به گزارش
جهان بین نیوز به نقل از
منطقه آزاد، حوادثِ وحشتناک اسيدپاشي که در اصفهان اتفاق افتاده آنقدر تلخ است که بي نياز از محکوم کردن باشد. مگر مي شود يک نفر، انسان باشد و دلش از شنيدن اين حادثه به درد نياييد؟ چه رسد به تصوُر لحظه ي وقوع آن و زندگي قربانيان بعد از حادثه که تا چند شب خواب را از آدمي مي گيرد. اسيدپاشي جزء آن دسته از جرائم است که آدم را بيش از پيش به فکر فرو مي برد که حتما بايد معاد و قيامتي باشد. که اگر نباشد چگونه مي شود مُجرمِ اسيدپاش را به سزاي اعمالش رساند؟ چه مجازات و محکوميتي مي تواند متناسب با جرم ارتکابي باشد؟
اما متاسفانه واکنشهاي صورت گرفته پيرامون اين حادثه تاسف بارتر است. تاسف بارتر از اين جهت که اسيدپاشي يک استثناء است و به هر حال افرادِ مجرم قابل مهار. اما بيماري و مرضيِ که جامعه ي ما را فراگرفته، به سختي قابل درمان است. بيماري چرکيني که هر از چندگاهي زخم ش سر باز مي کند و بوي تعفن آن مشام آدم را آزار مي دهد. بيماري جامعه ي ما، “عطشِ ديده شدن” است که در قالبِ “هرچه شنيدي نقل کن” بروز پيدا مي کند. “هر چه شنيدي نقل کن”ي که فرموده اند دارا بودن اين خصوصيت کافي است تا فرد را “کذاب” بدانيم.
هر حادثه اي که اتفاق مي افتد، هنوز دقايقي از آن نگذشته مسابقه ي “من بيشتر خبر دارم” راه مي افتد و هرکس براي برنده شدن سعي مي کند خبر فجيع تر و دست اول تري جور کند. و يکهو مي بيني يک حادثه، ابعادي پيدا مي کند که هيچ ارتباطي با ماجرا ندارد.
اين بار واکنش هاي پيرامون حادثه البته تاسف بارتر شد. چون غير از مردمِ عادي، شخص آقاي رئيس جمهور که مدعي حقوقدان بودن هستند و داعيه ي تلاش براي رسيدن به جامعه ي اخلاق محور را دارند، قبل از روش شدن ماجرا اقدام به تهمت زدن به گروهي خاص کرده اند و بي محکمه و دادگاه مجرم را معين کرده اند و در زنجان فرموده اند:“مبادا تحت لواي زيباي امر به معروف و نهي از منکر در جامعه ناامني آغاز شود”يعني مسببانِ ناامني اخير مدعيان امربه معروف هستند. شِقْشِقَهٌ هَدَرَتْ!
البته اين موضوع ابعادي ديگري هم دارد.“کاسبان اسيدپاشي”، همان ها که بعد از اين ماجرا به اوجِ لذتِ رسانه اي رسيده اند. همان هايي که حقيرند و عُرضه ي بيانِ صريح حرفهايشان را ندارد. همان ها که توانايي هزينه دادن براي عقايدشان را ندارند و هر بار منتظرند تا موجي برآيد و سوار بر موج ابراز عقيده کنند. اما چون هيچ موجي هميشگي نيست، چند روزي جَوّلان دارند و بعد دوباره به لانه مي خزند تا موجِ بعدي. و هميشه حسرتِ اينکه ايکاش يکبار بشود در ساحل با آنها روبه رو شد.با آنها روبرو شد و پرسيد شما چه هستيد؟ که هستيد؟ به چيز معتقديد؟ دين و مسلک شما چيست؟
دين و مسلک به کنار. به اخلاق معتقديد؟ از تهمت زدن بيزاريد؟ معتقديد بايد اول دادگاه برگزار شود بعد کسي حصر شود يا درباره اش نظر داد؟ پس چرا موج که برميخيزد همه چيز را به يکباره فراموش ميکنيد؟ با تمام توان به رقيب حمله مي کنيد و دريغ از يک جو اخلاق!
نگرانِ امنيت شده ايد؟ چرا ۸۸ نگران امنيت نبوديد؟ چرا وقتي آن رهگذر را فقط به جرم ريش داشتن برهنه کرديد و قصد به آتش کشيدنش را داشتيد يادتان نبود که سوختن درد دارد؟
مي گوييد شما نبوده ايد؟ کساني از فرصت سوءاستفاده کرده و آشوب نموده اند؟ به شما و عقايدتان چه ربطي دارد؟ سمعاً و طاعتا. پس چرا حالا عمل يک نفر که در يک جايي يک کاري کرده و هنوز هيچ چيز معلوم نيست را به همه ي مدافعان امر به معروف و حجاب نسبت مي دهيد؟ چرا؟ چون نفع مي بريد بي خيالِ اخلاق؟
انتظار زياديست که وقتي روي موج و هيجان، در اوجِ لذت هستيد پاسخ اين سوال را بدهيد. اما لطفا وقتي به ساحل رسيديد به جاي خزيدن به لانه، پاسخگو باشيد، دستِ کم به وجدانِ خودتان…
امیرعلی صفا