۰
plusresetminus
تاریخ انتشارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۱ - ۱۰:۵۳
کد مطلب : ۳۲۴۳

چگونه نفس را ذبح کنیم؟!

چگونه نفس را ذبح کنیم؟!
هر جور فکر می‎کنم، او را بهتر می‎یابم. کسانی که ریشه‎ای نداشته باشند می‎خشکند و کسانی که مانده باشند، گند می‎گیرند و می‎میرند. ما خواه، ناخواه مردار زمین هستیم و مرده زمان. زمانه ما را به مرگ می‎سپرد و زمین از ما مرداری تهیه می‎کند؛ مگر قبل از این که زمانه، نیروی ما را بگیرد و ما را به خاک مبدل کند و بگنداند، خودمان را ذبح کنیم. مرده زمین، مردار زمان گفت و گو این بود که، ما خواه، ناخواه مرده‎ای می‎شویم و گند می‎گیریم. مرده‎ زمین و مردار زمان، مگر هنگامی که ریشه‎هایی را داشته باشیم و رکودها را پشت سر گذاشته باشیم. این مسأله، قطعی است. بخواهیم یا نخواهیم حرکت‎ها و گذشت زمانه از ما می‎کاهد و زمین ما را به گند می‎رساند، مگر این که خودمان را قبل از این که زمان بگیرد، قبل از این که زمین بگنداند، ذبح کنیم. ما قطعاً در این هستی، مردار هستیم. آنهایی که گوسفندهایی دارند و این گوسفندها در معرض خطری قرار می‎گیرند، زود کاردها را تیز می‎کنند تا آنها را ذبح کنند، تا از مرگ آنها و ضایع شدن و از دست رفتن آنها جلوگیری کنند. ما در این هستی، خواه، ناخواه مرداریم، مگر این که کاردی را به گلوها بگذاریم و ذبح کنیم. مهم این است که ذبیحِ چه کسی باشیم و مذبوحِ در راه چه کسی؟ و با چه چیزی خودمان را ذبح کنیم و رو به چه قبله‎ای؟ مرگ، قطعی است. از دست رفتن، قطعی است. روزها که می‎گذرند، مثل موش‎هایی هستند که طناب عمر ما را می‎جوند. خواه، ناخواه سرنگون می‎شویم و در چاه‎هایی می‎افتیم و می‎گندیم. گذشت زمانه، ما را به خاک بر می‎گرداند، مگر این که قبلاً خودمان را بقایی داده باشیم و ذبح کرده باشیم. آنهایی که ذبیح نیستند، مذبوح نیستند، مردار هستند. مرده هستند. ارزش ندارند. از دست رفته هستند. حالا که بنا شده ذبح کنیم؛ بنا شده قبل از این که زمانه ما را بگیرد ما از خودمان بهره بگیریم، به این باید فکر کرد که در راه چه کسی خودمان را ذبح کنیم و با چه حربه‎ای و با چه نیتی؟ مؤمن مادامی که رشته‎ها را از غیر حق نبرد، به حیات نمی‎رسد. زنده نمی‎شود. ممکن است رشد و نمو سلول‎ها را داشته باشد، همانطوری که شمعدانی‎ها رشد می‎کنند؛ ممکن است که عاطفه‎ها و نفس کشیدن‎ها را داشته باشد، همانطور که بزغاله‎ها نفس می‎کشند؛ ولی انسان نیست و حیات ندارد. مردار است. و مردار، سنگ است.  و اكنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده‌اي. اسماعيل تو كيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ املاكت؟ ... ؟ اين را تو خود مي‌داني، تو خود آن را، او را - هر چه هست و هر كه هست - بايد به منا آوري و براي قرباني، انتخاب كني، من فقط مي‌توانم " نشاني‌ها "يش را به تو بدهم: آنچه تو را، در راه ايمان ضعيف مي‌كند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن " مي‌خواند، آنچه تو را، در راه "مسئوليت" به ترديد مي‌افكند، آنچه تو را به  خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگي‌اش نمي‌گذارد تا "پيام" را  بشنوي، تا حقيقت را اعتراف كني، آنچه ترا به "فرار" مي‌خواند، آنچه ترا به  توجيه و تاويل‌هاي مصلحت جويانه مي‌كشاند، و عشق به او، كور و كرت  مي‌كند، ابراهيمي و "ضعف اسماعيلي"‌ات، ترا بازيچه ابليس مي‌سازد. ... و اكنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده‌اي. اسماعيل تو كيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ املاكت؟ ... ؟ در قله بلند شرفي و سراپا فخر و فضيلت، در زندگي‌ات تنها يك چيز هست كه براي به دست آوردنش، از بلندي فرود مي‌آيي، براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي‌دهي، او اسماعيل توست، اسماعيل تو ممكن است يك شخص باشد، يا يك شيء، يا يك حالت، يك وضع، و حتي، يك " نقطه ضعف"!
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

يکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳

ساعت:

۰۱:۰۸:۰۶

29 Dec 2024