در سرتاسر تاريخ غرب هيچگاه حرف و عمل دولتمردان غربي يكسان نبوده است، غربيان از دير باز سخن از آزادي و دموكراسي و حقوق بشر بر زبان مي آوردند، ليكن در عمل در پي آشوب هاي داخلي ملل مختلف جهان يا لشكر كشي هاي بين المللي بوده اند، در ادامه در چند سكانس به دخالت غرب به سركردگي آمريكا در كشورهايي نظير سوريه و مصر مي پردازيم و همچنين به واكنش اين ملل در پاسخ به دخالت هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي.
سكانس اول؛ ميليتاريسم آمريكايي: شکی نیست بسیاری از گروههای تندرو در افغانستان و پاکستان در نتیجه عملیات مشترک آمریکا و پاکستان در منطقه بوجود آمده اند. مواردی از اتفاقات تروریستی که در چند سال گذشته در آمریکا شاهد بوده ایم نیز نتیجه افزایش احساسات ضد آمریکایی در کشورهای دیگر بویژه کشورهای مسلمان بوده است.
شکی نیست دولت باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در کل جریان اطلاعات را سرکوب و محدود می کند و اجازه نمی دهد گزارشی درباره بسیاری از برنامه های سری دولت و دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی منتشر شود. در دوران اوباما شمار محاکمه هایی که برای افشاگری اتفاق افتاده ، بیشتر از دوران ریاست جمهوری بوش بوده است.
بعلاوه در زمان اوباما جنگ طلبی آمریکا بیشتر شده است و دولت اوباما سراسر جهان را میدان جنگی برای خود تلقی می کند و یکی از روشها برای اجرای این تفکر استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین است زیرا در این صورت مخالفتها در داخل آمریکا با این حملات کمتر می شود.
سكانس دوم؛ سوريه: آغاز جنگ ها و آشوب هاي داخلي در سوريه با تحريكات خارجي آمريكا و دول وابسته عربي بود، اين كشورها با حمايت تسليحاتي، اطلاعاتي و رسانه اي مخالفان بشار اسد را سازماندهي كرده و پس از كليد خوردن آشوب با ارسال تروريست هاي آموزش ديده و جنگ افزار هاي پيشرفته تر دامنه آشوب را به جنگ گسترش دادند، در مقابل مردم سوريه و دولت بشار اسد ميتوانست با واگذاري قدرت به صهيونيست ها و آمريكا، رسما پل ارتباطي مقاومت اسلامي را در اختيار دشمن قرار دهد،ليكن اسد با تشخيص مسير درست و طرح ريزي صحيح توانست جنگ را كنترل كرده تا تروريست هاي خارجي چهره حقيقي خود را با جناياتي كه بعد ها مرتكب شدند نشان دهند در سناریوي جنگ سوريه، قرار بود ایران به خاطر سقوط رژیم بشار اسد، تنها متحد عرب خود و تنها پیوند حیاتی اش با گروه شبه نظامی حزب الله لبنان، تضعیف شود.
همچنین به نظر می رسید ایران در مقابل فشارهای بیشتر جامعۀ بین المللی برای محدود کردن برنامه هسته ای اش روز به روز آسیب پذیرتر شود و همزمان با کم اثر شدن نفوذ منطقه ای ایران ، نفوذ رقبایش- متحدین ایالات متحده، همچون ترکیه، قطر و عربستان سعودی - گسترش یابد.
اما ، به نظر می رسد حوادث سوریه به نفع ایران در حال چرخش است. رژیم اسد می رود تا برندۀ میدان شود، این جنگ، پیگیری برنامه های هسته ای را برای ایران آسان تر کرده، و دستاوردهای ایران ، متحدان امریکا را که از قیام سوریه حمایت می کنند دستپاچه و شرمسار کرده است. بعلاوه ، ایران روابط خود با روسیه - که شاید مهم ترین پیامد استراتژیک جنگ سوریه باشد- را تقویت کرده است.
هنگامي كه دولتمردان غربي به اين نتيجه رسيدند كه جنگ سوريه براي آنها يك رسواييبزرگ به ارمغان مي آورد با عقب نشيني مقطعي پشت تروريست هاي وفادار به خود را خالي كردند، بخشی از محاسبات آمریکا برای کاهش دخالت هایش درموضوع سوریه بر این فرضیه استوار بوده که اسد ناگزیر سقوط خواهد کرد. ایالات متحده، ظاهرا، پیامدهای باز گذاشتن درها برای بازگشت اسد را در نظر نگرفته بود. ارتش سوریه با کمک مبارزان حزب الله و با کمک های تسلیحاتی ایران و روسیه، هفته گذشته در شهر مرکزی قصیر، موفق شد تا صفوف شورشیان را در هم بشکند. این پیروزی نمادین، امید سقوط سریع رژیم اسد و یا رسیدن به یک راه حل دیپلماتیک برای حل وفصل جنگ داخلی سوریه را یکسره نقش برآب کرد.
واما... سوریه در حال حاضر نمایندۀ جنگی است، که نتایج آن نظم منطقه ای را تعیین می کند. در خاورمیانه، هاله ای از قدرت، مزیت استراتژیک را مشخص می کند. همچنین قابلیت های حزب الله در سوریه ضربه ای به عربستان سعودی است که مخالفان سیاسی حزب الله در لبنان را حمایت کرده است. دستاوردهای ارتش سوریه برای عربستان سعودی قطری ها و ترک ها، که همگی با پول و اسلحه از شورشیان حمایت می کرده اند، شکست بزرگی محسوب می شود.
سكانس سوم؛ مصر: هنگامي كه انقلابي در يك كشور صورت مي گيرد، اگر فردي ميانه رو و دنباله رو بر سر كار بيايد، انقلابيون و افراطيون حكومت او را نيز دگرگون مي كنند، مصر بعد از قیام ٢٠١١ یک جامعه چند پاره و حداقل دو پاره بود. از یک سو طرفداران نظام پیشین رویاروى انقلابیون قرار گرفتند و از سوى دیگر شکافى بزرگ بین انقلابیون سکولار و اسلام گراها پدید آمد. گرچه اسلامگراها طى دو انتخابات پارلمانى و ریاست جمهورى جریان غالب شدند، اما لیبرال ها و سکولارها به اعتراضات علنى و طرفداران مبارک به کارشکنى، ادامه دادند. نتیجه اینکه مصر دوسال است در آشوب و هرج و مرج خیابانى به سر میبرد.
اعتراضات خیابانى جوانان، به سیاستمداران و گروههای مخالف مرسى براى تجدید قوا فرصت داد. این مخالفان ترکیبى بودند از نخبگان به جا مانده از دوران مبارک، بخش هایى از قضات و وکلا و احزاب لیبرال و سکولار که مهمترین آن "جبهه نجات ملى" به رهبرى عمرو موسى دبیر کل پیشین اتحادیه عرب، محمد البرادعى مدیر کل پیشین آژانس بین المللى انرژى اتمى و حمدین صباحى سیاستمدار لیبرال بوده است.
همچنين مرسي با موضع گيري عليه سوريه و خط مقاومت در منطقه حاميان بالقوه خود را از دست داد، محمد مرسي به گمان اينكه با انتخاب به رياست جمهوري بر صندلي قدرت مطلق تكيه داده است نتوانست با آينده نگري تكليف خود را با جريان مقاومت و در مقابل جريان صهيونيستي منطقه روشن كند.
دولت مرسي با عدم اتخاذ مواضع روشن سبب شد تا افكار عمومي اورا فردي بي ايمان بي اساس و فارغ از اصول بدانند، همچنين دولت مرسی در یکسال گذشته موفق نشده حتی کمترین خواسته های مردم را برای برخورداری از زندگی راحت تامین کند و نه در اقتصاد ، نه سرمایه گذاری و نه گردشگری عملکرد چشمگیری نداشته است بلکه حتی اوضاع زندگی و معیشت مردم بسیار بدتر از دوره مبارک شده است.
۲-دولت مرسی در تحقق امنیت و ثبات در مصر شکست خورد چنان که این مساله در خصوص صحرای سیناء مشهود است و ده ها تن از سربازان مصری در عملیات های جداگانه در سیناء ربوده و برخی را كشته اند؛ مي توان در يك ليست بلند علل مختلف سقوط مرسي را بيان كرد ليكن آنچه وجهه بين المللي مرسي را تضعيف كرد و علتي براي آغاز بي اعتمادي ها به وي شد.
حسين بزي