به گزارش
جهانبین نیوز آن شب ستارههاى غمگين، با آه و ناله گرد هم آمده بودند در كوفه مى نگريستند. زمين مى گريست.
آسمان نالان بود. ديوارهاى كوفه از ترس حدوث «واقعه» به هم نزديك می شدند، شايد جلوگير آن باشند. پرندههاى نگهبان در چارسوى مسجد كوفه، نگهبانى میدادند. شب پردههاى مهاجم ضمن اين كه به يكديگر نويد مىدادند، ترس و رعب سراسر وجودشان را فرا گرفته بود. آخر حمله به يك فرد نبود، حمله به تمام انبيا و اولياء و صالحان و صديقان بود.
مى خواستند عرش خدا را به لرزه در آورند و مىخواستند عروة الوثقاى دين را نابود سازند.
ابن ملجم، نماينده خفاشان شب با وحشت، براى رسيدن به آرزوى ديرينهاش، به مسجد آمده و كمين كرده بود. ولى چگونه اقدام به آن كار كرد؟! بايد شقاوت و بدبختى، وجود يك به ظاهر انسانى را فراگيرد تا دستش به شمشير بلند شود و بر فرق قهرمانى فرود آيد كه برق ذوالفقارش دل يلان عرب را مىلرزاند و زهره قهرمانان را مىشكافت، راد مردى كه در برابر اشك يتيمان آيد مهربانتر از پدر و مادر بود و با لطف و مهربانى اشكهاى غم ديدگان را پاك مىكرد و دست محبتبر سرشان و مىكشيد و با آنان چون فرزندان خويش رفتار مىنمود.
چگونه مىتوانست آن اشقى الاشقيا شمشير زهراگينش را بر سر آن نامتناهى فرود بزند، او كه محور مركزى تمام فضايل بود. آن انسان كاملى كه مجسمه تمام نماى رسول خدا و نفس او و برادر او و جانشين به حق او بود. او كه نمىتوان با كلمات حقش را ادا كرد و توصيفش نمود، زيرا جز خدا و رسولش كسى نتوانست و نخواهد توانست تا روز رستاخيز او را بشناسد و قدرش را بداند و عظمتش را درك كند، نه آنها كه پرستيدنش و نه آنها كه پيرويش كردند، همه در شناخت مقامش حيران و سرگردانند.
بى گمان آن همه فضائل و مناقب على از زبان رسول گرامى اسلام در گاه و بى گاه، در سفر و حضر، در صبح و شام، به مناسبت و بدون مناسبت، نقل شده، تصادفى نيست كه سخن او سخن حق است «و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى» پس آنچه پيامبر درباره على گفته است، تكرار سخن پروردگار است. ولى چه رازى در اين امر نهفته است؟ و چرا پيامبر پيوسته از على سخن مىگويد و نه تنها در جمع كه اگر يك نفر هم در محضر مباركش نشسته بود به مناسبتى يا بدون هيچ مناسبت، بلكه ابتدا به ساكن، در مدح و وصف على، سخن مىراند؟
شايد راز آن همه تاكيدهاى پى در پى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در اين باشد كه خود مىديد اين مردم پس از رحلت حضرتش با على چه مىكنند! او سقيفه را و سقيفه سازان را مىديد كه چگونه پيش از خشك شدن آب غسل جسد مباركش، گرد هم مىآيند و تمام سخنان او را ناديده مىگيرند و با يك توطئه از پيش ترسيم شده، على را از حق خويش جدا مىسازند و خلافت را كه امرى است الهى به ديگرى مىسپارند و به يكديگر پاس مىدهند و على را خانه نشين مىكنند و به اين هم بسنده نكرده كه خانهاش را آتش مىزنند و همسرش را كه تنها يادگار رسول خدا استبه شهادت مىرسانند و آن روز هم كه با فرياد عمومى مردم، خلافت به او منتقل مىشود، از همان روز اول، جنگ و كارزار را با او آغاز مىكنند و تا روز رسيدن به لقاى محبوب، از جنگيدن و قتال او فروگذار نمىكنند.
محراب خونین
سحرگاه شب نوزدهم رمضان بود که امیرمؤمنان علیه السلام وارد مسجد کوفه شد، ابتدا نمازی خواند و سپس به بام مسجد رفت و آخرین اذان صبح را گفت. آن گاه به صحن مسجد آمد و یک یک افراد را برای نماز بیدار کرد. سپس به طرف محراب رفت و مشغول نماز شد و رکوع و سجود نماز را بیش از معمول طولانی کرد. ابن ملجم که با شمشیر زهرآلود از ابتدای شب در مسجد در کمین آن حضرت نشسته بود و از پشت ستونی نماز امیرمؤمنان را می نگریست، هنگامی که امام سر از سجده اول برداشت، ضربتی بر فرق مبارک شیر خدا فرود آورد که پیشانی آن مظهر ایمان و عدالت را شکافت. خون سراسر صورت علی علیه السلام را پوشاند و محراب عبادت با قطرات خون علی علیه السلام رنگین شد و از زبان مبارک آن حضرت چنین شنیده شد: «سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم»
شب آخر
در شب بیست و یک ماه رمضان، فرزندان و اهل بیت امیرمؤمنان علیه السلام دور بستر پدر حلقه زده بودند و گریه کنان می گفتند: «پدر جان! این چه حالتی است که در شما می بینیم. ای کاش مادرمان فاطمه علیهاالسلام زنده بود و ما را تسلی می داد و کاش در مدینه کنار قبر جدمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم و با آن حضرت درد دل می کردیم».
بدن امام بر اثر زهر کاملاً بی حس شده بود و ایشان مرتبا از هوش می رفت و دوباره به هوش می آمد. پس با صدای ضعیفی فرمود: «خدا خلیفه من بر شماست و من شما را به خدا می سپارم». پس همگان دوباره شروع به گریه کردند. امام حسن علیه السلام فرمود: «طوری سخن می گویید، گویا از خود ناامید شده اید». امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: «به زودی به برادر و پسر عمویم می پیوندم». همواره در آن شب، صدای ناله و فریاد فرزندان علی علیه السلام از خانه آن حضرت شنیده می شد.
انتهای پیام/1020ج