نویسنده : دكتر عبدالله گنجي
با طلوع انقلاب اسلامي ايران انديشمندان و تحليلگران غربي با همان نظريهها و تئوريهايي كه انقلابهاي پيشين را تحليل ميكردند به بررسي آن پرداختند. فرض تئوريهاي غرب در علل ظهور انقلابها، مادي و اقتصادي است كه منشأ آن را نيز كارگري يا دهقاني ميدانند.
پس از رفراندوم فروردين ۱۳۵۸ باور غرب به ديني بودن انقلاب ايران پررنگ شد اما به دليل شيعي-فارسي بودن اين انقلاب آن را قابل تسري به جهان سني- عربي نميدانستند اما زلزلهاي كه انقلاب اسلامي در سالهاي ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ در جهان اسلام به پا كرد (قيام جنوب عراق، انفجار سفارتخانههاي امريكا در بحرين و كويت، كشته شدن ۲۱۹ سرباز امريكايي در بيروت، تغيير ايدئولوژي مبارزه در فلسطين، ترور رئيسجمهور مصر، قيام گروههاي مسلح مذهبي افغان در مقابل ارتش شوروي سابق، اسلامگرايي در تونس، الجزاير و سودان، پيدايش حزبالله لبنان و...) باعث شد تا غرب همه راههاي فروپاشي انقلاب اسلامي را در دستور مطالعه قرار دهد. راهبرد تغيير ساختار از طريق نظامي در اولويت قرار گرفت.
جنگ هشتساله، ترورها، كودتاي نوژه، حمله به طبس، جنگ نفتكشها و... از اين جمله بود. راهبرد دوم راهبرد تغيير رفتار بود كه با تحريم شروع شد.
در دوران اصلاحات راهبرد استحاله از درون در دستور قرار گرفت و اكنون راهبرد مهار در دو حوزه نفوذ منطقهاي و انرژي هستهاي در دستور كار قرار دارد اما در اين ميان آسيب رساندن به چهره پرفروغ انقلاب اسلامي و پيشگيري از الهامبخشي آن نيز مدنظر بود. بنابراين تلاش شد رقيبها و بديلهايي براي آن تراشيده شود و با «همانپنداري» نحلههاي به وجود آورده، چهره انقلاب اسلامي را خشن يا كمرنگ نشان دهند. البته الگوهاي مبدل آنان در حوزه سياست بود، چراكه اسلام غيرسياسي مطلوب غرب نيز ميباشد. اما تلاش شد الگويي ارائه شود كه جهان غرب با همذاتپنداري اين الگوهاي حكومتي با انقلاب اسلامي، از پيش روندگي و جذابيت آن بكاهند. بنابراين در كنار الگوي مستقر يعني جمهوري اسلامي، دو الگوي ديگر نيز طراحي شد؛
-۱ الگوي طالبان، القاعده، داعش -۲ الگوي تركيه. ذيلاً به توصيف اين دو الگو و الگوي انقلاب اسلامي به عنوان الگوي اصيل و اصلي ميپردازيم:
-۱ اسلام طالبانيسم، القاعده، داعش
پويايي و روزآمدي انقلاب اسلامي كه منبعث از اجتهاد در بستر زمان بود چهرهاي عقلاني، معنوي و سياسي را از محصول آن، يعني جمهوري اسلامي به نمايش گذاشت كه هم كارآمدي خود را نشان ميداد و هم مورد توجه انديشمندان و نظريهپردازان جهان (حتي نظريهپردازان پستمدرن مثل ميشل فوكو) قرار گرفت. بنابراين با تولد طالبان در افغانستان و به قدرت رساندن آن درصدد خدشهدار كردن چهره رحماني- عقلاني اسلام برآمدند. طالبان پس از تسلط بر كابل و تشكيل حكومت همه مظاهر تمدن امروزي را ضددين معرفي كرد. تلويزيون، تحصيل زنان، فيلم، آثار باستاني و... جزو كفريات شمرده شد و در اولويت مبارزه قرار گرفت. كشتن بيرحمانه و قتل عام شيعيان در غرب كابل و ولايت «باميان» و شهادت ديپلماتهاي ايراني در مزار شريف و عدم توجه به قوانين بينالمللي و پيوند آن با القاعده باعث شد غرب به اين نتيجه برسد كه اين الگو نتوانسته است در تراز انقلاب اسلامي معرفي شود، چراكه ضدهنجارهاي طالبان همه در ايران هنجار محسوب ميشد. در حالي آنان از تحصيل دختران و زنان جلوگيري ميكردند كه بيش از نيمي از دانشجويان و دانشآموزان و برخي مسئولان حكومتي در ايران را زنان تشكيل ميدادند.
بنابراين عدم انطباق آنان با اقدامات و عملكرد نظام جمهوري اسلامي باعث پايين كشيدن فتيله حكومت به اصطلاح اسلامي در افغانستان شد و غرب براي خلاص شدن از اين الگوي خود ساخته، به جمهوري اسلامي ايران متوسل شد و با تقويت جبهه شمال اين الگو از ميان برداشته شد. اخراج طالبان از حكومت آخركار نبود. ريشهها و شاخههاي اين درخت خشن و انسانكش به زودي در ديگر نقاط جهان اسلام همچون پاكستان، عراق، سوريه، لبنان، نيجريه، يمن و... سر برآورد و مشكلاتي را براي جهان اسلام به همراه داشت. داعش با ادعاي «دولت اسلامي» نمونه نوظهور مدل اسلامي حاكميت در خاورميانه است كه بارزترين شاخص رفتاري آن سر بريدن و كشتن پيروان همه اديان و مذاهب است. رسانههاي غرب با بازتاب جنايتهاي اين گروه در غرب و جهان، تصوير مطلوب خود از چهره اسلام را به نمايش ميگذارند و با تكرار واژه «پيكارجويان مسلمان» يا «دولت اسلامي» و با نشان دادن چهرههايي با نمادها و محاسن اسلامي باز تلاش كردند ايران و داعش را به عنوان حكومت اسلامي با شاخصهايي مشابه معرفي نمايند.
اما كشتار شيعيان در عراق، سوريه و لبنان نتوانست اين «همانخواني» را جااندازي كند و نظام جمهوري اسلامي با تلاش مستمر براي حمايت از دولتهاي منتخب مردمي در عراق و سوريه در خط مقدم دفاع از اسلام عقلاني و رحماني قرار گرفت. داعش بر دموكراسي و مردمسالاري خط بطلان كشيد، مرزهاي دولت- كشورها و دولت- ملتها را به هم ريخت و پيروان همه اديان را آواره يا مقتول كرد. اينجا بود كه مردم جهان دريافتند اين الگو داراي تفاوتهاي ماهوي با انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي است و در صحنه واقعي نقطه مقابل آن قرار گرفته است. لذا باز از ايران اسلامي خواستند تا براي مبارزه با الگويي كه خود ساخته بودند به آنان كمك كند اما ايران با مولدان داعش براي مبارزه همراهي نكرد و خود اين مبارزه را دنبال نمود و هوشمندانه از خدشه به چهره پرفروغ خود پيشگيري كرد و به ائتلافي كه استكبار محور آن بود نپيوست.
-۲ اسلام تركيه:
وقتي چهره اسلام خشن و متحجر قابليت انطباق با چهره جمهوري اسلامي نيافت، غرب درصدد برجسته كردن الگوي ديگري برآمد؛ الگويي كه از نگاه غرب «اسلام ميانهرو» ميباشد و با ليبراليسم سازگار است. اوباما رئيسجمهور امريكا ميگويد «من اسلام تركيه را ميستايم» بنابراين درصدد برآمدند با اسلامي كه مدعي اجراي شريعت نيست به ميدان بيايند. الگوي تركيه شبيه الگوي ارائه شده توسط نهضت آزادي در ايران است، يعني به جاي اصرار بر اجراي شريعت به «حكومت مسلمانان» بينديشيم.
به اين معني كه اسلامگرايان واجد صلاحيت براي حكومت باشند، اما محتواي حكومت آميزهاي از سكولاريسم و ليبراليسم باشد. بنابراين در الگوي تركيه تلاش براي اجراي شريعت صورت نميگيرد و صرفاً دو نماد اسلامي در آن مشهود است. اول برقراري علقههاي عاطفي بين اين مدل و اسلامگرايان در سوريه و عراق و... دوم محجبه بودن همسران و فرزندان مقامات عالي حكومت. به جز دو نماد مذكور هيچ مقولهاي از اسلام توسط حكومت در تركيه دنبال نميشود. اما تلاش ميشود تا اين الگو را الگوي موفق نظام اسلامي در جهان تلقي نمايد و «نئوعثمانيها» به جاي «خلافت عثماني» مجدداً سيادت خود بر جهان عرب را بازيابي و بازخواني نمايد. براي مشروعيتبخشي به اين مدل تلاشهاي فراواني صورت گرفت تا پيونديافتگان به جمهوري اسلامي به اين مدل وصل شوند، به صورتي كه خالد مشعل رهبر سياسي حماس از اردوغان به عنوان رهبر جهان اسلام ياد ميكند و اردوغان نيز ضمن برقراري روابط تجاري با دولت اسرائيل و عدم تعطيلي سفارتخانه آن رژيم در آنكارا، تلاش ميكند در محاورات و مجالس (مثل اجلاس داووس و برخورد با پرز رئيس وقت رژيم صهيونيستي) خود را حامي ملت فلسطين نشان دهد.
غرب تلاش نمود الگوي تركيه را براي علاقهمندان به نظام سياسي اسلام توسعه دهد تا از هرگونه خطر احتمالي براي غرب پيشگيري نمايد. امريكا درصدد تشكيل دولت اسلامي ميانهرو (بخوانيد سازگار با غرب و ليبراليسم) در كشورهاي اردن و مراكش نيز برآمد و براي تشكيل احزاب ميانهرو در مقابل اخوانالمسلمين هزينههاي كلاني را خرج نمود تا بتواند در اردن جريانات اسلامي ضدصهيونيستي را مهار و در مراكش از زوال حكومت موروثي پيشگيري كند اما در هر دو كشور اين تجربه به شكست انجاميد و احزاب غرب ساخته موفق به كسب رأي مردم نشدند. مدل الجزاير مدل ديگري بود كه در سال ۱۹۸۸ منجر به رأي قاطع مردم به جبهه نجات اسلامي الجزاير شد و از نزديكي اسلام سياسي آن كشور به مردمسالاري ديني در ايران خبر ميداد كه با كودتاي ارتش و زنداني كردن اسلامگراها از تشكيل حكومت پيشگيري و تلاش شد در آن كشور نيز مدل تركيه جايگزين شود كه آن نيز موفق نبود.
-۳ اسلام ناب محمدي (ص)
اسلام ناب محمدي از جمله مفاهيمي است كه در انديشه سياسي امام خميني (ره) متولد شد. در اين مدل، حكومت اسلامي فرامذهب و فرافرقه است و اسلام را واجد صلاحيت براي همه ابعاد حيات بشر ميداند. جامعيت اسلام به صورت طبيعي سياست و حكومت را در درون خود دارد. امام خميني (ره) با تأكيد بر سيره رسولالله (ص) و اميرالمؤمنين(ع) در تشكيل حكومت و جامعيت و جهانشمولي اسلام درصدد الگويي برآمد كه ضمن تأكيد بر اصول اسلامي بتوان عنصر زمان را نيز در عرصه حاكميت لحاظ كرد. بنابراين پيوند دين و سياست نه در حكومتهاي موروثي و نه ليبرالدموكراسي كه بر مبناي اسلاميت و جمهوريت بنا نهاده شده و شاكله امروزي آن در قالب «مردمسالاري ديني» معنادهي شد. اين تنها الگوي حكومتي جهان است كه از رهيافتهاي سياسي و فلسفه حكومت در غرب پيروي نميكند. بنابراين استقلال فلسفي و فكري اين الگو باعث شد گفتمان سياسي مسلط در جهان به چالش طلبيده شود و درصدد مقابله با آن برآيد. اسلام ناب محمدي داراي شاخصها و ويژگيهاي متمايزكننده است كه بخشي از آن به شرح ذيل است:
وحدت كامل دين و سياست: در اين الگو دين و سياست در كنار هم قرار داده نميشوند يا تلاش نميشود تا با هم سازگار شوند، بلكه وحدت دين و سياست و يگانگي آن بالذات است.
استكبارستيزي: قاعده نفي سبيل به عنوان يك قاعده قرآني سلطهگري و سلطهپذيري را برنميتابد، بنابراين انقلاب اسلامي با قاعده سلطهگر- سلطهپذير در جهان معاصر به مبارزه برخاست و محور مبارزه و ايدئولوژي آن را اسلام قرار داد. از ديدگاه امام خميني(ره)، اسلامي كه براي جهانخواران ضرر نداشته باشد، اسلام نيست. همانطور كه حجي كه هدم كفر و شرك از آن برنخيزد، حج نيست. بنابر اين ايدئولوژي مبارزه با غير، اسلام است و تنها با تكيه بر اسلام ميتوان استقلال سياسي واقعي را به ارمغان آورد.
مردمسالاري ديني: الگوي انقلاب اسلامي حضور مردم و جمهوريت را به رسميت ميشناسد و ضمن تأكيد بر معرفت ذاتي و قوانين الهي، نقش مردم در عرصه سرنوشت را به رسميت ميشناسد. مردمسالاري مدنظر اسلام از رهيافتهاي غرب دريافت نشده بلكه از درون دين و مبتني بر اجتهاد پويا در فقه تشيع ساطع شده است. رهبر معظم انقلاب ۱۴ خرداد ۱۳۹۳ در حرم امامخميني (ره) با صراحت بر درون ديني بودن مردمسالاري در ايران تأكيد كردند و آن را عصاره انديشه سياسي امام دانستند.
نهضت عاشورا:
الگوي بينظير و مثالزدني عاشورا آويزه و تجربه صلاحيتخواهي حاكمان و ظلمناپذيري و اصلاحطلبي ديني و مبارزه با بدعتهاست. فراموشي رسالت خواص در سال ۶۱ هجري همچون تابلويي بلند در مقابل خواص انقلاب اسلامي است كه لحظهاي درنگ را از آنان گرفته است و مقاومت عاشورايي خود را در بحرانها، پديدهها، فتنهها و توطئهها به نمايش ميگذارند و در پايداري مثالزدني خود به درجه «بنيان المرصوص» ميرسند كه امام خميني (ره) در ستايش اين استقامت فرمود: ملت ايران بهتر از ملت حجاز در عهد رسولالله(ص) و ملت كوفه در عهد اميرالمؤمنين (ع) است. اين الگو اكنون در جهان اسلام پيشرو، الهامبخش و در همه چالشها و توطئهها پيروز ميدان بوده است و به رغم همه توطئهها هر روز فربهتر، پرنفوذتر و مرجعتر خواهد شد. اين الگو در مبارزه دائمي با غرب خواهد بود.
نهضت انتظار:
در اين الگو تشكيل حكومت مقدمهاي براي يك آرمان بلند محسوب ميشود كه علاوه بر آبادي دين و دنياي مردم، قله آمال خود را پيوند حكومت با نهضت انتظار قرار داده است. انتظار مذكور از هرگونه سلطهپذيري پيشگيري ميكند و زمينه و قبله حكومت را به سمت انتظار و شاخصهاي تسهيلكننده ظهور ميبرد. الگوي انتظار در اسلام ناب محمدي (ص) در حوزه سياست تعريف ميشود و اين حكومت را مقدمه آن حكومت ميداند. تجربه دهههاي گذشته و امروز نشان ميدهد كه الگوهاي واپسگرا يا وابسته به غرب قدرت ماندگاري در جوامع اسلامي را ندارد و انشاءالله الگوي انقلاب اسلامي ماندگار، پوينده و فراگير خواهد شد و مردمسالاري را به جاي ليبرالدموكراسي و سوسيالدموكراسي نهادينه خواهد كرد.
انتهای پیام/ ۱۰۲۱