به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «
جهانبین نیوز»، شهید یوسف قنبری عدیوی پنجم مهر ۱۳۴۲ در شهرستان مسجدسلیمان به دنیا آمد. پدرش محمود و مادرش ماه طلا نام داشت. دانشجوی کارشناسی در دانشگاه علوم دریایی سپاه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پانزدهم اسفند ۱۳۶۵ با سمت فرمانده دسته در شلمچه به شهادت رسید. پیکر وی مدتها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۶۶ پس از تفحص در گلزار شهدای شهرستان اندیمشک به خاک سپرده شد. وی در بخشی از وصیتنامه خود مینگارد:
اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیای مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
پروردگارا تو را سپاس میگویم که به من توانایی دادی تا بتوانم سربازی حقیر و خدمت گذار به دین تو باشم. پروردگارا آن جان و حیاتی که به من بخشیدی امانت است و من آمدهام تا امانت تو را به تو برگردانم و گفته بودی که من انسان را برای عبادت آفریدم ولی عبادت بدون جهاد درراه تو چگونه است؟ و من آمدهام تا عبادت را در جهاد انجام دهم و یاد بگیرم.
پروردگارا تو میدانی که چه کسانی برای برپایی دین تو و تداوم آن جان دادهاند. پیامبر بزرگ اسلام چه رنجها و مرارتها کشید. علی (ع) چگونه فرقش شکافته شد. حسین (ع) ویارانش چگونه درراه تو جانفشانی کردند و دیگر امامان معصوم را چگونه شهید کردند. ولی هنوز باید خون داد زیرا که هنوز فرق علی (ع) شکافته است. پهلوی زهرای اطهر بیمار و هنوز مخفیانه ناله میکند. جسم حسین (ع) ویاران بی کفن در صحرا افتاده و دل پیامبر پرخون است. پس کیست همه این دردها را درمان کند.
آنها که شهید شدند راه را هموار کردند. آن شهیدان پیشگامان نهضت تو بودند آیا جان من باارزشتر از جان آنان است؛ هرگز که آنان اولیاء بودند ولی بنده حقیری ناچیز بیش نیستم. ما شهیدان عزیزی را از دست دادیم که هر یک ملتی بودند پس من در برابر یک ملت ناچیزم.
پروردگارا من به خاطر رضای تو و جهاد درراه تو در این راه قدم برداشتم و آمدهام تا بتوانم بهاندازه وسعم، دینت را یاری دهم و اطاعت از امر رهبری کردم چون کلام او کلام توست و او بهحق نائب بر حق امام زمان (عج) است و از تو بخواهم که تو او را حافظ باشی.
بار خدایا از تو مغفرت و استغفار میطلبم و از تو میخواهم که مرا از سربازان واقعی خودت قرار دهی و مرگم را شهادت درراه خویش قبول کنی.
اما پدرومادر مهربانم واقعاً شرمنده شما هستم که تا حال نتوانستم خدمت کوچکی به شما بکنم و دین خود را نسبت به شما ادا کنم؛ امیدوارم که شما از من راضی باشید و اگر خدا به من عنایتی کند بتوانم شفیع شما باشم.
از شما تقاضامندم که برای من زیاد گریه و زاری نکنید، خوشحال باشید که فرزندی را بزرگ کردید که توانست خدمتی به اسلام کرده باشد. خداوند به شما صبر و استقامت عطا فرماید.
از برادران بسیار عزیزم میخواهم که پدر و مادرم را تا دم مرگ رها نکنند و آنها را احترام نمایند و کوشش کنند که والدین بتوانند در آسایش زندگی کنند و از برادرم جواد میخواهم که با جدیت بیشتر درس بخواند تا بتواند هم برای خود و هم برای جامعه مثمر ثمر باشد.
از عموهای گرامی و والامقام بسیار تشکر میکنم که برای بنده زحمات زیادی کشیده بهخصوص آقای نیکدل که من واقعاً متأسفم که نتوانستم زحمات شمارا جبران کنم.
از خواهران عزیز، مهربان و دلسوزم میخواهم که زینب وار مقاوم و صبور باشند و زینب وار زندگی کنند و او را الگو و اسوه خویش قرار دهند.
همچنین از همه دائیهای محترم و عزیزم که همیشه ما را مورد لطف قرار میدادند بسیار تشکر میکنم و از شما میخواهم که پدر و مادرم را بیشتر دلداری دهید.
از حاجآقا علی قنبری تقاضا میکنم که بهجای بنده امام را زیارت کنند و امت او را بهجای بنده ببوسند. عزاداری بیش از چهل روز را بر شما جایز نمیشمارم و حتماً بعد از چهل روز لباس سیاه را از تن درآورید. اگر اصلاً نپوشید خیلی بهتر است. از تمام اهل فامیل میخواهم که مرا ببخشند.
حقیر یوسف قنبری
6/ 12/ 1360
انتهای پیام/1030 ج