همه سالها و حوادث پس از انقلاب اسلامي مهم، بزرگ، پيچيده و چندجانبه بوده است، به طوري كه امام راحل از حوادث ۱۰ ساله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان «حوادث كمرشكن بعد از پيروزي» ياد ميكردند. اما در بين سالها و حوادث پس از پيروزي، سالهاي ۱۳۶۷ و ۱۳۹۱ نقاط عطف تاريخ انقلاب اسلامي محسوب ميشود. شايد سؤال شود سالهاي ۱۳۶۰، ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ نيز قابل توجه است. اما آنچه تمايز سه سال اخير را با سالهاي ۶۷ و ۹۱ مشخص ميسازد، اين بود كه آن روزها حركتي ضد انقلابي بسان شورش اجتماعي رخ نمود و ملت هم تمامكننده و فيصله دهنده آن بود. اما حوادث سال ۱۳۶۷ منجر به يك تصميم استراتژيك و تاريخي شد كه علت، نوع و روش آن در تاريخ ايران و انقلاب اسلامي بينظير است.
در سال ۱۳۶۷ امامي كه «پيمان بسته بود تا آخرين نفس بجنگد» ناگهان «جام زهرآلود قطعنامه را سر كشيد و اگر آبرويي داشت با خدا معامله كرد و از هر آنچه گفته بود گذشت» و «مصلحت و بقاي كشور را در قبول قطعنامه ديد» چرا؟ اول اينكه «اگر نبود مصلحت انقلاب و كشور هرگز راضي بدين امر نميشد و مرگ و شهادت برايش گواراتر بود» و دوم اينكه «در جنگ موانعي وجود داشت كه مجبور شديم روشها و تاكتيكها را عوض نماييم» و «اگر همه علل و اسباب را اختيار داشتيم در جنگ به اهداف بالاتري مينگريستيم و ميرسيديم».
از سخن امام واضح است كه شرايط كشور و مصلحت انقلاب و نظام ادامه جنگ را تجويز نميكرد، چرا كه ادامه جنگ صرفاً با ادامه حضور مردمي حل نميشد كه اگر اين بود امام مشكلي نداشت. اگر صرفاً با حضور مردم استمرار جنگ ميسر بود (مانند تير ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸) با فراخوان ملت مسئله حل ميشد. بلكه فرمانده سپاه و نخستوزير نيز اعلام كرده بودند كه تسليحات و بودجه لازم براي ادامه جنگ را ندارند (طبق نوشته امام كه هاشمي دو سال پيش آن را منتشر كرد). بنابراين «همه عوامل و اسباب در اختيار نبود» و امام نيز از هر آنچه گفته بود گذشت و امروز كه بعد از ۲۵ سال به عقب نگاه ميكنيم، امام (ره) بهترين تصميم را گرفت. شاخص براي درستي اين تصميم، نگاه به نقطهاي است كه اكنون ما ايستادهايم و نقطهاي كه صدام رفته است.
اما سؤال اين است كه چرا در سال ۱۳۹۱ كه دشمن معيشت ما را نشانه گرفت و تحريم درآمد ما (نفت و بانك) را شروع كرد مشابه سال ۱۳۶۷ تصميم نگرفتهايم؟ چرا از هر آنچه گفته بوديم نگذشتيم؟ اين در حالي است كه در سال ۱۳۶۷ شايد همه ملت درگير جنگ نبودند و آن را حس نميكردند، اما در ۱۳۹۱ همه ملت تأثير تحريمها را چشيدند. مقام معظم رهبري نيز فرمودند «بله تحريمها مؤثر بود» اما چرا مانند ۱۳۶۷ عمل نكرديم؟ حقيقت اين است كه ايران ۱۳۹۱ ديگر ايران ۱۳۶۷ نبود، ايران ۱۳۶۷ وارث ۲۰۰ سال تحقير هويت ملي و تاريخي ايرانيان بود كه حدود ۱۰ سال بود به دست فرزندان اسلام افتاده بود؛ ۱۰ سالي كه انقلاب و جنگ گفتمان غالب بر آن بود. اما به همت ملت و تدبير امام و پيشواي مسلمانان از ۱۳۶۷ مسيري را طي نموديم كه ضمن فربگي اقتصادي، قدرت و اقتدار ملي و انسجام اسلامي در ايران از ضريب چند برابر برخوردار شد.
در طول ۲۵ سال گذشته ايران به يك قدرت منطقهاي تبديل شد، حال آنكه ما در سال ۱۳۶۷ صرفاً يك قدرت ملي بوديم كه به تازگي از ژاندارمري غرب خارج شده بوديم. در سال ۱۳۶۷ از سوريه يا ليبي تك موشك ميخريديم اما اكنون امام و رهبري امت اسلامي به صهيونيستها هشدار ميدهند كه اگر دست از پا خطا كنند، تلآويو و حيفا با خاك يكسان خواهد شد اما در سال ۱۳۶۷ چنين ابزاري را در اختيار نداشتيم. در ۱۳۹۱ قدرت علمي، سطح آگاهي سياسي اجتماعي ملت با ۵/۴ ميليون دانشجو چند برابر ۱۳۶۷ است. بنابراين سال ۱۳۹۱ مصلحت در مقاومتي بود كه ظرفيت آن وجود داشت.
اين در حالي است كه سه سال قبل از آن از يك فتنه امريكايي- صهيونيستي- انگليسي پيروز خارج شده بوديم. سال ۱۳۹۱ نقطه فشار حداكثري دشمن بود و هيچ اهرمي فراتر از آن ندارد، به همين دليل عبور سرافرازانه از آن فشار و ارعاب را به «حماسه» تبديل ميكنيم.
حماسه سياسي ۱۳۹۲ به مفهوم «عبور» و «اصل تمامكنندگي» خواهد بود كه از سوي دشمن سنگر گرفته عبور خواهيم كرد و او را در پشت سر خود جا خواهيم گذاشت. اگر مسير طي شده از ۱۳۶۷ تا ۱۳۹۱ را اكنون به همان سان بپيماييم در آيندهاي نه چندان دور همچون بنيان المرصوص خواهيم بود، بسان قلعه و دژ استواري كه هيچ قدرتي قادر به تكان دادن آن نخواهد بود. روزي خواهد رسيد كه دروازههاي كشور را ببنديم و بينياز از دنياي كفر و بربريت زندگي كنيم. آهنگ رشد علمي- فكري و اقتصادي و معنوي كشور اين اميد را گوشزد ميكند. اگر در ۱۳۶۷ مصلحت را در اتمام جنگ ديديم و اگر در ۱۳۹۱ مصلحت را در مقاومت ديديم، در آينده به صورتي خواهيم بود كه در حوادث توليد شده توسط دشمنان بسان درختي خواهيم بود كه گنجشك روي آن نشست و بلند شد و درخت اصلاً متوجه آن نشد.
عبد الله گنجی