وقايع و ماجراهاي گذشته مي کنيم
اول، با انتخاب يک چهره ميانهرو در انتخابات اخير رياستجمهوري اسلامي ايران، بخشي از رسانهها و تحليلگران غربي با گزارشهاي متنوع در حال انعکاس اين باور هستند که فرصتي جديد و استثنايي براي حل اختلافات ميان ايالات متحده و ايران، بالاخص بر سر مساله هستهاي ايجاد شده است؛
دوم، حدود يکسوم از اعضاي مجلس نمايندگان آمريکا که عموما نيز از همحزبيهاي رئيسجمهور اين کشور هستند، با امضاي نامهاي خواستار تلاش بيشتر وي براي حل مشکلات واشنگتن – تهران شدهاند؛
سوم، برخي چهرههاي سرشناس اروپايي از جمله جک استراو، وزير خارجه اسبق بريتانيا، سخن از سفر به ايران ميرانند که طبعا منظور آنها از اين سفر مذاکره است؛
چهارم، در همين حين، رسانههاي غربي حل شدن اختلافات فيمابين را بيش از عقبنشيني غرب از مواضع خصمانه خود، با عدول ايران از مواضع اصولي بالاخص در حيطه مساله هستهاي تعريف ميکنند. گويا آقاي حسن روحاني براي جلب رضايت غرب، چارهاي ندارد جز آنکه دستکم از بخشي از حقوق هستهاي ايران چشم بپوشد؛
پنجم، از همه اينها جالبتر، بخشي از رسانههاي داخلي عموما وابسته به يک جناح خاص، از هول حليم داخل ديگ مذاکره با ايالات متحده سقوط کردهاند و چنان ذوقزده از بهبود رابطه با ايالات متحده سخن ميگويند که گويا تمام تجربيات گذشته را فراموش کردهاند، بالاخص تجربيات دولتهاي سازندگي و اصلاحات را؛
البته ترديدي نيست که نامه بخشي از نمايندگان مجلس نمايندگان آمريکا به رئيسجمهور اين کشور در خصوص لزوم افزودن بر تلاشهاي ديپلماتيک و يا برخي موضعگيريهاي قابل قبولتر نسبت به گذشته از سوي برخي تحليلگران و ساير مقامات آمريکايي، مثبت تلقي ميشود، اما تنها مثبت تلقي ميشود و نه يک معجزه! آمريکاييها پيشتر هم خواستار مذاکره با ايران بودهاند و ادعاي مذاکرهطلبي خود را تکرار کردهاند، لذا اصل مساله نه جديد است و نه عجيب!
از خوانندگان و رسانه ها و محققين انتظار داريم که براي تحليل رويکرد ايالات متحده عليه ايران به مقالات مرشايمر مراجعه کنند و توصيههاي وي را براي جلوگيري از تبديل ايران به يک هژمون منطقهاي مطالعه کنند و يا به اين نکته توجه کنند که محدودسازي نظامي، هستهاي و اقتصادي ايران، از الزامات فرآيند کنترل حريف (Check Aggressor) در انديشه واقعگرايان آفندباور هستند.
ايالات متحده نهتنها به جاسوسي از شهروندان خود اشتغال داشته است، بلکه حتي به دفاتر نمايندگي کشورهاي اروپايي هم رحم نکرده و دقيقا هر يک از سفارتخانههاي اين کشور به يک مرکز جاسوسي تبديل شدهاند. شايد چنين امري در کشورهاي غيرمتحد طبيعي بهنظر برسد اما در خصوص کشورهايي چون فرانسه و آلمان جدا عجيب است.
ايالات متحده اگر در روابط خود در جامعه بينالمللي از منطقي روشن تبعيت ميکرد، قابل اعتماد بود و صداقت داشت، دستکم با متحدان خود بر مبناي اعتماد متقابل، صداقت و منطق رفتار ميکرد. ماجراي افشاگريهاي اسنودن با تمام سرپوشهايي که بر آن نهاده شده است، يک «واترگيت بينالمللي» براي واشنگتن است.
مذاکره يک ابزار در عرصه ديپلماسي بينالمللي است و ميتوان از آن براي دستيابي به منافع ملي استفاده کرد. استفاده از اين ابزار در عرصه بينالمللي کاملا بستگي به شرايط و توانمنديها دارد. قطعا ديپلمات هوشمند و زيرکي که بهزودي بر کرسي رياستجمهوري ايران خواهد نشست، تحت هدايت رهبر حکيم انقلاب اسلامي، از اين ابزار در جاي خود و بهنحوي استفاده خواهد کرد که همان ديپلماسي هنرمندانه است: «نيل به منافع ملي ضمن حفظ اصول بنيادين سياست خارجي و دفع تهديدهاي بينالمللي.» اما بايد توجه داشت که بررسي و دقت در رفتار آمريکايي ها اين موضوع را براي ما روشن تر مي نمايد که اعتماد به مستکبرين نتيجه اي جز شکست براي ما ندارد.
در پايان نمونه هايي از عدم صداقت امريکايي ها را برايتان متذکر مي شويم
* ليبي؛ مذاکره و مرگ
ليبي و برنامه هستهاي قذافي براي کشورش نمونه بارزي از عهدشکني و غير قابل اعتماد بودن آمريکا بود. معمر قذافي به دليل دنبال کردن برنامههاي هستهاياش به شدت از لحاظ ديپلماتيک تحت فشار قرار گرفته و تحريمهاي زيادي از طرف آمريکا و متحدان غربياش عليه او اعمال شده بود. از يک سو تحريمها بود و از سوي ديگر فشارهاي ديپلماتيک و قرار گرفتن نام اين کشور در فهرست کشورهاي حامي اقدامات تروريستي.
آمريکا هر از گاهي نيز با تجاوز به حريم هوايي ليبي، به هر ترتيب ممکن قصد داشت با عملياتهاي هوايي محل استقرار قذافي را هدف قرار دهد. از سال ۱۹۷۹ يعني سال ۱۳۵۷ شمسي که فشارها بر ليبي آغاز شد تا سال ۲۰۰۱ که آغاز گفتوگوهاي رسمي دو کشور بود، ليبي تحت تحريمهاي گوناگوني قرار داشت. در سال ۲۰۰۱ اولين گفتوگوهاي مقدماتي ليبي با غرب آغاز شد و در سال ۲۰۰۳ سرانجام گفتوگوها تحت تاثير جنگ آمريکا با عراق، چهره جديتري به خود گرفت.
قذافي تصميم گرفت ضمن پذيرفتن مسئوليت حمله به هواپيماي خطوط هواپيمايي پانامريکن و يا به قول رسانهها، «حادثه هوايي لاکربي» خسارت خانوادههاي قربانيان را بپردازد و از سوي ديگر در مذاکرات با آمريکا براي برداشته شدن تحريمها از تمام حق اين کشور در داشتن برنامه هستهاي صلح آميز نيز گذشت.
قذافي در آن زمان با کل مطالبات آمريکاييها موافقت کرد. آنها از ليبي خواسته بودند ضمن انهدام و انتقال تجهيزات هستهاي اين کشور به کشوري ديگر، دسترسي کامل و نامحدودي به بازرسان آژانس بينالمللي انرژي اتمي بدهد و در عين حال از تمام فعاليتهاي هستهاي اعم از تحقيق و توليد دست بکشد.
ليبي که براي برنامه هستهاي اش تحت فشار بود، در نهايت مجبور شد اطلاعات مربوط به چگونگي دستيابي به تجهيزات هستهاي را نيز در اختيار طرف غربي قرار داده و در عين حال براي مبارزه با شبکه القاعده در اين کشور همکاري کاملي با آمريکاييها داشته باشد.
ليبي با به اجرا گذاشتن تمام خواستههاي آمريکا توانست شاهد لغو شدن تعدادي از تحريمها نيز باشد اما در همان زمان نيز رييس سيا در کنگره و سفير آمريکا در رژيم صهيونيستي به شدت با برداشته شدن تحريمهاي شوراي امنيت عليه ليبي مخالفت کردند و هر روز اتهام تازهاي را متوجه اين کشور کردند.
در سال ۲۰۰۴ يعني يکسال بعد از نزديکي ليبي به آمريکا، اين کشور معاهده منع گسترش سلاحهاي هستهاي را امضا کرد و بازرسان آمريکايي و انگليسي براي ازبين بردن سلاحها وارد اين کشور شدند. بر اساس مطالبي که منابع ليبيايي در همان زمان منتشر ساختند، مشخص شد بسياري از اين ورود و خروجها که حجم زيادي از مراودات بينالمللي ليبي را نيز تشکيل ميداد، با ورود و خروج اطلاعات محرمانه از ليبي و تشريح زير ساختها و نقاط استراتژيک و حساس اين کشور نيز همراه بود. در عوض انگلستان در سال ۲۰۰۶ معاهدهاي نظامي با ليبي با نام «نامه مشترک صلح و امنيت» امضا کرد تا در صورتي که ليبي مورد حمله قرار گيرد، انگلستان ملزم به حمايت از اين کشور باشد.
آمريکاييها نيز براي اينکه حسن نيت خود را اثبات کنند، پيمانهاي همکاري اقتصادي و البته نفتي را با اين کشور به امضا رساندند. با اين حال اين پيمانها هنوز به مرحله اجراي کامل در نيامده بود که عهدشکنيهاي غرب آغاز شد. تنها پس از گذشت ۵ سال آمريکا با متحد هميشگي خود انگلستان، به دليل بالا گرفتن اعتراضات مردمي در ليبي به صورت هوايي به اين کشور حمله کرد! انگلستان که زماني متعهد شده بود از ليبي در صورت حمله نظامي کشوري ديگر دفاع کند، خود در حمله به ليبي تحت عنوان نيروهاي ائتلاف يا ناتو حضور داشت. مسئولان سياست خارجي انگليس در همان زمان پا را فراتر گذاشته و اعلام کردند تاز مانيکه ناآراميها در ليبي ادامه داشته باشد، در اين کشور ميمانند. اينگونه بود که قذافي همه چيز را نيز از دست داد.
کره شمالي ؛ سازش و شکست مذاکرات
نگاهي به روند فشارهاي بينالمللي بر کشورهايي که به دنبال دستيابي به انرژي هستهاي بودند، نشان ميدهد که بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ ، آمريکا با استفاده از جوي که خود از اين حادثه ساخته بود، بر شدت فشارهاي بينالمللي عليه برخي کشورهاي از جمله ايران، کره شمالي ، عراق، افغانستان و ليبي اضافه کرد . حمله آمريکا به افغانستان و تهديد بوش پسر به حمله به کشورهاي ديگر و محور شرارت خواندن ايران، کره شمالي و عراق باعث شد کشورهاي ديگر نظير ليبي به سرعت از مواضع قبلي خود کوتاه بيايند و کره شمالي نيز راهي براي کاستن از فشارهاي بينالمللي عليه خود بيابد.
در سال ۲۰۰۱ آمريکا به افغانستان حمله کرد و در سال ۲۰۰۳ به عراق. در طي همين دو سال، اين کشور محورهاي شرارت را اعلام کرده بود و فشارهاي بينالمللي را نيز افزايش داده بود. ايران در سال ۲۰۰۳ پروتکل الحاقي را پذيرفت و بازرسيها از تاسيسات هستهاي ايران نيز شدت بيشتري گرفت. با اين حال کره شمالي که از محور شرارت خواندنش توسط بوش عصباني بود، اعلام کرد که از معاهده منع گسترش سلاحهاي هستهاي بيرون ميآيد. اين کشور در هيمن حال با اخراج بازرسان آژانس بين المللي انرژي اتمي بار ديگر برنامههاي هستهاي خود براي توليد نيروگاه برق را ادامه داد.
کره شمالي با اين حال با ادامه يافتن گفتوگو هاي شش جانبه يعني گفتوگو با چين، ژاپن، کره جنوبي، روسيه و آمريکا موافقت کرد. دور اول اين مذاکرات در همان سال ۲۰۰۳ به نتيجهاي ختم نشد و در دور دوم و سوم در سال ۲۰۰۴ نيز خلع سلاح کره شمالي مورد تاکيد قرار گرفت و قرار بر همزيستي مسالمتآميز اين کشور با کشورهاي حاضر در مذاکره شد. در دور چهارم گفتوگوها کره شمالي سرانجام پذيرفت که برنامههاي هستهاي خود را کنار بگذارد؛ البته اين پذيرش با اين شرط بود که اعظاي کمکهاي مالي به اين کشور ادامه يافته و در عين حال قدرتهاي بزرگ راکتورهاي آب سبک را براي توليد برق کره شمالي بسازند. در فاز دوم اين گفتوگوها که از ۱۳ تا ۱۹ سپتامبر سال ۲۰۰۴ انجام شد، توافق «عمل در برابر عمل» مورد تاييد قرار گرفت و اصل بر عاديسازي روابط کره شمالي با آمريکا و کره جنوبي و ژاپن قرار گرفت.
در رابطه با کره شمالي نيز از سال ۲۰۰۵ عمل نکردن آمريکا به وعده هايش آغاز شد. آمريکا در اين سال با وجود انجام شدن قبلي مذاکرات و توافق نهايي، تحريمهاي جديدي عليه کره شمالي به اجرا گذاشت. در فاز اول مذاکرات به دليل اينکه آمريکا حقي براي کره شمالي در دستيابي به انرژي هستهاي قائل نبود، مذاکرات به شکست انجاميد و در فاز دوم نيز مخالفت آمريکا با تاسيس راکتور آب سبک در اين کشور مذاکرات را به شکست کشانيد. در فاز سوم اين کره شمالي بود که کوتاه آمد و قرار بر از بين بردن تمامي فعاليتهاي هستهاي اين کشور و تعطيل شدن راکتورهاي اتمي گذاشته شد. با اين حال آمريکا در اين سال به بهانه اقدامات احتمالي براي پولشويي، نزديک به ۲۴ ميليون دلار از داراييهاي کره شمالي را مسدود کرد. در گفتوگوهاي سال ۲۰۰۷ که همراه با اولين آزمايش موشکي کره شمالي بود، آمريکا هرگونه توافق با کرهشمالي بر سر برداشته شدن تحريمها را رد کرد و سرانجام در ۱۸ جولاي سال ۲۰۰۷ کره شمالي تحت تاثير تحريمها و فشارهاي بينالمللي موافقت کرد تمام برنامههاي اتمي خود را در ازاي دريافت کمکهاي اقتصادي و فني تعطيل سازد.
کره در اين مدت ۸۰ درصد فعاليتهاي خود را تعليق کرد اما خبري از کمکهاي اقتصادي و فني وعده داده شده توسط آمريکا نشد تا اينکه سرانجام در سال ۲۰۰۹ کره شمالي از مذاکرات ۶ جانبه خارج شد و براي دومين مرتبه بازرسان آژانس بين المللي انرژي اتمي را از اين کشور اخراج کرد.
عراق؛ صلح براي آدمکشي
با وجود اينکه حمله صدام حسين به ايران در سال ۱۳۵۹ با حمايت کشورهاي غربي مواجه شد و آمريکا و ساير کشورهاي اروپايي از ارسال سلاح گرفته تا کمکهاي مادي، هيچگاه او را در مقابل ايران تنها نگذاشتند، آغاز جنگ اول خليج فارس و حمله عراق به کويت که در آن زمان محل استقرار نيروهاي نظامي آمريکا و يکي از مراکز استراتژيک آمريکا در خليج فارس بود، باعث تيره شدن روابط آمريکا با عراق و تحريمهاي سازمان ملل عليه اين کشور شد. البته تا قبل از اين، به کار بردن سلاحهاي شيميايي عليه ايران هيچگاه مورد انتقاد کشورهاي غربي و به خصوص آمريکا قرار نگرفته بود و از زماني که عراق به منافع آمريکا در خليجفارس چشم دوخت، تهديدها و تحريمهاي بينالمللي وارد عمل شدند.
از سال ۱۹۹۱ يعني زمان حمله عراق به کويت، ماجراي سلاحهاي شيميايي عراق و تلاش آمريکا براي بازرسي از اين کشور نيز آغاز شد. صدام در سال ۱۹۹۸ شروع به همراهي با آمريکا کرد و اجازه داد در برخي از مراکز حساس نامي اين کشور دوربين نظارتي گذاشته شود، اجازه بازديد از ۸ سايت نظامي متعلق به رياستجمهوري را صادر کرد و قانون آزادي عراق را براي تغيير رژيم در اين کشور به اجرا گذاشت.
با وجود تمام اين اقدامات، بازرسان سازمان ملل اعلام کردند "عراق با آنها همکاري لازم را ندارد". بر همين اساس بود که در آخرين روزهاي سال ۱۹۹۸ حمله آمريکا به عراق و جنگ دوم خليج فارس آغاز شد. در سال ۲۰۰۲ باز هم صدام به بازرسان اجازه داد به عراق بازگردند اما در سازمان ملل قطعنامهها عيله عراق تصويب شد. اين در حالي بود که صدام، قطعنامه سازمان ملل درباره خلع سلاح خود را پذيرفته بود. به گزارش تسنيم عليرغم همکاريهاي حکومت عراق، بوش به اين کشور در سال ۲۰۰۳ حمله کرد ورژيم بعث را از بين برد!
هم اکنون نيز در عراق همچنان کشتار و خونريزيها ادامه دارد. آمريکا پيشتر گفته بود براي به ارمغان بردن صلح و امنيت به افغانستان و عراق حمله کرده است، اما تا کنون هيچگاه امنيت به طور کامل به اين دو کشور بازنگشته است.
مصر؛ روياي ناتمام
انقلاب مردمي مصر روياي چندين ساله مردم اين کشور براي رسيدن به آزادي و تشکيل دولت دموکراتيک غيرنظامي را به واقعيت تبديل کرد. رييسجمهوري با راي مردم انتخاب شد و دولت شکل گرفت. با اين حال اين روياي تحقق يافته، با تلاش مرسي براي نزديکي به آمريکا به روياي ناتمام مردم مصر تبديل شد و کشور دوباره در باتلاق حکومت نظاميان بر مردم و کودتا فرو رفت.
تلاش مرسي براي نزديکي به آمريکا در راستاي کاستهنشدن از ميزان کمکهاي اقتصادي اين کشور به مصر و ارتش آن، باعث شد آمريکاييها به يار جديد خود در منطقه نيز پشت کرده و در حاليکه هيلاري کلينتون در سفر به مصر گفته بود براي تشکيل دولت دموکراتيک تمام تلاش خود را به کار ميبندد، چند ماه بعد با کودتايي نظامي، رييسجمهور منتخب به زندان افتاد و دوباره نظاميان اوضاع را در دست گرفتند.
مسئله مصر نيز به خوبي بيانگر در صدر قرار داشتن منافع آمريکاييها بر ساير مسايل را نشان داد زيرا رژيمصهيونيستي به شدت از روي کار آمدن دولتي بر آمده از حزب اخوان المسلمين در هراس بود و اين کار آمريکا و حمايت از کودتاي نظامي در مصر، براي تامين منافع اين رژيم در منطقه صورت گرفت.
ايران و نگاه به آينده
نبايد در اين ميان از تجربههاي قبلي که خودمان در ايران داشتهايم، بگذريم. ليست اقدامات ضد ايراني آمريکا در ايران کم نيست. از ماجراي کودتاي ۲۸ مرداد و مخالفت با اراده ايرانيان براي به دست آوردن حکومتي دموکراتيک و همچنين از دشمنيهاي ديرينه با ملت ايران و تحريمها و هدف قرار دادن هواپيماي غير نظامي ايران در خليج فارس و حمايت از صدام در ۸ سال جنگ تحميلي و يا پشتيابني از اسراييل در ترور دانشمندان هستهاي کشورمان هم بگذريم، بايد به تجربياتي اشاره کنيم که عدم وفاي به عهد آمريکاييها را نشان ميدهد.
در جريان اشغال افغانستان و جنگ آمريکا عليه طالبان و بعد از آن روي کار آمدن دولت جديد افغانستان، دولت اصلاحات عاليترين ميزان همکاري را با مسئولان آمريکايي موجود در منطقه داشت و مذاکراتي در سطوح بالاي وزارتخارجه نيز ميان دو طرف صورت گرفت. با اين حال در همان سال ايران در زمره "محور شرارت" قرار گرفت و با وجود همکاري ايران با آمريکا در عراق نيز، آمريکا نام گروهک تروريستي منافقين را از ليست گروهکهاي تروريستي بيرون آورد تا نشان دهد چندان هم قدردان همکاريهاي منطقهاي ايران نيست و باز هم با همان زبان تهديد هر روز بيان ميکرد و مي کند که تمام گزينهها از جمله حمله نظامي روي ميز است.
موضع آمريکا در سال ۲۰۰۳ و در گفتوگو هستهاي ايران با گروه ۱+۵ که در نهايت منجر به امضاي بيانيه تهران و تعليق غنيسازي براي دريافت سوخت ۲۰ درصد شد، نشان داد نميتوان به اين کشور و حتي کشورهاي اروپايي که تضمين داده بودند سوخت مورد نياز براي راکتور تحقيقاتي تهران را در اختيار ايران ميگذارند، اعتماد کرد. در همان سال بود که ايران براي نشان دادن حسن نيت خود فعاليتهاي غنيسازي را تعليق کرد اما با هيچ پاسخ مثبتي از سوي آمريکا و متحدانش رو به رو نشد و در ماهيت هيچ کدام از تحريمها نيز تغييري به وجود نيامد؛ حتي غربيها پس از نامه ايران به آژانس انرژي اتمي براي آغاز مجدد فعاليتها، نامهاي به ايران نوشتند و اين اقدام داوطلبانه را، نقص يک موافقتنامه خواندند.
با روي کار آمدن باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) وي با شعار تغيير تلاش کرد که نشان دهد از شيوه برخورد دولت بوش فاصله گرفته و سياست گفتوگو با ايران را در پيش خواهد گرفت اما در عمل همان سياستهاي رفتاري را دنبال کرد و نشان داد که دستي را که بسوي ملت ايران دراز کرده است، دست چدني زير دستکش مخملين است.
تشديد تحريمها، اعمال سياست چماق و هويج، پيگيري بحث براندازي از درون و تغيير رژيم، حمايت از تروريستها، حمايت بيقيد و شرط از اسرائيل و تهديد مکرر به حمله نظامي در زمره اصليترين برنامههاي اوباما در قبال ايران تا به امروز بوده است. او هنگام انتخاب دوباره خود در کاخ سفيد موضوع گفتوگوهاي دوجانبه با ايران را مطرح کرد اما همزمان با اين ادعا تحريمهاي شديدتري را عليه ايران در نظر گرفت. آخرين سياست تحريمي امريکا در قبال ايران همزمان با روي کار آمدن دولت جديد در ايران اتخاذ شد.
اکنون پس از سالهاي بياعتمادي ملت ايران به آمريکا، پس از تقاضاي مقامات آمريکايي براي ديدار با رئيسجمهور ايران در حاشيه اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل و عدم موافقت ايران با اين درخواست، اصرار طرف غربي،فرصت ۱۵ دقيقهاي را براي مذاکره تلفني دو رئيسجمهور فراهم کرد اما پس از اين تماس، مقامات آمريکايي بار ديگر بياعتماد بودن خود را با اين ادعا که ايران تقاضاي تماس تلفني کرده، اثبات کردند.
پس مذاکره کنندگان هوشيار باشيد
پايان1020ج / 630ل