راه من راه حسین (ع) است و با تمام وجود این راه را برگزیدم و شهادت درراه خدا را افتخار بزرگی برای خود میدانم.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «جهانبین نیوز»، عبدالله اسدی هفشجانی چهارم فروردین ۱۳۴۰، در شهر هفشجان از توابع شهرستان شهرکرد به دنیا آمد. پدرش حفیظ الله کشاورز بود و مادرش محترم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته حسابداری درس خواند و دیپلم گرفت. بهعنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیستم شهریور ۱۳۶۳، در پاسگاه حسینی کوشک براثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در بهشت دو معصوم شهرستان زادگاهش قرار دارد. شهید عبدالله اسدی هفشجانی در وصیتنامه خود خطاب به پدر و مادرش مینگارد:
وصیتنامه شهید عبدالله اسدی هفشجانی
بهترین عمل در نزد خدا جهاد درراه خداست و چیزی مانند آن نیست (نهج الفصاحه)
باسلام بر منجی عالم و بتشکن زمان امام خمینی روح خدا و باسلام بر تمام شهدای گلگونکفن که با خون خود صحرای کربلای ایران را عطرآگین ساختند.
خدایا به من توفیق بده که هدفم تو باشی و به من توانایی بده که ذرهای رضایت تو را طلب نمایم که همانا مایه خشنودی خواهد بود.
این چند کلمه را بهعنوان وصیتنامه اینجانب عبدالله اسدی ذکر میکنم:
پدرومادر عزیزم برای من خدایی نکرده گریه و زاری نکنید؛ راه من راه حسین بوده. من با تمام وجود این راه را برگزیدم و شهادت درراه خدا را افتخار بزرگی برای خود میدانم.
مادرم اگر میخواهی که روح من شاد باشد تو بر خود مسلط باش و گریه نکن.
برادرم هیبت الله و شما زنبرادرم، برای من حکم پدرومادر رادارید. شما من را بزرگ کردهاید؛ ولی من نتوانستم ذرهای جبران نمایم، پس مرا حلال کنید.
برادرم، حجتالله اگر من شهید شدم؛ حواستان به پدرومادر باشد، به آنها احترام بگذارید از کمک به آنها کوتاهی نکنید.
پدر و مادرم خیلی بر ما حقدارند، ولی متأسفانه من که نتوانستم هیچ کمکی به آنها کنم تو بهجای من این کار را انجام بده و زنبرادرهایم گریه نکنند و زینب وار باشید و راهم را ادامه دهید.
خواهرانم برای من ناراحت نشوید و گریه و زاری نکنید که روح من جلوی دیگران خجالتزده و ناراحت باشد، شادی کنید و بر خود ببالید که شهیدی درراه خدادادهاید.
باحجاب خود زینب وار زندگی کنید و امربهمعروف و نهی از منکر را پیشه خودسازید. دست از اسلام عزیز برندارید، زیرا آبروی من در زنده ماندن اسلام است.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
در پایان چند کلامی را برای نامزد خودم میگویم که از شهید شدن من غمناک مشو و افتخار کن که نامزدت درراه خدا نبرد کرد و آخر بهپیش آن معبودی که همیشه انتظارش را میکشید شتافت. اگر خواستی بر سر قبرم بیا تا من را ببینی.
من را در بهشتآباد اهواز و یا در بهشتآباد اصفهان خاک کنید.