هراز گاهی دلمان می گیرد، غصه امانمان را می برد، می بینیم شهرمان و محله مان گردو غبار سکون گرفته، اما به ناگاه انواری دلمان را جلا می دهد، غصه هایمان را می زداید و شهرمان و محله مان به تکاپو و جنب و جوش می افتد .
ای کاش «لیلا»ی کن می فهمید...
4 خرداد 1393 ساعت 10:41
هراز گاهی دلمان می گیرد، غصه امانمان را می برد، می بینیم شهرمان و محله مان گردو غبار سکون گرفته، اما به ناگاه انواری دلمان را جلا می دهد، غصه هایمان را می زداید و شهرمان و محله مان به تکاپو و جنب و جوش می افتد .
به گزارش جهانبین نیوز به نقل از سلام لردگان، مادر شهید صبوری، بالاخره آدرس گرفت و نشان شهید دلاورش در منطقه سومار را گرفت. دلش، غصه اش و ... تسکین گرفت حال کسی می باید ببوسد دست این مادر را چرا که حاجت گرفتن در بوسیدن دست مادر شهید صبوری و مادران شهید صبوری هاست.
آری شهید گمنام آورده اند هر کس به هر کاری که مشغول است می آید، می آید تا حاجت بگیرد اما نه حاجت تنها، بلکه بعضی ها می آیند تا آدرس بگیرند آن هم آدرس مفقودی بچه شان در سومار را .
روی سخنم با خانم بازیگر سینما و تلویزون این مرزو بوم است .
او که فیلم «جدایی نادر از سیمین» جایزه اسکار می گیرد. باید جایی جبران نماید. پس چه بهتر اینکه در جشنواره سراسر مبتذل "کن" .
ای کاش «لیلا»ی کن می دانست آرمینا اکنون منتظر لمس بوسه های محبت آمیز است .
ای کاش «لیلا»ی کن می فهیمد علیرضا هر روز به عکس بابا نگاه می کند و از پشت قاب شیشه ای بوسه می دهد به پدر شهیدش .
ای کاش «لیلا»ی کن می فهمید آن موقع که بوسه بر گونه های ژیل ژاکوب می زد، مادران شهیدمان بوسه بر تابوت خالی فرزندان شهیدش می زنند با کلی افتخار .
ای کاش «لیلا»ی کن می فهمید اما چه سود که «لیلا»ی کن نمی فهمد، آرمیتا، علیرضا، غلامرضا، ابراهیم، حسین، مهدی، فاطمه، زینب، رقیه و ... منتظر بوسه های محبت آمیزند. بوسه ای که در آن اسکار وجود ندارد، بوسه ای که در آن بدنامی وجود ندارد بلکه هر چه هست خوشنامی است و افتخار.
انتهای متن/ح
کد مطلب: 14724