اول: عدالت اجتماعى
1ـ عدالت در رفتار اجتماعى
در روزگـار خـلافـت خـلیفه دوّم ، شخصى ادعائى نسبت به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام داشت و بنا شد در حضور خلیفه رسیدگى شود.
مدّعى حاضر شد و خلیفه خطاب به امام على علیه السّلام گفت :اى اباالحسن در كنار مدّعى قرارگیر تا حل دعوا كنم .
در این هنگام آثار ناراحتى را در سیماى حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام هویدا شد و خلیفه با دیدن آن بر چهرهی امیر مومنان گفت :اى على! از اینكه تو را در كنار دشمن قرار دادم ناراحتى؟
امام على علیه السّلام فرمود :نه بلكه از آن جهت كه در رفتارت نسبت به ما دو نفر عدالت را رعایت نكردى نگران شدم، زیرا او را با نام صدا كردى و مرا با كنیه و لقب (ابوالحسن) خواندى (1)، ممكن است طرف دعوا نگران شود.
2 ـ احترام به شخصیّت انسانها
الف ـ عذر خواستن از پیادگان
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین على علیه السّلام سواره به راهى مى رفت و جمعى از مردم كوفه براى پاس داشتن حرمت امام على علیه السّلام پیاده به دنبالش روان بودند.
امام رو به آنان كرد و پرسید :آیا كارى دارید؟
پاسخ دادند: نه، دوست داریم بدنبال شما بیائیم .
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرمود :بـرگـردیـد، زیرا همراهى پیاده با سواره مایه ذلّت و خوارى پیادگان و غرور و تباهى سواره خواهد شد. (2)
امام على علیه السّلام به بزرگ قبیله شبامیان فرمود :
ارجَع ، فَإِنَّ مَشیَ مِثلِكَ مَعَ مِثلِی فِتنَةٌ لِلوَالِی ، وَمَذَلَّةٌ لِلمُؤ مِنِ.
بـاز گـرد، كـه پـیـاده رفتن رییس قبیلهاى چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونى مؤمن است. (3)
ب ـ نكوهش از آداب جاهلى ذلّتبار
بـسـیـارى از پـادشـاهـان و قـدرتـمـنـدان در طـول تـاریـخ مـردم را وادار مـى كردند كه در بـرابـرشان به خاك بیافتند، كُرنش كنند، خم شوند، و انواع ذلّتپذیرىها را برخود هموار كنند.
وقـتى حضرت امیر المؤ منین على علیه السّلام براى رفتن به صفّین به شهر "انبار" رسید دیـد كه مردم شهر تا امام على علیه السّلام را دیدند از اسبها پیاده شده، و در پیش روى آن حضرت شروع به دویدن كردند.
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام علّت را پرسید.
گفتند :یك رسم محلّى است كه پادشاهان خود را اینگونه احترام مىكردیم .
امام على علیه السّلام ناراحت شد و فرمود:
وَ اللّهِ مَا یَنتَفِعُ بِهذَا اُمَرَاؤُكُم !وَ إِنَّكُم لَتَشُقُّونَ عَلَى اءَنفُسِكُم فِى دُنیَاكُم، وَتَشقَونَ بِهِ فِى آخِرَتِكُم .وَ مَا اَخسَرَ المَشَقَّةَ وَرَاءَهَا العِقَابُ، وَ اَربَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ!
بـه خـدا سـوگـنـد! كه امیران شما از این كار سودى نبردند، و شما در دنیا با این كار خود را بـه زحـمـت مـىافكنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت مىگردید، و چه زیانبار است رنجى كه عذاب در پى آن باشد، و چه سودمند است آسایشى كه با آن امان از آتش جهنّم باشد. (4)
3ـ اصلاحات اجتماعى (شكست نظام طبقاتى)
بر اساس آیه 13 حجرات: یا ایُّهَا النّاس اِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ اُنثى؛ اى مـردم مـا شـمـا را از یـك مـرد و زن آفـریـدیم ، پس همه انسانها، نژادها، قبیلهها با هم برابرند.
رسول گرامى اسلام علیه السّلام با همه بگونهاى مساوى برخورد مى كرد.
امـّا خـلیـفـه اوّل و خـلیـفـه دوّم و خـلیـفـه سـوم بـه سـنـّت رسـول خـدا صلى الله علیه و آله عمل نكردند، و انواع تبعیضات در تقسیم مدیریّت ها، و توزیع بیت المال صورت گرفت كه قابل چشم پوشى نبود.
خـلیـفـه اوّل، حتّى بزرگان انصار را در لشگرهاى خود فرماندهى نمىداد و تنها ثابت بن قیس را با اصرار و اجبار به كار گماشت كه انصار اعتراض كردند. (5)
و دوّمى و سوّمى، آنقدر در زنده شدن روح نژاد پرستى، افراط كردند كه همه زبان به اعتراض گشودند.
عرب خود را بر غیر عرب برترى مىداد. بنى امیّه همه مراكز كلیدى كشور را در زمان خلیفه دوّم و به خصوص در زمان خلیفه سوم در دسـت گـرفـتـنـد و یـك نـظـام طـبـقـاتـى جـاهـلى به وجود آوردند، كه شباهتى با جامعه رسول خدا صلى الله علیه و آله نداشت .
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین على علیه السّلام یكى از اهدافش ، شكستن بافت طبقاتى ظالمانه موجود جامعه بود.
وقتی موجودى بیت المال را مساوى تقسیم كرد، اعتراض امتیاز خواهان بلند شد.بـه هـمـه 3 درهـم داد و براى خودش هم 3 درهم برداشت ، و به آزاد كرده خودش قنبر هم 3 درهم داد. برخلاف شیوههاى سه خلیفه قبلى، بزرگان انصار را ولایت داد، از قریش و بنى هاشم هم استفاده كرد، و حـتّى در نشستن و برخاستن نیز چونان رسول خدا صلى الله علیه و آله عدالت رفتارى را رعایت كرد.
روزى اشـعـث بن قیس بر امام على علیه السّلام وارد شد، دید كه حضرت امیرالمؤمنین على عـلیـه السـّلام در مـیـان عـرب و غـیر عرب از نژادهاى گوناگون نشسته است و جاى خالى براى او نیست ، با ناراحتى به امام على علیه السّلام اعتراض كرد كه :
اى امیرمؤ منان، سرخ پوستها بین ما و تو فاصله انداختند. (6)
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام خشمناك شده، به او فرمود: چه كسى مرا بر این آدمهاى چاق و فربه یارى مىدهد؟
و نـپـذیرفت كه ایرانیان و غیر عرب پراكنده شوند، تا اشعث و دیگر بزرگان عرب در كنار امام على علیه السّلام بنشینند. (7)
و در تـقـسیم مساوى بیت المال به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام اعتراض كردند و گفتند: آیـا ایـن عـدالت اسـت كـه بـیـن ما و آنان كه با شمشیر ما مسلمان شدند یا بنده آزاد شده ما هستند، یكسان عمل كنید و به همه 3 درهم بدهید؟
4 ـ گسترش عدالت نسبت به كودك سِقط شده دشمن (در زمان جنگ )
چـون لشـگـر بـصـره پس از شكست در جنگ جَمَل فرار كردند و به شهر هجوم مىبردند، زنى حامله از فریادها و هیاهوى فراریان، به شدّت ترسید و بچّه او سِقط شد.
پس از مدّتى كوتاه آن زن نیز فوت كرد.
وقتى خبر به امام على علیه السّلام رسید، ناراحت شده، چنین قضاوت كرد؛ "دیه آن كودك و دیه آن مادر را از بیت المال به خانوادهاش بپردازید". (8)
بـا اینكه مردم بصره از شورشگرانى بودند كه با امام على علیه السّلام جنگیدند، چنین قضاوت عادلانهاى عقل ها را به شگفتى وامى دارد.
دوم ـ رسیدگى به یتیمان
1ـ خنداندن یتیمان
قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم كـرده در حـالى كـه آن را خـود بـه دوش كـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى به خانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست كرد و به آنان خورانید تا سیر شدند. سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مىخنداند، بچّه ها نیز چنان مىكردند و فراوان خندیدند. سپس از منزل خارج شدیم.
گفتم: مولاى من، امروز دو چیز براى من مشكل بود.
اوّل: آنكه غذاى آنها را خود بر دوش مبارك حمل كردید.
دوم آنكه با صداى تقلید از گوسفند بچّهها را مىخنداندید.
امام على علیه السّلام فرمود :اوّلى براى رسیدن به پاداش، و دوّمـى بـراى آن بـود كـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مىكردند، خواستم وقتى خارج مىشوم، آنها هم سیر باشند و هم بخندند. (9)
2ـ رسیدگى به محرومان
امـام عـلى عـلیـه السـّلام رسـیـدگـى بـه مـحـرومـان را تـنـهـا بـا دستورالعمل و فرمان انجام نمىداد، بلكه شخصا به رفع مشكلات مردم مىپرداخت .نـان و خـرمـا را درون زنـبـیـل مـى گـذاشـت و بـا دوش مـبـارك حمل مى كرد و به فقراء مىرساند
اصحاب و یاران مى گفتند: یا اَمیرالمُؤ مِنین، نَحنُ نَحمِلهُ؛ یا امیرالمؤ منین علیه السّلام ما این بار را بر مى داریم.
حضرت پاسخ مى داد كه :رَبُّ العَیالِ اَحَقُّ بِحَملِهِ؛ رهبر امّت سزاوارتر است كه بردارد(10)
3ـ پرهیز از اخلاق پادشاهان
امام على علیه السّلام به تنهائى در بازار قدم مى زد، و مردم را ارشاد مى فرمود.
هـرگـاه عـدّهاى در اطـراف آن حـضـرت یـا پشت سر او راه مىرفتند یا جمع مىشدند، مىایستاد و مىفرمود: كارى دارید؟
مى گفتند :دوست داریم با شما باشیم و با شما راه برویم .
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام مىفرمود :اِنصَرِفُوا وَ ارجِعُوا؛ بروید و به راه خود بازگردید زیرا اینگونه رفتارها "مَفسَدَةً لِلقُلُوب" قلب ها را فاسد مى كند(11)
4ـ سر زدن به خانوادههاى شهداء و رفع مشكلات آنها
ابن شهر آشوب از عبدالواحد بن زید نقل مى كند كه: روزى در كـنـار كـعـبـه بـه عـبـادت مـشـغـول بـودم ، دختر كوچكى را دیدم كه خدا را به حقّ امیرالمؤ منین على علیه السّلام سوگند مىدهد، و نام و شخصیّت امام على علیه السّلام را در قالب الفاظ و عباراتى زیبا بیان مىدارد. شگفت زده شدم، پیش رفتم و پرسیدم :اى دختر كوچك ، آیا تو خودت على علیه السّلام را مى شناسى؟
پاسخ داد: آرى چـگونه على را نمىشناسم در حالیكه از آن روز كه پدرم در صفّین به شهادت رسید و مـا یـتـیـم شـدیـم ، عـلى عـلیـه السـّلام هـمـواره از مـا حال مىپرسید و مشكلات ما را برطرف مىكرد. روزى من به بیمارى آبله دچار شدم ، و بینائى خود را از دست دادم .مادر و خانوادهمان سخت ناراحت بودند، كه حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام به خانه ما آمد، مادرم مرا نزد امام على علیه السّلام برد و ماجرا را تعریف كرد.
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلى عـلیـه السـّلام آهى كشید و شعرى خواند و دست مبارك را بر صـورت مـن كـشـید. فورا چشمان من بینا شد و هم اكنون به خوبى اجسام را از فاصله هاى دور مىبینم، آیا مى شود على علیه السّلام را نشناخت ؟ (12)
5ـ كمك به یتیمان و همسران شهداء
روزى امیرالمؤمنین دید زنى مشك آبى به دوش گرفته مىبرد،
امام على علیه السّلام مشك آب را از او گرفت و به محلّى كه زن مىخواست آورد،
آنگاه از حال زن پرسید.
زن گفت: على بن ابیطالب علیه السّلام شوهر مرا به بعضى از مرزهاى نظامى فرستاد و در آنجا كـشـتـه شـد، چـند طفل یتیم براى من گذاشت و احتیاج مرا وادار كرده است تا براى مردم خدمت كنم كه خود و اطفالم را تأمین نمایم.
حضرت امیرالمؤمنین على علیه السّلام از آنجا بازگشت .سپس زنبیلى كه در آن طعام بود برداشت و قصد خانه زن كرد. بعضى از یارانش گفتند :بگذارید ما ببریم.
فرمود: كیست كه بار مرا در قیامت بردارد؟ چون به در خانه زن رسید، زن پرسید:
كیست كه دَر مىزَنَد ؟
فـرمـود: هـمـان بـنده خدا هستم كه دیروز مشك آب را براى تو آوردم، در را باز كن براى بچّههایت طعام آوردهام.
زن گفت :خدا از تو راضى باشد و میان من و على بن ابیطالب حكم كند، سپس در را باز كرد.
امام على علیه السّلام داخل شد، فرمود :من كسب ثواب را دوست دارم، مىخواهى تو خمیر كن و نان بپز و من بچّهها را آرام كنم و یا من خمیر كنم و تو آنها را آرام كنى؟
زن گفت :من به نان پختن آگاهترم و شروع به خمیر گرفتن كرد.
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلى عـلیـه السـّلام گـوشـت را آمـاده كرد و لقمه لقمه به دهان اطفال گوشت و خرما مى گذاشت و به هر یك مىفرمود: على را حلال كن، در حقّ تو كوتاهى شده است.
چون خمیر آماده شد، زن گفت :بنده خدا تنور را آتش كن.
امام على علیه السّلام تنور را آتش كرد. حرارت شعله به چهره آن حضرت مى رسید و مىفرمود: بـچـش حـرارت آتـش را، ایـن سـزاى كـسـى اسـت كـه از زنـان بـیـوه و اطفال یتیم بى خبر باشد.
در ایـن مـیان زنى از همسایه داخل خانه شد، كه امیرالمؤ منین علیه السّلام را مىشناخت به زن صاحب خانه گفت:
واى بر تو این كیست كه براى تو تنور را آتش مىكند؟
زن جواب داد :مردى است كه به اطفال من رحم كرده است.
زن همسایه گفت :واى بر تو این امیرالمؤ منین على بن ابیطالب علیه السّلام است.
آن زن چون حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام را شناخت پیش دوید و گفت:
واحَیائِى مِنكَ یا اَمِیرَالمُؤمنین؛ اى امیرمؤ منان از شرمندگى آتش گرفتم، مرا ببخشید
امام على علیه السّلام فرمود: بَل واحَیائِى مِنكَ یا اَمَةَ اللّه فیما قَصُرتَ فِى حِقِّكَ؛ بلكه من از تو شرمندهام، اى كنیز خدا، در حقّ تو كوتاهى شده است. (13)
سوم ـ رسیدگى به جوانان
تهیّه پیراهن بهتر براى جوان
روزى امـام عـلى عـلیـه السـّلام بـا یـكـى از كـارگـران منزل به نام قنبر به بازار رفته و دو عدد پیراهن، یكى به دو درهم، و دیگرى به سه درهم خرید.
پیراهن نو و بهتر را به قنبر داد كه بپوشد، و خود پیراهن ساده را پوشید.
قنبر گفت :مولاى من، بهتر است كه پیراهن بهتر را شما بپوشید.
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرمود :تـو جـوانـى و باید لباس خوب بپوشى، و سنّ من بالاست باید لباس ارزانتر داشته باشم من از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم كه فرمود :از طـعـامـى كـه مـىخـورید به غلامانتان بدهید، و از لباسهائى كه مىپوشید به آنها بپوشانید.
مـن از خـداى خـود خـجـالت مـىكـشـم كه پیراهن نو را خودم، و كهنه را به تو بپوشانم (14)
درباره امیرالمؤمنین (ع) فضائل و کراماتی از حضرت رسول (ص) نقل شده که از مختصات آن بزرگوار است و درباره هیچ یک از صحابه نقل نشده است. این فضائل در بسیاری از کتب شیعه و اهل سنت نقل شده ولی برای مختصر بودن، در هر یک فقط به دو محل از شیعه و دو محل از اهل سنت اشاره خواهیم کرد.
1- حدیث الرایة در یکی از روزهای جنگ خیبر فرماندهی عملیات با ابوبکر بود، متأسفانه او فرا کرد و به وقت برگشتن، نفرات خود را متّهم بهترس و فرار میکرد، و نفراتش او را، روز دوم فرماندهی با عمر بود، اونیز مانند ابوبکر فرار کرد، 1 رسول خدا (ص) که از این پیشامد بسیار ناراحت شده بود فرمود: فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد، هجوم کننده است، فرار کننده نیست، از حمله بر نمیگردد تا خدا به دست او قلعه را فتح کند، فردای آنروز که همه انتظار حیازت و به دست آوردن این مقام را داشتند، آن حضرت علی بن ابیطالب را خواست و پرچم را به او داد و خدا در دست او فتح به وجود آورد:
«قال: لأطینّ الرایةَ غداً رجلاً یحبّه اللّهُ و رسولُه و یُحبّ اللّهَ وَ رسولَه کّرارٌ غیرُ فّرارٍ لا یَرجعُ حتّی یَفتح اللّه علی یدیه فاعطاها علیّاً ففتح علی یدیه» 2
آنچه در این حدیت بیشتر مورد دقت است کلمه «یُحبّه للّهُ و رسولّه» میباشد که رسول خدا (ص) به طور قاطع فرموده: علی کسی است که خدا و رسولش او را دوست میدارند این منقبت در حق احدی از صحابه نقل نشده و فریقین در آن اتفاق دارند.
2- حدیث المنزلة
در سال نهم هجرت رسول خدا (ص) به «تبوک» لشکر کشید، چون این جریان طول میکشید، وانگهی آن حضرت تا مرزهای شام از مرکز حکومت دور میشدند. لذا لازم بود مردی توانا در مدینه جانشین آن حضرت شود تا مرکز حکومت کاملا در امان باشد، بدین جهت آن حضرت صلاح دید که علی بن ابیطالب (ع) را در مدینه بگذارد.
پس از حرکت رسول الله (ص)، منافقین در شهر شایع کردند که رسول خدا نسبت به علی بن ابیطالب قهر کرده و بی مهر شده و به دلیل او را با خود به جنگ نبُرد، این سخن بر علی (ع گران آمد، لذا در راه تبوک خودش را به آن حضرت رسانید و عرض کرد یا رسول الله (ص) مردم چنین شایع کردهاند؟ حضرت فرمود:
«أنت منّی بمنزلةِ هارونَ من موسی إلاّ انّه لانبیّ بعدی»3
تو نسبت به من مانند هارون هستی نسبت به موسی مگر آنکه بعد از من پیامبری نیست، یعنی: ماندن تو در مدینه برای آنست که: موسی وقتی که به میقات پروردگار رفت برادرش هارون را در جای خود گذاشت: «و قال موسی لا خیه هارون اخْلُفنی فی قومی و اَصْلِح و لاتتبّع سبیل المفسدین» .4 تو هم نسبت به من در جای هارون هستی، فرق فقط آنست که هارون پیامبر هم بود ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد.
این منقبت منحصر به فرد از دلائل خلافت امیرالمؤمنین (ع) میباشد و فریقین در صحت آن اتفاق دارند.
* * *
3- حدیث سد الابواب
وقتی که رسول خدا (ص) مسجد مدینه را ساخت، منزلهائی در کنار آن بنا نهاد که زنان خویش را در آن مسکن داد، برای علی بن ابیطالب (ع) نیز منزلی در کنار منزل خود ساخت، یاران آن حضرت نیز هر یک حجرهای ساخته و ساکن شدند، درهای همه آن منازل به مسجد باز میشد و آنها به خانههای خویش از مسجد رفت و آمد میکردند.
از جانب خدا وحی آمد که بجز در منزل رسول خدا و در منزل علی بن ابیطالب باید همه درها گرفته شود، به دنبال این فرمان رسول خدا (ص) فرمود:
«سُدّوا هذه الأَبواب إلاّ باب علیّ» یعنی: همه این درها را بگیرید مگر باب علی بن ابیطالب را، مردم در این باره به گفتگو برخاستند حضرت در میان قوم بپاخاست، بعد از حمد و ثنای خداوند فرمود: من از طرف خدا به گرفتن و بستن این درها بجز باب علی بن ابیطالب مأمور شدهام، و شما پشت سر من گفتگو کردهاید، من از پیش خود نه چیزی بستهام و نه باز کردهام، لیکن به چنین کاری مأمور شدم و اطاعت کردم. 5
پس از بیانات رسول خدا (ص) همه درها گرفته و بسته شد. بجز دری که امیرالمؤمنین (ع) به مسجد داشتند، در زمان بنی امیه که مسجدالنبی را وسعت دادند همه آن حجرهها جزء مسجد گردید.
شیعه و اهل سنت در این قضیه اتفاق دارند و آن از مناقب منحصر به علی (ع) و خانواده اوست که مشمول «أَذهبَ اللّه الرّجسَ و طهرّهم تَطهیراً» بودند. جهت آگاهی بیشتر رجوع شود به الغدیر ج 3 ص 202.
* * *
4- حدیث مدینة العلم حدیث مدینه العلم یکی از مناقب مخصوص امام و از احادیث متواتر است و آن چنین است که رسول الله (ص) در حق آن حضرت فرمود:
«انا مدینةُ العلم و علیّ بابُها فمنْ أَردالعلمَ فلیأتِ بابَها» یعنی: من شهر علم هستم، دروازه آن شهر علی بن ابیطالب است هر که علم بخواهد به دروازه شهر بیاید، در ارشاد مفید بجای «فَلْیاتِ بابها» نقل شده «فلْیَقتبسْهُ من علیّ» و هر دو تعبیر مالاً به یک معنی هستند. 6.
منظور رسول خدا (ص) از این حدیث آنست که: من آنچه میدانم به علی بن ابیطالب منتقل کردهام و علوم من در وجود وی متمرکز است و من در او خلاصه میشوم، اگر برای دانستن علوم به علی مراجعه کنید مانند آنست که به من مراجعه کردهاید. خواه در زندگی من باشد و خواه بعد از مرگم، مخصوصاً این روایت بیشتر به بعد از رحلت رسول خدا (ص) مربوط میشود، که خواسته علی بن ابیطالب (ع) را به صورت یک پناهگاه علمی برای بعد از خود معرفی فرماید، چنانکه در غدیر خم و جاهای دیگر معرفی فرمود.
در بسیاری از روایات آمده که رسول خدا (ص) با علی (ع) خلوت کرد، بعد به او گفتند: رسول خدا (ص) چه چیز به شما عهد کرد؟ فرمود: «عَلّمنی أَلف بابٍ من العلم فتح لی من کلّ باب الف باب» 7 یعنی هزار نوع علم به من آموخت که از هر نوع هزار علم بر من مکشوف گردید روایات نشان میدهد که همه این علوم به فرزندان معصوم آن حضرت و امامان یازده گانه یکی پس از دیگری رسیده است .
* * *
5- حدیث مؤآخاة
از مناقب منحصر به فرد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حدیث مؤآخاة و علقه برادری میان او و رسول خدا (ص) است، در میان همه مهاجرین و انصار تنها علی بن ابیطالب شایستگی آنرا داشت که با رسول الله (ص) برادر شود.
علامه مجلسی در بحارالانوار فرموده: در سال اوّل هجرت آن حضرت میان مهاجرین و انصار پیمان برادری برقرار نمود، این برادری آنها را بر سه چیز ملزم میکرد: مقاومت برای حق، مواسات و کمک به یکدیگر و ارث بردن از یکدیگر. آنها نود نفر بودند، چهل و پنج تن از مهاجرین و چهل و پنج تن از انصار... این پیش از جنگ بدر بود و چون واقعه «بدر» پیش آمد خداوند آیه «و اُولواالأَرحام بعضُهم أَوْلی ببعض فی کتاب اللّه» 8 را نازل فرمود، جریان ارث بردن نسخ گردید .9
به هر حال: رسول خدا (ص) در این اقدام بین تمامی افراد مهاجر و انصار عقدا خوت و پیمان برداری برقرار ساخت ولی علی بن ابیطالب را با کسی برادر نکرد. آن حضرت از این کار بسیار غمگین شد و گفت: یا رسول الله (ص) پدر و مادرم فدای تو باد، مرا با کسی برادر نکردی؟ فرمود: یا علی تو را برای خود نگاه داشتم، تو برادر منی و من برادر تو هستم «أَنتَ اَخی و اَنا اَخوک یا علیّ»10.
حضرت رضا از پدران خود از علی علیهم السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: «انا عبدُاللّه و اخو رسوله لایُقولها بعدَی الاّ کذّابٌ» 11
* * *
6- حدیث قَسیُم الجنّة و النّار
از مناقب منحصر به فرد امیرالمؤمنین (ع) حدیث «قسیم الجنّة و النّار» است که با عبارات مختلف از رسول الله (ص) نقل شده است از جمله با این عبارت: «قال: (ص) یا علیّ اَنت قَسیمُ الجنّةِ و النّارِ و اَنت یَعسوبُ الدّین» یا علی تو قسمت کننده بهشت و جهنم و تو پیشوای دین هستی.
در اکثر روایات معنی این حدیث آنست که: خداوند چنین مأموریتی را در روز قیامت به آن حضرت خواهد داد که در حشر کبری بعد از تصویب خداوند، به اهل بهشت اجازه رفتن به بهشت و به اهل آتش فرمان رفتن به دوزخ بدهد. نظیر آنکه در تفسیر: «و اَذّنَ مُوذّنٌ بینهم انّ لعنةَ اللّه علی الظّالمین» 12 نقل شده که این مؤذن و اعلام کننده، علی بن ابیطالب (ع) خواهد بود.
در این هیچ بعدی نیست و چه مانعی دارد که خداوند چنین مأموریتهائی به آن حضرت در قیامت بدهد مگر نعوذ بالله آن حضرت از ملائکة الله کمتر است که روز قیامت به امر خدا تمشیت امور خواهند کرد.
در روایتی آمده که مفضل بن عمر از امام صادق (ع) معنی این حدیث را پرسید؟ امام فرمود: چون حب علی (ع) ایمان و بغض او کفر است و بهشت برای اهل ایمان و آتش برای کفر میباشد، آن حضرت بدین علت قسیم الجنة و النار است...13
ولی در روایت ابوالصلت هروی از امام رضا (ع) آمده که آن حضرت نظیر همین جواب را به مأمون عباسی داد و سپس به ابی الصلت فرمود:
مطابق درک او جواب دادم ولی از پدرم شنیدم که از پدرانش از علی (ع) نقل میکرد که آن حضرت گفت: «قال لی رسول الله (ص) یا علی اَنت قسیمُ الجنة و النار یوم القیامة تقول للنار: هذا لی و هذا لک» 14
* * *
7- حدیث علی مع الحق
از جمله احادیث مسلم و مقبول بین شیعیه و سنّی آنست که رسول خدا (ص) درباره امیرالمؤمنین (ع) فرموده: علی با حقّ است و حق با علی است از هم جدا نمیشود تا در حوض کوثر پیش من آیند، و در نقل دیگر آمده : علی بإ؛ّّ حق است و حق با علی است هر جا که علی برود حق هم با او میرود، اینک عین این دو تعبیر را نقل میکنیم:
«قال رسول الله (ص) علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ ولنْ یَفترقا حتّی یردا علیّ الحوض یومَ القیامة»
«علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ و الحقّ یَدور حیثما دارَ علیّ» 15.
این حدیث متواتر که تنها درباره حضرت ولی ذوالجلال (ع) صادر شده، دلالت بر عصمت آن حضرت دارد و اینکه حق به هیچ وجه از او جدا نمیشود و حق در وجود وی خلاصه شده است الغدیر ج 3 ص 176.
* * *
8- حدیث علی مع القرآن
حدیث «علیّ مع القرآن...» مانند حدیث «علیّ مع الحقّ...» از مختصات امیرالمؤمنین (ع) است که درباره هیچ یک از صحابه رسول الله (ص) نقل نشده و این حدیث گوشهای از شخصیت بزرگ آن حضرت را حکایت میکند که رسول خدا فرمود:
«علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لَنْ یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» 16.
این حدیث نظیر حدیث متواتر ثقلین است که درباره قرآن و اهل بیت (ع) فرمود: «انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً انّهما لن یفترقا حتی یردا عَلَیّ الحوض »
* * *
9- حدیث لاُیحبّه الا مؤمنٌ...خلاصه این حدیث شریف آن است که علی بن ابیطالب (ع) معیار ایمان و کفر است فقط مؤمنان میتوانند آن حضرت را دوست بدارند از طرف دیگر فقط منافقان آن جناب را دشمن میدارند، این حدیث شریف که کتابهای شیعه و اهل سنت را پر کرده و از حد تواتر گذشته است از مناقب منحصر به فرد. مولی امیرالمؤمنین (ع) میباشد که بإ؛ّّ تعبیرهای مختلف از رسول خدا (ص) نقل شده است از جمله:
«قال رسول الله (ص) یا علیّ لایُحبّک الا مؤمنٌ و لا یُبغضک الاّ منافقٌ» 17.
حارث همدانی گوید: روزی علی (ع) را دیدم که بالای منبر رفت پس از حمد و ثنای خداوند فرمود:
«قضاء قضاه الله تعالی علی لسان النبی (ص) انه لایحبنی الا مؤمن و لایبغضی الا منافق قدخاب من افتری» 18
مؤمن اگر علی بن ابیطالب را دشمن بدار، توحید، ایمان، تقوی، حق پرستی، عدالت، انصاف و سائر فضائل و حقائق را دشمن داشته زیرا وجود امیرالمؤمنین (ع) در آنها خلاصه میشود و این بر مؤمن محال است و اگر منافق علی را دوست بدارد چیزی را که از ته دل قبول ندارد دوست داشته است و این شدنی نیست.
* * *
10- حدیث علی وصیّی و خلیفتی
ابن اثیر در تاریخ کامل نقل میکند: چون آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» 19 نازل شد رسول خدا (ص) طعامی آماده کرد و فرزندان عبدالمطلب را که حدود چهل نفر بودند به طعام دعوت کرد، پس از طعام خوردن پیش از آنکه شروع به صحبت کند، ابولهب با سروصدا مجلس را به هم زد، حاضران متفرق شدند.
بار دیگر آن حضرت طعامی آماده کرد و آنها را دعوت نمود و زبان به سخن گشود و فرمود: فرزندان عبدالمطلب! والله نمیدانم کسی به قوم خویش چیز بهتری بیاورد که من برای شما آوردهام، من برای شما خیر دنیا و آخرت آوردهام و خدایم امر کرده شما را به سوی آن بخوانم. کدام یک از شما در این دعوت به من کمک میکند تا برادر من، وصی من، و خلیفه من در میان شما باشد.
«فأَیّکم یُوازرُنی علی هذاالامر علی ان یکون اخی و وصیّی و خلیفتی فیکم» .
همه ساکت شدند علی بن ابیطالب (ع) میفرماید: من که از همه جوانتر بودم گفتم: یا نبی الله من در این دعوت یار شما هستم، آن حضرت دست به گردن من نهاد و فرمود:
«ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا» مدعوین به حالت خنده و مسخره پراکنده شدند و به ابی طالب میگفتند: تو را امر کرد که از فرزندت علی فرمان شنوی و اطاعت کنی، حدیث شریف از روایات مسلم فریقین و از دلائل امامت امیرالمؤمنین (ع) است و نشان میدهد که رسول خدا (ص)، از اول امر، امامت را از نبوت جدا نکرده است تا جائی که مورد مضحکه هم قرار گرفته است .
رجوع شود به تاریخ کامل ج 2 ص 42 فصل انذار عشیرة، سیره حلبیه ج 1، ص 461 باب استخفائه فی دارالارقم، مسند احمد ج 1 ص 111 و 159، مختصر کنزالعمال هامش مسند احمد ج 5 ص41 و 43 شرح ابن ابی الحدید ج 13 ص 244 شرح خطبه 238 قاصعه و مشروح منابع آن در المراجعات مراجعه 20 ص 110، تفسیر برهان ذیل آیه شریفه، بحارالانوار ج 38 ص 1- 26 و الغدیر موجود است .
* * *
11- حدیث علیّ یعسوب الدینلفظ یعسوب به معنی رئیس بزرگ و سرپرست بزرگ است، در لغت آمده: «الیعسوب: الرئیس الکبیر یقال هو یعسوب قومه» در اصل رسول خدا (ص) درباره امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «یا علیّ انّک سیّدالمسلمین و یعسوبُ المؤمنین و امام المتقین و قائد الغُرّ المحجّلین»20.
ابن ابی الحدید در شرح کلام امیرالمؤمنین که فرمود: «انا یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الفجار» گوید: این کلمه را رسول خدا (ص) درباره آن حضرت فرموده یک دفعه به لفظ: «انت یعسوب الدین» و یکدفعه بلفظ «انت یعسوب المؤمنین» هر دو به یک معنی بر میگردد گویا او را رئیس مؤمنین و سید آنها قرار داده است 21 نگارنده گوید: «گویا» درست نیست بلکه آن حضرت با این کلام او را رهبر مؤمنان قرار داده است نظیر لقب امیرالمؤمنین که به او داد.
و در مقدمه شرح خویش گفته: در اخبار اهل حدیث کلامی درباره علی (ع) از رسول الله (ص) نقل شده که معنای امیرالمؤمنین میدهد و آن اینکه فرمود: «اَنتَ یعسوب الدین و المال یعسوب الظّلمَة» و در روایت دیگری «هذا یعسوب الدین» این دو روایت را احمد بن حنبل در مسند خود و ابونعیم در حلیة الاولیاء نقل کرده است 22 ناگفته نماند: این منقبت از مناقب منحصر به فرد امام و از دلائل خلافت اوست .
* * *
12- حدیث علیّ ولیّ کلّ مؤمنٍ بَعدی
این منقبت نیز از مناقب منحصر به فرد حضرت علی صلوات الله علیه و از دلائل امامت و خلافت آن حضرت است، حاکم در مستدرک ج 3 ص 134 نقل کرده «قال ابن عباس و قال له رسول الله (ص) انت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنة» آنگاه گفته: این حدیث سندش صحیح است ذهبی نیز در تلخیص مستدرک ج 3، ص 134 آنرا نقل نموده است، احمد بن حنبل در مسند خود ج 1، ص 331 و ترمذی در صحیح خود ج 5، ص 632 باب مناقب علی بن ابیطالب آنرا نقل میکند و نیز در کنزالعمال هامش مسند احمد منقول است مشروع مطلب در الغدیر ج 3 ص 215 - 217 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 46 - 52 دیده شود.
* * *
13- حدیث علی امام المتقین حاکم نیشابوری در مستدرک صحیحین ج 3ص 136 به سند خود از رسول الله (ص) نقل کرده که: «قال رسول الله (ص) اَوحی الیّ ربّی فی علیّ بثلاث انه سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغرالمحجلین» آنگاه گفته: این حدیث سندش صحیح است ولی بخاری و مسلم آنرا نقل نکردهاند، با آنکه در عقیده آنها نیز صحیح است. در مختصر کنزالعمال هامش مسند احمد ص 34 به لفظ «فاوحی الیّ ربّی فی علیّ بثلاث انه سیدالمسلمین و ولی المتقین و قائد الغر المحجلین» نقل شده است .
شرف الدین عاملی رحمة الله آنرا در المراجعات ص 150 از کتابهای بسیار معتبر نقل کرده است .
* * *
14- حدیث علیّ امیُرالمؤمنین
رسول خدا (ص) به علی بن ابیطالب (ع) لقب مبارک «امیرالمؤمنین» داد که حاکی از امامت و خلافت آن حضرت و از القاب منحصر به فرد آن جناب میباشد.
شیخ مفید در ارشاد ص 20 یک فصل را منحصر به این مطلب کرده و به سند متصل خود ازانس بن مالک نقل کرده: که گوید من خادم رسول الله بودم شبی که بنا بود آن حضرت درمنزل ام حبیبه باشد، آبی برای وضویش آوردم فرمود: ای انس الان از این در امیرالمؤمنین و خیرالوصیین... بر تو وارد میشود.
«قال یا انس یدخل علیک الساعة من هذا الباب امیرالمؤمنین و خیرالوصیین اقدمُ الناس سِلْماً و اکثرُهم علما و ارجحهم حلماً» انس گوید: گفتم خدایا این شخص از قوم من باشد، کمی نگذشت که دیدم علی بن ابیطالب (ع) داخل شد، رسول خدا وضوع میگرفت مقداری از آب وضو را بصورت آن حضرت پاشید...
در روایت دیگری به سند خود از ابن عباس نقل میکند رسول خدا (ص) بهام سلمه فرمود: «إسمعی و إشهدی هذا علیّ امیرالمؤمنین و سیدالوصیین» .
و در روایت سوم به سند خود از معاویه بن ثعلبه نقل میکند: که به ابیذر گفته شد: وصیت بکن، گفت: وصیت کردهام، گفتند: به کدام کس؟ گفت: به امیرالمؤمنین. گفتند: به عثمان بن عفان؟ گفت: نه، به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که او قوام زمین و ربانی این امت است...
و نیز فرموده: خبر بریدة بن خضیب اسلمی که میان علما مشهور است با سندهائی که شرح آنها طولانی میشود، گوید: رسول خدا (ص) مرا امر کرد ما هفت نفر بودیم از جمله ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر بودند که به ما فرمود: «سَلِمّوا علی علیّ بامرةِ المؤمنین» به علی با کلمه امیرالمؤمنین سلام کنید، ما به او به لفظ یا امیرالمؤمنین سلام کردیم، با آنکه رسول الله زنده و در کنار ما بود (ارشاد ص 20).
مجلس رضوان الله علیه در بحار ج 37 ص 290 - 340 پنجاه صفحه باین مطلب اختصاص داده است، علامه امینی در الغدیر ج 8 ص 87 آنرا از حلیة الاولیاء ابی نعیم ج 1 ص 63 با سه طریق از انس و ابن عباس و نیز درج: 6 الغدیر ص: 80 از حلیة الاولیاء و مناقب خوارزمی، و فرائد السمطین و غیر آن نقل کرده است .
* * *
عیاشی در تفسیر خویش نقل میکند: مردی به محضر امام صادق (ع) داخل شد و گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین (ع) امام صادق (ع) بپاخاست و فرمود: این اسم جز به امیرالمؤمنین (ع) صلاحیت ندارد، خدا او را باین اسم نامیده است، هر که جز او به این اسم نامیده شود و خوشش آید مفعول است و اگر مفعول نباشد به این مبتلی میشود...گفتم: امام قائم شما با کدام نام خوانده میشود؟ فرمود: به او گویند: «السلام علیک یا بقیة الله السلام علیک یا ابن رسول الله .23
سید علی اکبر قریشی
سرچشمه ي عشق با علي آمده است
گل کرده بهشت تا علي آمده است
شد کعبه حرمخانه ميلاد علي(ع)
کز کعبه صداي يا علي آمده است
________________________________________
1- شرح این ابى الحدید ج 17 ص 65 ـ و ـ فرائد السمطین ج 1 ص 349
عـلى و حـقـوق بـشـر ج 1 ص 77 جـرج جـرداق ـ و ـ نـهـج البـلاغـه حكمت 322 معجم المفهرس مؤ لّف
2- حكمت 322 نهج البلاغه مجم المفهرس مؤ لّف
3- حكمت 37 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤ لّف
4- تاریخ یعقوبى ج 2 ص 29 ـ و ـ الغارات ثقفى ص 32
5- بـه اعـراب بـادیـه نـشـیـن كـه در آفـتـاب چـهـره شـان سرخ مى شد و ایرانیان كه رنگشان سرخ و سفید بود، سرخ پوست مى گفتند.
6- كتاب الغارات ثقفى ص 341 ـ و ـ نقش ائمّه در احیاء دین ج 14 علاّمه عسگرى
7- خبر یاد شده در كتاب كافى و وافى و تهذیب و مَن لایحضره الفقیه آمده است .
8- شجره طوبى ص 407 ـ و ـ دُرَرُ المطالب
9- كوكب درّى ج 2 ص 132
10- كوكب درّى ج 2 ص 131
11- مناقب ابن شهر آشوب
12- بـحـار الانـوار ج 41 ص 220 ـ 221، از بـشـارة المـصـطفى ص 86 ـ و ـ ابن شهر آشـوب آنـرا در مـنـاقـب تـج 2 ص 334 باب اموره مع المرضى و الموتى بطور اختصار نقل كرده است .
13- بحار الانوار ج 41 ص 52 ـ و ـ مناقب آل ابیطالب ج 2 ص 116
14- مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 366 ـ و ـ بحارالانوار ج 8 ـ و ـ الغارات ج 1
الگوهاى رفتارى امام على - ج اوّل - محمّد دشتى