۰
plusresetminus
تاریخ انتشارچهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۲
کد مطلب : ۱۰۱۸۸

حکایت عباس و تشنه ماندن لب‎های فرات

محرم که می‎شود، باز حکایت تشنه ماندن عباس بر سر فرات زنده می‎شود، عباسی که خود از آب ننوشید و فرات را تشنة لب‎های خویش نهاد و برگشت! و دستِ عطش فرات، دیگر هرگز به دامن وفای عباس نرسید.
                                                                                        
حکایت عباس و تشنه ماندن لب‎های فرات


به گزارش جهانبین به نقل از سایت صبح توس، محرم که می شود دل آدم می لرزد، انگار کسی از جائی طعنه می‎زند که بیدار شو!! دقیقا در چنین روزهایی بود که کاروان عشق به سمت قتلگاه تاریخی خویش می رفت و چه سختی‎ها و مرارت‎هایی را در این مسیر متحمل شد.

 

محرم که می شود انسان سوگوار تمام نداشته‎هایش می شود، سوگوار عزت از دست رفته و ملالت تاریخی جهل خویشتن، انسان سوگوار بودن خویش است! سوگوار نبودن آنان که باید باشند، اما نیستند و حقیقتا باز این چه شورش است؟

 

محرم که می شود عاشورا را به یاد می‌آوری و حسین را، عباس را، اکبر را، اصغر را، قاسم را وزینب را! محرم که می شود عطش را به یاد می‌آوری و رشادت را، شجاعت را، حمیت را، ولایت‌مداری را، ایثار را، شهادت را و اسارت را!

    

        

محرم که می شود همه چیز رنگ و بوی حسینی می گیرد، حسینی که با گذشت 1400 سال از قیامش، گویی همگان از مسلمان و شیعه گرفته تا نامسلمان و غیر شیعه آوازه‎ دلیری و رشادتش را شنیده‎اند و در رثای مظلومیتش خون گریه می کنند.

 

محرم که می شود، بار دیگر حکایت غریب لب‌های تشنه و پرپر شدن 72 گل از بوستان محمدی، از شهادت طفل 6 ماهه روی دستان پدر گرفته تا شکستن کمر پسر حیدر کرار؛ همه و همه تداعی می شود و بار دیگر بغض‌های کهنه را در گلو می‎فشارد.

 

محرم که می‎شود، باز حکایت تشنه ماندن عباس بر سر فرات زنده می‎شود، عباسی که خود از آب ننوشید و فرات را تشنة لب‎های خویش نهاد و برگشت! و دستِ عطش فرات، دیگر هرگز به دامن وفای عباس نرسید. این ایثار را کجا می‏‌توان یافت و این همه فداکاری مگر در واژه می‌گنجد و با کلام قابل وصف و بیان است؟

 

عباسی که تمام هر آنچه داشت را در راه حسین(ع) به حراج گذاشت، مردی که با نثار جانش در راه خدا، غبطه تمام شهدای کربلا را که نه! بلکه از آغاز تا انتهای عالم را برانگیخت.

      

      

روز عباس است، کسی که در هنگام تنهایی و بی‌‏یاوری امام خود در شب عاشورا، زمانی که امام به همه اجازه بازگشت از کربلا را می‏دهد، به عنوان اولین سخنگو برخاسته و فریاد برمی آورد: «چرا برویم، کجا برویم، برویم که پس از تو زنده بمانیم؟! خداوند چنین روزی را هرگز نیاورد! به مردم چه بگوییم؟ اگر نزد آنان برگشتیم، بگوییم سیّد و سرور و تکیه گاه‎مان را رها کردیم و در معرض تیرها و شمشیرها و نیزه‏‎ها گذاشتیم و طعمة درندگان ساختیم و به خاطر علاقه به زندگی، گریختیم؟ معاذالله! بلکه با حیات تو زنده می‏‌مانیم و در رکاب تو می‏‌میریم.

 

و یا هنگامی که امام حسین(ع)، سر و صدای لشکر دشمن را در عصر روز نهم می‏‌شنود که آماده شبیخون هستند، این عباس(ع) است که به عنوان نماینده سپاه حق به سوی دشمن گسیل شده تا ببیند خواسته آنان چیست و امام(ع) به او می‏‌فرماید: «یا عَبّاسُ اِرْکَبْ بِنَفْسی اَنْتَ یا اَخی! حَتَّی تَلْقاهُمْ وَ تَقُولَ لَهُمْ ما لَکُمْ وَ ما بَدالَکُمْ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمّا جاءَ بِهِمْ؟؛ ای عباس! ای برادرم! جانم به قربانت، سوار شو و نزد ایشان برو و بگو شما را چه شده و چه می‏‌خواهید و از سبب آمدنشان [به اینجا] پرسش کن.»

 

حضرت ابوالفضل(ع) نزد ایشان رفته و خبر آورد که آنان برای جنگ آمده‏‌اند، امام به او فرمود: «اِرْجِعْ اِلَیْهِمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ اِلَی الْغُدْوَةِ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّةَ لَعَلَّنا نُصَلیّ لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ یَعْلَمُ اَنّی قَدْ کُنْتُ اُحِبُّ الصَّلوةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ کِتابِهِ وَ الدُّعاءَ وَ الاِسْتِغْفارَ؛ نزد آنان بازگرد و اگر توانستی تا صبح از آنان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان، شاید ما امشب را برای پروردگارمان نماز بخوانیم و او را خوانده و درخواست مغفرت نماییم؛ زیرا خداوند می‏‌داند که من نماز برای او، تلاوت کتابش و دعا و طلب آمرزش را دوست می‏‌دارم.» و باز هم این عباس است که دشمن را از آغاز جنگ منصرف می کند.

 

تنها عباس است که به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین (ع) لبیک گفته و با وجود فرستادن امان نامه برای او و برادرانش از سوی دشمن در روز تاسوعا، دست رد بر سینه آنان زده و با نگاهی غضب آلود به شمربن ذی الجوشن (فرستاده امان نامه) بر سرش فریاد می کشد و خطاب به او می گوید: «نفرین و خشم و لعنت خدا بر تو و بر «امان» تو! دستت شکسته باد ای بی آزرم پست! آیا از ما می‏‌خواهی که دست از یاری شریف‏ترین مجاهد راه خدا، حسین پسر فاطمه(س) برداریم و او را تنها گذاریم و طوق اطاعت و فرمانبرداری لعنیان و فرومایگان را به گردن افکنیم؟ آیا برای ما امان می‏ آوری در حالی که پسر رسول خدا را امانی نیست»؟

 

آری مگر عباس در این لحظه ‏های سرنوشت ساز و در آستانة شهادتی شکوهمند، فرزند رسول خدا(س) را تنها می گذارد؟ هرگز! اوست که امان خدا را بر امان سپاه کفر ترجیح داده و تا آخرین نفس در رکاب پسر علی(ع) شمشیر می زند و با لب تشنه خود را فدای حسین(ع) و مکتبش می کند.

ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳

ساعت:

۰۵:۴۳:۰۹

4 Nov 2024