براي پاسخ به اين سؤالات تأمل در حقايق و واقعيتهاي صحنه سياسي كشور امري لازم و ضروري است. اول اينكه وقتي از جماعت مذكور سؤال ميشود كه اگر اكنون عين صحنه انتخابات ۱۳۸۸ با همان افراد اتفاق بيفتد به كدام يك رأي خواهي داد، بلافاصله پاسخ ميدهند كه باز هم به احمدينژاد رأي ميدهم، بنابراين اگر انتخاب بين خوب و خوبتر يا بد و بدتر بوده است، لاجرم گزينه نهايي باز احمدينژاد بوده است و اصل سؤال فوق بيمعنا خواهد شد. دوم اينكه نظام جمهوري اسلامي ايران در قياس با نظامهاي مردمسالار، نظامي نوپا و بدون تجربه است، غربيها بعد از ۲۳۰ سال هنوز از تجربه انقلاب فرانسه نان ميخورند. بنابراين براي رسيدن به بهترين الگو و بهترين گزينه لاجرم بايد به تمرين آزمون و خطا روي آورد. منظور اين نيست كه صحنه قدرت و اداره كشور، محل آزمون و خطاست اما بايد بپذيريم كه با هر انتخابي تجربه خود را كاملتر و معايب قبلي را اصلاح خواهيم كرد و اصولاً هر انتخابي در واكنش مثبت يا منفي نسبت به وضع موجود اتفاق ميافتد. بنابراين به جاي اشتباه خواندن انتخاب احمدينژاد و حتي خاتمي و هاشمي بايد مسير طي شده را سير تكاملي و تجربهآموزي نظام اسلامي و ملت ايران دانست.
به همين دليل مقام معظم رهبري ميفرمايند كه دولت آينده بايد محاسن اين دولت را داشته باشد و معايب آن را نداشته باشد، بنابراين هر دوره تجربهاي جديد است كه در پرونده ملت ثبت و از تكرار مشابهات آن جلوگيري خواهد شد. اين تجربهآموزي فقط مربوط به ملت نيست بلكه دستگاههاي حاكميتي كه مرتبط با امر انتخابات هستند نيز از اين تجربه استفاده خواهند كرد. سوم اينكه بهرغم اشتباهات غيرقابل تصوري كه از احمدينژاد ديدهايم، نيمه پر ليوان احمدينژاد پرتر از دولتهاي پيشين است. شايد اولين بار است كه مردم احساس ميكنند به طور مستقيم از درآمدهاي ملي بهره ميبرند و... بنابراين ميتوان گفت نيمه پر ليوان احمدينژاد به اندازه همه ليوان چهار دولت قبل از آن است. سوم اينكه آنچه كه امروز به عنوان آسيب احمدينژاد ميبينيم در بدو سال ۱۳۸۸ و دوران طولاني حيات سياسي وي مشاهده نشده است و نميتوانيم قصاص قبل از جنايت يا پيشگويي نماييم. بنابراين در سرعت و پيچش سريع اشتباه، احمدينژاد يك پديده نادر و بسيار استثنايي است و قطعاً آنچه از وسط راه گريبانگير احمدينژاد شد، تجربهاي برجسته در مقابل رؤساي جمهور آينده قرار داد تا نقطه افتراق و گريز از مركز را بشناسد و نقاط خطرناك واگرايي را از بدو ورود به قدرت كور نمايند. چهارم اينكه بايد بدانيم كه اگر گزينش احمدينژاد اشتباه بوده، اگر گزينه مطلوب وي به قدرت برسد آنچه امروز مورد نقد است ادامه خواهد يافت. بنابراين دقت در گزينش رئيس جمهور آينده ميتواند دلتنگيها و دغدغههاي امروز را جبران نمايد. پنجم اينكه ايرادات موجود و قابل نقد در احمدينژاد، معمولاً مربوطه به اداره كشور نبود يا اگر بود امري طبيعي است چرا كه رئيسجمهور سلايقي دارد كه در رأي مردم مورد توجه قرار گرفته است و شايد نخبگان و برخي دوستان و مخالفان نپسندند اما وي خود را محق در اجراي آن ميداند. از سوي ديگر نمايندگان مجلس نيز خود را محق در رد يا تأييد لوايح دولت ميدانند و استناد قانوني آنان معمولاً به قوانيني است كه خود تصويب كردهاند. لذا چالش مذكور ذهن آدمي را به سويي ميبرد كه توجه به نظام پارلماني قابل تأمل است. اما آنچه نگراني مذهبيون و نيروهاي انقلاب را برانگيخت، ورود مديران اجرايي كشور به برخي از ابعاد اعتقادي و مباني تشيع بود.
اگرچه آنچه در اين عرصه طرح شد نگرانكننده نيست، چرا كه نه به گفتمان تبديل ميشود و نه در حوزه علميه و دانشگاه مشتري دارد و نه براي توده مذهبي قابل فهم است. اما اين تجربه را بايد آموخت كه به ابعاد فكري رئيسجمهور آينده و اطرافيان علاوه بر بيانقلاب بودن يا كارآمدي توجه شود. نكته ششم اينكه آنچه امروز موجب نقد يا خردهگيري به احمدينژاد و ايضاً جناب مشايي شده است، پديدهاي نيست كه با اتمام حضور در قدرت پايان يابد. اگرچه آنان باورهاي خود را تا رسيدن به تريبون پرقدرت حكومتي محفوظ نگه داشته بودند، اما اگر آنچه ميگويند باور آنان است، با خروج از قدرت تمام نخواهد شد چرا كه باورهاي اعتقادي در تريبون قدرت تقويت ميشود، اما بدون قدرت محو نخواهد شد. بنابراين چه انتخاب احمدينژاد را اشتباه بدانيم و چه اشتباه ندانيم، منازعه فكري- اعتقادي اين دو نفر با علماي تراز اول تشيع در فرداي كشور نيز استمرار خواهد يافت و مراقبت از انديشه ناب تشيع بعد از اين نيز لازم و ضروري است و ارتباطي با حضور در قدرت ندارد.
البته احمدينژاد و مشايي، آنچه كه نسبت به خود ميشنوند را «سوءظن»، «دروغ» و «تهمت» ميدانند كه شايد برخي از اظهارنظرها اينگونه باشد اما عبوس شدن يكپارچه مراجع و علماي تراز اول كه در بدو امر با وي همراهي كردند و عدم تأييد گفتههايشان توسط خيل عظيم روحانيت كه به وي رأي دادند (به جز دو روحاني گمنام به نام شريفزاده و اميريفر) بايد احمدينژاد را به تأمل وادارد و از كشاندن منازعه به عرصههايي كه محل منازعه نيست خودداري كند و محل منازعه را دقيقاً شناسايي و هم آنجا جهت پاسخگويي بايستد و در تريبونهاي رسمي به افراد بينام و نشان حمله ننمايد. مثلاً بگويد بر چه اساس چاوز شهيد است يا رجعت ميكند از كجاي انديشه شيعي اين را فهميده است و تفاوت اين فهم با پلوراليسم ديني چيست؟ و... در آن صورت برخي از سوءظنها و حتي آنچه تهمت خوانده ميشود، كاهش خواهد يافت. احمدينژاد اين پاسخگويي دقيق را بايد قبل از جدا شدن از قدرت شروع نمايد و گرنه با چهرهاي مخدوش (به جهت فكري) در تاريخ اسلام تشيع ثبت خواهد شد و كساني كه احساس انتخاب اشتباه كردهاند نيز آرامش نخواهند يافت.