به گزارش
جهانبین نیوز به نقل از جام نیوز، وبلاگ «خاطرات یک عاقد» سالها در وبلاگستان فارسی یکی از وبلاگهای مشهور و پربازدید بود. و نویسنده آن عاقدی بود که تمام خاطرات جالب دفترخانه و اتفاقات بین عروس و دامادها را مینوشت.
بعدها این وبلاگ پرطرفدار تبدیل به وب سایت نیز شد و مخاطبان توانستند این بار خاطرات خودشان را نیز در این وب سایت به طور جداگانه منتشر کنند.
وب سایت پرطرفدار آقای عاقد توانست در سال ۹۲ به عنوان برترین وبلاگ فارسی انتخاب شود. آقای عاقد تصمیم گرفت برای این که داستانهایش را در سطح وسیعتری به گوش مخاطبان برساند کتاب «خاطرات یک عاقد» را نیز منتشر کرد.
به بهانه انتشار این کتاب با «مهدی محمدی» عاقد خوش ذوق و اهل قلم گفتگو گردیم. عاقدی که در دفترخانهشان میتوانید ازدواج کنید اما نمیتوانید طلاق بگیرید.
وقتی خاطراتم را تعریف میکردم تعجب میکردند
مهدی محمدی متولد ۱۲ اسفند ۱۳۵۱ در کرمانشاه است. پدر آقای محمدی عاقد بوده و عقد پسرش را هم خودش خوانده است و حالا این شغل به پسر نیز به ارث رسیده است. بحث ما و آقای محمدی از وبلاگش شروع میشود و اینکه چه شد که تصمیم گرفت خاطراتش را مکتوب کند؟ «من همیشه در جمع اقوام و دوستان اتفاقاتی که هنگام عقد عروس و دامادها میافتاد را تعریف میکردم. واکنش اطرافیان هم بسیار جالب بود و خیلی استقبال میکردند. عدهای به خاطراتم میخندیدند، عدهای هم تعجب میکردند و برخی هم ناراحت میشدند. این واکنشها باعث شد که یک روز به خودم بگویم حالا که این همه دیگران از این تعریفها استقبال میکنند. چرا این خاطرات را ننویسم؟ برای همین بلافاصله یک وبلاگ به اسم «خاطرات یک عاقد» راه انداختم. آرام آرام بازدیدها بالا رفتند و تعداد کامنتها زیاد شد. من هم دنبال این بودم که کوچکترین اتفاقات دفتر را در وبلاگم بگذارم. بعدها برای بهتر شدن کار، وبلاگ را به وب سایت تغییر دادم و مخاطبان هم خاطراتشان را قرار دادند.»
برای رادیو نویسندگی میکردمنوشتن مستمر در وب سایت و این به روز بودن باعث شد نوشتههای آقای عاقد در فضای مجازی طرفدارهای بسیاری زیادی پیدا کند و بارها بازنشر شود. عدهای هم آدرس اینترنتی وب سایت را برای معرفی به دوستانشان بفرستند: «کم کم این کار یکی از سرگرمیها شده بود که خاطرات را به صورت روزانه و مستمر مینوشتم این استمرار باعث شد مشتری همیشگی داشته باشم حتی برخی مجلات هم برای چاپ داستانهایم در نشریه شان با من تماس گرفتند.»
لحن و نوشتار درست محمدی در وب سایتش یکی از نقاط قوت او در وبلاگستان است که دلیل آن را سابقه نویسندگی و نمایشنامهنویسی در برنامههای رادیویی می داند «غیر از کارهای رادیویی من همیشه برای خودم داستانهای کوتاه و بلند مینوشتم که هیچ وقت به چاپ نرساندم. این تجربه نوشتن هم در وب سایت طوری شد که مخاطب توانست ارتباط برقرار کند. سبک نوشتاری سایت هم شیوه خاصی بود. انتهای هر پست یک خط تجربیات یا نتیجهگیری من به عنوان عاقد بود که که گاهی هم طنز بود یا لحن سوالی داشت. گاهی هم تجربیاتم را برای دیگران در این قسمت مینوشتم. بعدتر تصمیم گرفتم این خاطرات را که حدود ۱۷۰ داستان بود جمع آوری کنم و با تصویرسازی یک سری از داستانها آنها در یک کتاب قرار دهم که حالا چندماهی است که منتشر شده است.»
خانم طلاق و نصف دارایی آقا را با هم میخواستقصههای عجیب و غریب آقای عاقد در دفترخانهاش این سوال را برایمان ایجاد میکند که آیا همه متقاضیان دفتر خانه عجیب و غریب هستند و او این آدمها و قصهها را از کجا میآورد «تقریبا میتوانم بگویم هرکسی وارد دفتر ما میشود با خودش داستانی میآورد.
مثلا کسی به یک موضوعی حساسیت دارد یا روی مسئلهای پافشاری میکند. یا اینکه اتفاق ناخواستهای میافتد. همه آدمهایی که میآیند آدمهای عادی هستند اما وقتی وارد لایههای زندگیشان میشوی قصههایشان شروع میشود. مثلا دیروز کسی سراغ من آمده بود. میدانید که اگر طلاق را زوجه نخواهد نصفه دارایی زندگی به نام زوجه میشود. اما خانمی سراغ من آمده بود که طلاق میخواست ولی میخواست نصف دارایی همسرش را هرطور شده بگیرد. یا اینکه شرط ضمن عقد داشتیم که هرچی عروس خانم بگوید آقا داماد باید بگوید چشم. که متاسفانه به این شرطها و ازدواجها تن میدهند. امیدوارم پشیمان نشوند اما معمولا در آینده همینطور نمیماند.»
مهریه صد هزار و یک سکه بود!آقای محمدی میگوید که مهریه همسرش ۱۴ سکه است و تاکنون زندگی خوب و خوشی داشتهاند و حاصل این زندگی دو فرزند است اما یکی از اختلافات مهم خانواده عروس و داماد همین مهریه است که گاهی ارقام و نوع مهریهها خیلی عجیب و غریب میشود «گاهی اوقات خانوادهها درمورد مهریه سر سکه طرح قدیم و جدید نیز به اختلاف میافتند اما عجیبترین مهریهای که ثبت کردیم صد هزار و یک سکه بود. داستانش این بود که خانواده عروس زمان تعیین مهریه به خانواده داماد گفته بودند که مهریه برایشان مهم نیست.
آقا داماد هم وقتی میبیند که مهریه برایشان اهمیتی ندارد میگوید پس برای ما هم مهم نیست و این مقدار سنگین را برای مهریه ثبت میکند. بعد هم خوشحال و خندان و دست در دست هم از محضر بیرون رفتند. اما این موضوع زیاد به وجود آمده که مادر داماد پیش ما از مهریهای که متقبل شدهاند گله کرده است.»
ازدواج با دختر مورد علاقه بعد از ۴۰ سالدفترخانهای که آقای محمدی در آن کار میکند هر روز شاهد اتفاقات زیادی است. وقتی از او درباره عجیبترین اتفاقی که دیده است میپرسیم این خاطره را تعریف میکند «یک بار کسی صفحه دوم شناسنامه کسی را که مجرد بود به صفحه شناسنامه خودش متصل کرده بود.
در مرحله اول این موضوع مشخص نبود اما روز عقد همکار ما حس میکند که این صفحه بیش از حد ضخیم است و و این موضوع غیرطبیعی است. بعد که این موضوع لو میرود آنجا دعوایی اتفاق میافتد و ماهم گفتیم اینطوری نمیشود عقد را ثبت کرد اما خب ترس از آبرو باعث میشود خانواده عروس از این موضوع بگذرند و عقد خوانده شود.
در کل مخصوصا خانمهایی که قبلا ازدواج کرده اند خیلی سراغ ما میآیند و میگویند که دلشان نمیخواهد به موضوع طلاقشان هنگام ثبت ازدواج دوم اشاره شود و این موضوع بین آنها و عاقد محفوظ بماند. یک آقایی ۴۰ سال پیش خواستگاری یک خانمی رفته بود که به او دختر را نمیدهند. بعد از ۴۰ سال آقا هنوز ازدواج نکرده بود تا اینکه این خانم شوهرش فوت میکند و آن وقت آقا دوباره به خواستگاری خانم میرود و این بار باهم ازدواج میکنند. فکر کنید این خانم همراه آقا با لباس عروس به محضر ما آمدند و عقدشان را ثبت کردند. یا اینکه یک آقایی آمده بود که میخواست خانمی را که از کوچکترین دخترش هم کوچکتر بود. عقد کند. مثلا آقا متولد ۱۳۱۰ بود و خانم متولد ۱۳۵۸.»
آقایی که سه بار زنش را طلاق دادیکی دیگر از اتفاقات عجیب در محضرخانهها علنی شدن اختلافات خانوادهها هنگام عقد است که با وجود همه خرجی که انجام شده مراسم عقد را خراب میکند «یکبار من سر سفر عقد از داماد وکالت خواستم که داماد یکهو گفت: « نه» طبیعتا داماد نباید نه بگوید. داماد گفت من با مهریه ۳۰۰ سکه موافق نیستم باید ۱۰۰ سکه شود. گفتم خیلی خب بیاید صحبت کنید. توافق نکردند و چندبار رفتند و برگشتند تا اینکه بالاخره عقد انجام شد و برگشتند. ساعت ۱۰ شب یکی از همسایهها با من تماس گرفت و گفت یک آقایی خیلی بیقرار دم در نشسته است من هم آمدم و دیدم داماد خیلی محکم میخواهد که عقد فسخ شود. همانجا که بودیم بلافاصله خانواده عروس درگیر شدند. و عروس بیچاره هم آن وسط خیلی ناراحت بود. بعد از یک ماه یکی از همکارانمان عروس و داماد را در ماشین عروس دیده بود که خیلی خوش و خرم سوار ماشین بودند. که خدا را شکر کردیم. موردی هم بود که آقا بار اول خانم را طلاق داده بود. بعد دوباره رجوع کرده بود این قصه تا سه بار ادامه پیدا کرد تا اینکه برای بار سوم هم طلاق داد. بعد برای بار چهارم با کس دیگری ازدواج کرد و فاصله این ازدواج جدید تا طلاقش خیلی کوتاه بود.»
بحث به اینجا که می رسد آقای محمدی برای عروس و دامادها و خانوادههایشان یک پیام دارد «خواهش می کنم توافقاتشان را قبل از محضرآمدن هرچیزی که هست قطعی کنند. وقتی توافقات در معرض دید عموم میگذارند حتما یک سری اختلافات به وجود میآید. هرکس نظرش را بیان میکند. خانواده عروس یک چیزی میگویند، خانواده داماد یک چیزی میگویند. اما من به عنوان یک عاقد وقتی میبینم عروس و داماد با مهریههای پایین میخواهند عقد کنند خیلی خوشحال میشوم. نه اینکه بگویم داماد نفعی برده است. به خاطر اینکه واقعا این چیزها در زندگی اهمیتی ندارد.»
هنوز عقد نکرده فکر طلاق هستندآقای محمدی میگوید که معمولا مادرها در زمان عقد بیشتر از بقیه مته به خشخاش میگذارند که این موضوع در مادر شوهرها پررنگتر است اما کاری از دستشان برنمیآید «کلا در زمان عقد دلیل یک سری از اتفاقات ناخوشایند این است که مثلا خانوادههای عروس یا داماد روی یک موضوع خاصی سماجت میکنند که این سماجت لزومی ندارد. حتی بعضیها خیلی حساس هستند. مثلا یکبار کسی آمده بود و میگفت شما باید خط کسی که میخواهد عقدنامه را بنویسد از قبل به من نشان بدهید. وقتی همکارمان نوشت، تایید کرد و بعد اجازه داد که عقدنامه را بنویسد.»
وقتی هم درباره شرط ضمن عقد و توصیه میپرسیم آقای محمدی جوابهای جالبی میدهد «دو شرط کار و شرط ادامه تحصیل وجود دارد که من بدم نمیآید. اگر شک دارند در مورد آینده میتوانند از این موضوع استفاده کنند. اما برخی خیلی شرطهای غیرمعمولی را مدنظر قرار میدهند. چند وقت پیش موردی بود که داماد شرط کرده بود من در تمام زندگی مشترکم هر چیزی را به دست بیاورم به نام عروس بزنم جالب اینکه ۱۰ سال اختلاف سنی معکوس داشتند. یعنی داماد کوچیکتر بود. یکبارهم عروس میخواست حق نگهداری بچه بعد از طلاق به او داده شود. خب این غیرمعمول است. یعنی شما ازدواج نکرده به طلاق فکر میکنید.»
انتهای پیام/1026ج