به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «جهانبین نیوز»، شهید عبدالرسول شیخی سینی بیستم اردیبهشت ۱۳۴۹، در روستای نصرآباد از توابع شهرستان اصفهان به دنیا آمد. تا دوم راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم تیر ۱۳۶۵ در جزیره مجنون عراق براثر اصابت ترکش به پاها و قطع آن به شهادت رسید. مزار او در گلستان شهدای روستای ده سینی تابعه شهرستان لردگان قرار دارد. وی در وصیتنامه خود مینگارد:
وصیتنامه دانشآموز شهید عبدالرسول شیخی سینی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
با عرض ادب به پیشگاه حضرت، ولیعصر (عج) و با اهداء سلام گرم محبانه به پیشگاه امام امت، نثار صلوات درود به ارواح شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی، وصیتنامه خود را شروع میکنم.
این وصیتنامه در تاریخ ۱۳۶۵/۴/۱۶ نوشتهشده و متعلق به اینجانب عبدالرسول شیخی فرزند روشنعلی به شماره شناسنامه ۱۴۰۵ متولد ۱۳۴۹ میباشد.
شهیدان زندهاند اللهاکبر به خون آغشتهاند اللهاکبر
ای مردم آزاده و روشنضمیر و ای امت انقلابی، آنگاهکه سایه شوم ظلم سرتاسر آسمان حقیقت را مستور است و آنگاهکه یوم شوم بیدادگری بر پهندشت عدالت قالب شده و در آن هنگامیکه ارزشهای انسانی نابود و ضد ارزشها جایگزین ارزشهای انسانی شده و در آن هنگام که انسانهای معصوم و بیگانه قربانی تجاوزهای خودکامانه و هوسبازانه استکبار جهانی به سرکردگی دو قطب خونریز جهانی یعنی آمریکا و شوروی شدهاند؛ آیا میشود فقط نظارهگر بود؟ آیا میشود فریاد قربانیان عصر آدم و ناله و ضیحه مستضعفین را شنید و به خانه نشست؟
آیا میشود خود را مسلمان و شیعه دانست و اینهمه بیعدالتی و جنایتها را تماشاگر بود؟ آیا میشود وحشیگری جانیان جهان خوار را دید و مهر سکوت بر لب زد. چگونه میتوان اینهمه ظلم وجود استکبار را دید و مسکوت شد؟ هرگز هرگز، باید به پا خاست. باید بیدار شد و باید بیدار کرد. باید در هنگام ضرورت سینه خود را آماج رگبار خصم دون قرار داده، از حق و عدالت و از قسط و حقیقت جانبداری کرد.
باید به ندای محرومان و مظلومان لبیک گفت. باید قیام نمود. باید جهاد کرد و باید جوشید و خروشید و شربت شیرین و گوارای عشق و شهادت را نوشید. آری برادر، آری خواهر، آریای کسانی که دارای وجدانی بیدار و حقبین و آگاه هستید، باید آنگاهکه فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین زمان، پیر جماران در گوشها زمزمه میشود لبیک گفت، باید سلاح به دست گرفت و به میدان رزم رفت و به متجاوزین و ظالمان جواب دندانشکن داد.
پس با توجه به این ضرورتها اینجانب نیز احساس وظیفه نمودم و در جهاد مقدس شرکت نمودم. باشد که خدایتعالی خدمت ناچیز ما را قبول درگاهش قرار دهد. انشاءالله؛ اما شما ای امت قهرمان و شهیدپرور بدانید که مقابل خون شهدا وظیفهدارید و باید پاسدارانی راستین برای حفظ خون شهدا باشید.
شما ای برادر که توان رزمی دارید سلاح برگیرید و به میدان نبرد گسیل شوید و شما ای خواهر بدان که سیاهی حجاب تو کوبندهتر از خون شهید است؛ پس بر تو باد که به خون مقدس شهدا احترام گذارید و حفظ حجاب کنید؛ و شما ای افرادی که در پشت جبههها خدمت میکنید در هر مکان که مشغول خدمت گذاری هستید همانجا را تبدیل به سنگر مبارزهای علیه غاصبان و جهان خواران کنید و سنگر مقدس مسجد، نماز پرشکوه جمعه و جماعات و مراسمات مذهبی را همواره تقویت کنید و وحدت و یکپارچگی خود را حفظ نمایید؛ و شما ای پدر و مادرم و برادران و خواهران عزیز و ارجمندم، اگرچه در این عمر کوتاه نتوانستهام فرزندی خوب و لایق و شایسته برای شما باشم مرا ببخشید. مادر عزیزم امیدوارم که محبتهای گرم مادرانهات را حلالم کنی. در مرگ من زیاد ناراحت نباشید.
شما ای دوستان و نوجوانان و همکلاسیهای عزیز امیدوارم گر چه من لیاقت دوستی صمیمانه با شما نبودم، شما مرا ببخشید و سنگرهای علم و ایمان را با تمام توان حفظ نمایید. در خاتمه از همه شما میخواهم که همواره پیرو و مطیع امام امت بوده و دست از مبارزه برندارید و به جان امت و برای پیروزی رزمندگان غرورآفرین اسلام دعا کنید.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
خداحافظ شما باشد
۱۳۶۵/۴/۱۶
عبدالرسول شیخی
انتهای پیام/1030ج