استان سیستان و بلوچستان با وجود تمامی محدودیت ها و ضعف های طبیعی و مصنوعی ایجاد شده به دست بشر،از معضلی بنام هم مرزی با کشورهای صادر کننده وهابیت رنج می برد؛
جستاری در اندیشه ها و عقاید فرقه ضاله وهابیت
25 تير 1392 ساعت 9:05
استان سیستان و بلوچستان با وجود تمامی محدودیت ها و ضعف های طبیعی و مصنوعی ایجاد شده به دست بشر،از معضلی بنام هم مرزی با کشورهای صادر کننده وهابیت رنج می برد؛
استان سیستان و بلوچستان با وجود تمامی محدودیت ها و ضعف های طبیعی و مصنوعی ایجاد شده به دست بشر،از معضلی بنام هم مرزی با کشورهای صادر کننده وهابیت رنج می برد؛ اگرچه مردم این استان سالها است با خلق و خوی جانی و خونخوار این جماعت آشناهستند، لیکن در این نوشتار به گوشه ای از عقاید و افکار آنان می پردازیم تا شاید آنانکه تحت تبلیغات روانی این فرقه قرارگرفته اندبه خود آمده و از قربانی کردن نوجوانان و ساده دل خود در قالب حملات کور و انتحاری خودداری کنند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا،فرقه وهابیت چنان که از نامش پیداست منسوب به محمد پسر عبدالوهاب، پسر سلیمان اهل نجد می باشد که سال ۱۱۱۱ هجری به دنیا آمد و سال ۱۲۰۶ هجری از دنیا رفته است.
این شخص مقداری از علوم دینی فراگرفته بود و نسبت به مطالعه ی خبرهای مدعیان نبوت از قبیل مسیلمه کذاب، سجاج، اسود عنسی و طلیحه اسدی علاقه فراوانی داشت، از این رو در همان اوان جوانی سخنانی بر زبان می آورد که سرانجام پدر و دیگر اساتدش را برآن داشت که مردم را از وی برحذر دارند، تا آنجا که درباره او گفتند: «این شخص بزودی گمراه می شود و خدا کسانی را که از رحمتش دور و به شقاوتش مبتلا ساخته باشد به وسیله وی گمراه می سازد».
در سال ۱۱۴۳ هجری؛ نامبرده فراخونی به مرام جدیش را آغاز کرد، اما پدر و اساتیدش در برابر وی برخاستند و گفته هایش را باطل ساختند و اورا از رونق انداختند، تاآنجا که پس از فوت پدرش در ۱۱۵۳ هجری؛ بار دیگر اقدام به تبلیغ افکار خود نمود و ساده لوحانی را گرد خود جمع کرد.
برادر او شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در رد ادعاهای او کتابی تالیف نمود که بعنوان نمونه یکی از عبارات این کتاب را در ذیل می آوریم:
« امروز مردم به کسی مبتلا شده اند که خود را به کتاب و سنت نسبت می دهد و از علوم آن دو استنباط می کند، در حالیکه حتی یک نشان از نشانه های اجتهاد در او نیست».(الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه؛ شیخ سلیمان بن عبدالوهاب،ص۷)
ریشه های اندیشه وهابیت
پژوهشگران در تاریخ وهابیت،ثابت کرده اند که این مرام در اصل به فرمان مستقیم از وزارت امور مستعمرات بریتانیا بوجود آمده است، از باب مثال به کتاب عمده الاستعمار، تاریخ خیری حماد و یا کتاب خاطرات مستر همفر تالیف همفر جاسوس بریتانیا در کشورهای مسلمان مراجعه کنید.
منابع فکری وهابیت
این فرقه عقاید خود را به دو بخش تقسیم می کند: کتاب و سنت و فقه امام احمد حنبل و ابن تیمیه.
اما در هر دو شکست خورد و به تناقض گویی گرفتار و به کارهای ناپسند دست زده اند از جمله اینکه: این جماعت مخالفان خود را و هرآنکس که مذهبی غیر از وهابیت برگزیند، فاسق و کافر دانسته و ریختن خون او را حلال می شمارند؛ درحالیکه در این حکم صریحا با آرای احمد حنبل و ابن تیمیه مخالفت ورزیده اند.
تمام آراء و افکار امام حنبل خلاف این حکم را ثابت می کند، امام احمد حنبل هیچ کس از اهل قبله را به انجام دادن گناهی خواه کبیره باشد یا صغیره، کافر نمی داند مگر تارک نماز را.(العقیده لاحمد بن حنبل،ص۱۲۰).
همچنین بن تیمیه می گوید: کسی که موافقان خود را دوست بدارد و با مخالفان خود دشمن باشد و در جماعت مسلمین تفرقه ایجاد کند و کسانی را که در مسائل فکری و اجتهادی با او مخالفند کافر و فاسق شمارد و جنگ با آنان را مباح داند؛ خود از اهل تفرقه و اختلاف است.(مجموعه فتاوای ابن تیمیه؛ج۳؛ص۳۴۹).
عقیده وهابیون درباره صحابه
وهابیون علاوه بر اینکه صحابه پس از پیامبر را در رابطه با بازیارت مزار آن حضرت تکفیر میکردند ،پا را فراتر ازاین گذارده و نسبت به صحابه ای که در حیات آن حضرت از اطرافیان وی بودند نیز بدگویی و دست اندازی کردند :
محمدبن عبد الو هاب پایه گزار فرقه وهابیه می گوید :دو گروهی از صحابه که در رکاب پیامبر (ص)جهاد می کردند و با او نماز می خواندند،زکات می دادند ،روزه می گرفتندو حج می کردند، در عین حال کافرو از اسلام دور بودند!!!(الرسائل العلمیه التسع تالیف محمدبن عبد الو هاب)
آیا خداوند دارای دست و پا است !!؟
وهابیت درباره ی خداوند ،عقیده ای نظیر عقیده مجسمه دارد،زیرا خدا را دارای اعضاء می دانند از قبیل دست و پا و چشم وصورت ...سپس برای او نشستن و حرکت کردن و نقل و انتقال قائلند!!برای اثبات ان مدعا می توانید به کتاب (هدیه السفیه-رساله چهارم-تالیف نوه محمدبن عبدالو هاب)یعنی (عبدالطیف)مراجعه کنید.
بدعت بزرگ وهابیت :هر کس غیر از ما مشرک و خونش مباح است
وهابیون عقیده دارند که فقط خودشان دارای تو حید خالص هستند ولی بقیه مسلمانان مشرک هستند و کشتن آنها و تجاوز به نوامیس شان حلال است .
محمدبن الو هاب در رساله (کشف الشبهات)حدود ۲۴مورد لفظ شرک و مشرک را بر تمام مسلمانان اطلاق کرده ،جز بر پیروان خودش ،و حدود ۲۰مورد آنها را کفار ،بندگان بت ها، مرتدین،منکران توحید ،دشمنان توحید،اعداءالله ومدعیان اسلام ،نامیده است .
ابن حزم از علمای شهیر اهل سنت درپاسخ به این ادعاها می گوید«هیچگاه مسلمانان به مجرد یک گفته یا نظری که در مساله اعتقادی اظهار کنند ،نه کافر می شوند ونه فاسق»
و می افزاید : «این سخن تمام صحابه است که ما میشناسیم،راجع به این مساله ،و اختلافی در این مورد نمی بینم »(الفضل ،ابن حزم ،ج۲،ص۲۴۷).
در پایان این نوشتار پرسش هایی به ذهنم می رسد که پاسخ آنها را به شما واگذار می کنم :
آیا وهابیان هرگز نسبت به مصالح جامعه عظیم مسلمانان فکر کرده اند ؟
آیا هیچ وقت در اندیشه جلو گیری از منافع استعماری در کشور های اسلامی بوده اند ؟
وهابیون در برابر نفوذ صلیبی ها و صهیونیست ها در کشور ها اسلامی چه باز تابی نشان داده اند؟
حسین بزی.
کد مطلب: 7226