داخل ماشین بودم دیدم بنده خدایی آهی از ته دل کشید و خیلی توی فکر بود. چیزی نگفتم چند لحظه بعد خودش سر صحبت را باز کرد
و گفت: عجب روزگاریه!
گفتم: چطور؟
گفت: مردم چقدر بی انصافند.
گفتم: مگه چی شده؟ انگار خیلی دلت پره!
خلاصه درد دلش باز شد و سفره دلش را پهن کرد
گفت: یه کارگر ساده ام حقوق خیلی کمی دارم همیشه هشتم گرو نه! با همین حقوق کم زندگیم به سختی می گذره یه خانواده پر جمعیتی هستیم اما خدا را شکر راضییم گله ای ندارم ولی امان از بی خانگی امان!
یه آهی کشید و سری تکان داد و گفت: با این وضعیت خدا می دونه چند روزی صاحب خانه ام گفته خونه رو باید خالی بکنم هر چی گفتم صبر کن تا یه خونه پیدا بکنم هوا سرده چند روز به من مهلت بده قبول نکرد تا با هزار زور و معرکه10 روز ازش مهلت گرفتم حالا چند روزیه دنبال خونه می گردم اما با این حقوق و پولی که من دارم مگر خونه پیدا میشه.
حالت صورتش خیلی به هم ریخته بود خدا می دونه انگار میخواست از شدت ناراحتی و درماندگی گریه بکنه خیلی متاثر شدم.
این بنده خدا می گفت: هر جا می رفتم و هر مشاور املاکی مراجعه می کردم 20میلیون پیش و 100 هزار تومان کرایه، 10میلیون پیش 200 - 250 هزار تومان کرایه یا 5 میلیون پیش 300 - 400 هزار تومان کرایه در حالت خیلی خوب با زیربنای کم، من هم غرولند می کردم که بابا مگه چه خبره! مگه این شهرکرد چی داره که کرایه خونه از همه جای ایران گرونتر؛ مشاور املاکی هم با کمال بی اعتنایی می گفت: با این پولی که تو داری همینه که هست. صاحب خونه هم می گفت: روند بازار همینه و پایین نمی اومد.
خلاصه خیلی درد و دل کرد که همه اش را نمیشه نوشت. می گفت: مگه توی این زمونه آدم خوب و با انصاف هم پیدا میشه.
همین حرف را که زد من به خودم اومدم و یادم به زندگی خودم افتاد صاحب خونه خودم و هزار بار دعا کردم . گفتم خدا را شکر؛
به بنده خدا گفتم: آره روزگار سختیه اما من یه کسی رو سراغ دارم که خیلی مرد و مردونگی داره می دونی تا حالا دست چند تا زوج جوون رو گرفته و به اونا خونه کرایه داده با اجاره های خیلی کم و بدون پیش، همین صاحب خونه ما، چرا راه دور می ری نزدیک به 8 ساله که داخل خونه اش مستاجر هستم خدا خیرش بده توی این چند سال چند تا زوج و دیدم که اومدن توی خونه های این بنده خدا با کمترین کرایه خونه زندگی کردند و رفتند خونه دار هم شدند و صاحب خونه با بی هیچ چشم داشتی اونها رو بدرقه می کرد و انصافا هم خدا به مالش و زندگیش برکت می داد.
با تعجب گفت: واقعا چنین آدم هایی هم هستند!
با حالت شوق گفتم: آره! ولی با همه این حال نمی تونن این گرونی و معضل بی خانگی رو درمون بکنند؛ مگه چند تا جوون رو اینطوری زیر پر و بال می تونن بگیرن.
نمی دونم! باید به این وضع کی رسیدگی بکنه؟ کی باید روی کار این مشاور املاکی ها و گرونی اجاره خونه ها نظارت بکنه؟ این هم یه معضل بزرگی توی این جامعه ما؟