هر سال 15مهر که فرا مي رسد مسئولان يادشان مي افتد که روستائيان و عشاير هم وجود دارند و به اين بهانه نشست ها و همايش ها و ...شروع مي شود اما تا 15 مهر سال بعد همچنان مشکلات پابرجا مانده اند.
درد دل هاي يک جوان روستايي در روز روستا:
خوشا به حالت اي ساکن شهر...
16 مهر 1396 ساعت 11:21
هر سال 15مهر که فرا مي رسد مسئولان يادشان مي افتد که روستائيان و عشاير هم وجود دارند و به اين بهانه نشست ها و همايش ها و ...شروع مي شود اما تا 15 مهر سال بعد همچنان مشکلات پابرجا مانده اند.
یادداشت روز جهانبین به نقل از کیار بیدار: "روستا، روستائي و عرصه هاي کشاورزي و منابع طبيعي روستاها را همچنان پايدار، مولد، سالم، مرفه، پررونق و توانمند مي خواهيم."
در تقويم امروز نام تو ميدرخشد . آنقدر مهمي که در سالن اجلاس سران مدعويني از سراسر کشور اجتماع کردند تا از شما بگويند...
از شما فقط و فقط بگويند نه کلمه اي بيشتر و نه کلمه اي کمتر!!!
روستا جان اين جلسات و شعار ها رو ول کن؛ بيخيال باش!!!
چون من و تو با هم داريم حرکت ميکنيم و تلاش و کوشش...
تلاش براي هم...
تو ما رو در يک مجموعه دور هم جمع کردي و ما هم اندکي تلاش ميکنيم براي سربلندي تو!!!
اما ما خيلي نسبت به تو خودخواه و کم کار هستيم.
ماجنگل و سرسبزي رو از تو ميگيريم...
روستاي من؛ دلخور نباش و سخاوتت را همچنان ارزاني دار.
روستاي عزيز :
ما اينقدر هم بي تفاوت نيستيم ها؟ بعضا" چاره ايي نداريم .
دوست نداريم جنگل که لباس توست عريان کنيم اما سوخت جايگزين نداريم .
ميگويي الان که يا داريد و يا در شرف داشتن هستيد!!!
راست ميگوييد اي روستاي بزرگ...
اما همه ماجرا سوخت نيست....
کلمه ي به نام اشتغال را شنيده ايد آيا؟
بله شنيده ام. چطور مگه؟
مگر در روستا شغل نيست پسرجان؟؟؟
هست روستا جان؛
اما يابايد جنگل بسوزد تا زغال معيشت خانوار را تامين کند و يا مرد خانواده بسوزد تا به مانند زغال جلو اهل خانه سياه شود. اما هيچ ميداني در قرن بيست و يک آن شغل و کار قديم با توجه به رشد جمعيت و مکانيزه شدن زندگي ؛ديگر به صرفه نيست؟؟؟!!!
جمعيت حدود سي و پنج ميليوني ايران؛ در اوايل انقلاب اکنون به بالاي هشتاد ميليون رسيده است.
روستاها کم کم از جمعيت خالي شدند و به سوي شهرها روانه شدند...
روستاها تنها ماندند با اندکي "دالو" و پيرمرد.
چرا روستا آن سرزمين اجداديشان را تنها گذاشتند؟
چون بابا ديگر نميتوانست نان دهد و روستا ديگر ناي نان دادن نداشت. روستا ديگر حمايت نشد انجور که بايد شود. روستا مديراني ناکارامد داشت و بعضا" دارد. روستايي؛ با منابع طبيعي و محيط زيست و جهاد کشاورزي رابطه مستقيم دارد اما ندارد!!!و زندگي پرزرق و برق شهري مزيد بر علت شد....
و اينچنين دل روستا خالي شد.
و مديران و عاليجنابان:
مشايخ هست که ناغان موجوديت پيدا ميکند و ناغان هست که شلمزار مرکز شهرستان ميشود. و شلمزار باعث ميشود شهرکرد مرکز استان شود. همه ي استان چهارمحال و بختياري " شهرکرد " مرکز استان نيست و يا بروجن و فارسان و... .
خواهشمند است از جزء شروع کنيد و به کل برسيد.
منطق نيز چنين ميگويد.
روستاي مولد بايد پر رونق و مرفه باشد تا شهر موجوديت يابد.
اي کاش شاعر توانمند کودک و نوجوان ( جعفر ابراهيمي) دست به قلم شود و شعر دوران دبستان ما را اصلاح کند و اينچنين آغاز کند:
خوشا به حالت اي شهر ساکن...
به قلم: مجتبي هادي پور
پانزدهم مهر نود و شش
روستاي آبشاران
کد مطلب: 36563