کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

مادرسه شهیدفارسانی:

احمدی نژادرئیس جمهور درد کشیده و دردشناسی بود که به درد دل ما گوش داد و حتی با اشک ما اشک ریخت

منطقه آزاد , 15 مرداد 1392 ساعت 12:02

در یک روز گرم تابستانی مهمان خانه ای بودیم که می شد در سکوت زیبایش صدای به هم خوردن بال فرشته ها را شنید.


ما ساعتی میهمان حاج موسی مالکی فارسانی و حاجیه خانم، پدر و مادر 2 شهید و یک مفقود الاثر بودیم. حاج موسی، کهن مرد باصفایی که می شد از پشت نگاه غمگین و صدای پر مهرش قصه ی درد و شوق را فهمید. پدری که در چین و چروک های پیشانی اش می شد دریا را غرق کرد و همه ی تلخ و شیرینی زندگی را به بازی گرفت.

و اما مادر، به راستی کدام بهشت تاب ماندن و آب شدن زیر پای چنین مادرانی را دارد؟! نگاه نگران حاج خانوم هرکسی را به دنیای پر رمز و رازی می کشاند که سالهاست از سرزمین درد و اندوه فاصله گرفته ، به راستی که او مادر درد است، چرا که چشمانش خوشی و رضایت خاطر را فریاد می زد.
مادری که 3 بار شکست و سه بار سرفراز شدمادری که بارها بام وطن را با سیل گریه تکان داد و تکان نخورد و با استقامت ایستاد.
از معصومیت اسفندیار جوان 17 ساله اش تا نگاه بزرگ و مهربان داریوش که همه از او نیک می گویند و تصویری مات از کورشی که سالهاست چشم ها را خانه کرده و اشک را از نگاه نگران مادر ربوده؛ چقدر سخت است و قتی مادر لحظه ای ندیدن یا دیدن را دلخوش باشد؛ و چقدر شکستیم آنگاه که اشک های زلالش را از چشم می زدود،  در اشکهای مادر یقین را آمیخته با درد و شوق دیده می شد.
خلاصه از آن دو انسان بزرگ خواستیم به چند سوال ما پاسخ دهند که ماه عسل این دیدار را برای خوانندگان عزیز شرح می دهم.
سوال: لطفا مختصری در مورد فرزندان شهیدتان بفرمایید؟
جواب: مادر، بچه های من مهربان و مردم دار بودند، شهادت راهی بود که از ته قاب انتخابش کرده بودند. در شهر هنوز که هنوز است با این که سالها گذشته همه دارند از خوبی های داریوش می گویند، من بارهای بار اشخاصی را گریان بر سر قبر داریوشم دیدم که هرگز نمی شناختمشان ولی یاد و خاطره داریوش جزئی از خاطرات فراموش نشدنیشان بود.
سوال: شما به عنوان یک مادر چطور رضایت به رفتن 3 فرزندتان به جبهه دادید، آیا مانعشان نشدید؟
ج: فرزندان من به راه دلشان رفتند و مانع بودن یا نبودن من نمی توانست کاری بکند، آنها به هر شکلی بود برای رفتن و و پدرشان را قانع می کردند مثلا پسر کوچکم شهید اسفندیار، روزی که می خواست به جبهه برود برای مانع شدن از کارش عازم شهرکرد شدم و خواستم از رفتنش جلوگیری کنم، تهدیدم کرد که اگر مانعم شوی بلایی سر خودم می آورم، با این حرفش فهمیدم که اصرار برای نرفتن فایده ای ندارد و مقداری پول که همراه خود داشتم به او دادم و ذکر یا علی را بدرقه راهش کردم.
سوال: لطفا از شهادت ها و چگونگی با خبر شدنتان بگویید؟
ج: مادر شهید( در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده با گوشه ی چادر اشک ها را پاک می کند، بغضش را فرو می نشیند) جواب داد: شهادت اسفندیار را از طریق رادیو فهمیدم، وقتی این خبر را شنیدم حدود 2 ساعت بیهوش شدم، اسفندیار اولین شهید من بود، اما داریوش بعد از جنگ در کردستان شهید شد، گویا ایشان داخل چادر بوده و از مقر سپاه زنگ می زنند که مرز نا امن است، و باید بیایید؛ داریوش به منطقه می رود و بر اثر انفجار مین شهید شد. وقتی پچ پچ ها و سکوت مردم اهالی فارسان و طرز برخورد بعضی از مسئولین سپاه را دیدم، فهمیدم که خبر مهمی است، به حاج موسی گفتم اتفاقی افتاده، با پای برهنه از سر شب کوچه ها را گشتم تا همرزمش احمد را پیدا کردم، احمد قضیه شهادتش را گفت، من تا صبح بیدار ماندم  تا توی بسیج پیکر رشیدش را دیدم.
کورش هم که سالها جزو مفقودیها است و ما هنوز چشم انتظاریم.
 از پدر و مادر شهدا درخواست تعریف کردن خاطره ای کردیم، که باز مادر ( با صدای بغز آلود ) خاطره ای از شهید اسفندیار  نقل کرد:
چند سال قبل از اینکه به مکه مکرمه مشرف شوم، یک روز از فرط خستگی و ناراحتی گوشه ای نشسته بودم، در یک لحظه دستی را دیدم که سایبان چشمانم شده و صدای آشنایی که  صدای اسفندیار بود و می گفت: مادر بلند شو؛ اینقدر دلگیر نباش، بلند شو نگران نباش؛ تا من سر بلند کردم که اسفندیار را ببینم  او رفته بود اما قدرت دوباره ای در من زنده شد، بلند شدم و با نیروی تازه ای که یافته بودم انگار تمام نگرانی ها و خستگی هایم تمام شده بود.
از حاج موسی در مورد برخورد مردم شهر پرسیدیم که جواب داد:
مردم فارسان خیلی خوبند و به ما احترام می گذارند.
 در مورد اتفاقات جاری کشواز آنها سوال کردیم؟
پاسخ دادند: بعضی اتفاقات خوب و مفیدند ولی بعضی نه و مایه تاسف نیز هستند، از آقای احمدی نژاد تشکر می کنیم، الحق که رئیس جمهور درد کشیده و دردشناسی بودند، ایشان تنها کسی بودند که به درد دل ما گوش دادند و حتی با اشک ما اشک ریختند. امیدواریم سال های سال مستدام باشند. از رئیس جمهور جدید هم انتظار داریم پشت سر رهبری حرکت کند و طوری کار کند که شهدا و خانواده شهدا از او راضی باشند.
توصیه شما به جوانان چیست؟
از آنها می خواهم قدر خودشان و کشور عزیزمان را بدانند، و بدانند شهدای ما برای چه هدفی شهید شدند و راهشان را ادامه دهند، از خواهران هم می خواهیم حجاب و اخلاق اسلامی را رعایت کنند.
حرف آخر شما:
امیدوارم همه سالم باشند، ما هم بتوانیم راه شهدا را ادامه دهیم، از خدا می خواهیم تا عمر داریم سلامتی رهبر عزیزمان و سربلندی نظاممان را ببینیم.



کد مطلب: 7868

آدرس مطلب :
https://www.jahanbinnews.ir/news/7868/احمدی-نژادرئیس-جمهور-درد-کشیده-دردشناسی-دل-گوش-حتی-اشک-ریخت

جهان بین
  https://www.jahanbinnews.ir