کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

همه سرمایه ی زندگی ام حلقه ی ازدواج من است...

5 بهمن 1391 ساعت 10:39


آسمان تعطیل است و تابلوهای رنگارنگ تالارهای عروسی همه جای شهر برق می زند، مغازه های لباس عروس، زیاد به چشمش می خورد یا شایدم چشمش به آنها می خورد...
حلقه های عروسی در دست های متصل به میله های اتوبوس و مترو همه انگار یک قالب مشخص دارند، همه از جنس طلا و معمولا عریض و طویل، با نگین های زیبا...
اینجا"عروسی رفقای مذهبی- تهران- تالار" :
با رفقا دور میز می نشستند، حرف می زدند، مولودی گوش می دادند، کف می زدند و ...
عروس هم با لباس یا شایدم شبه لباس عروسی آنجا قدم می زد و احوالپرسی می کرد،خوب بود... قشنگ بود و خداپسندانه... البته با یه کم اینور و اونور...
نه اختلاط، نه آهنگ های... نه رقص و ... (بعضی از حضرات بهش می گن ازدواج اسلامی)
اینجا"عصر پنج شنبه –قطعه 44" :
عروسی و دامادی را دید که با ماشین عروسشان آمده بودند زیارت شهدا، سلامی دادند و رفتند، شاید وقتشان مجال آموختن پرواز را نداشت، فقط آمده بودند که بگویند کبوتر هستند و بس...
خوب بود... قشنگ بود...دمشان گرم... بالاخره عروس شد و از تمام رمز و رازهای عشق،جز همین سه حرف میان تهی، چیز دیگری سرش نمی شد...
از همه جا توصیه ها می رسید:
- بچه حزب اللهی باید update باشد، باید یه عروسی بگیری توپ و باکلاس ولی بی گناه! تاهمه بدانند که بچه مذهبی ها اُمُل نیستند.
- طلا بخر، حلقه گران بخر، اینها بعداً سرمایه زندگی ات می شوند، فقط یادت باشد که حلقه ات نشانه ازدواج است بعدها آن را نفروشیا!! (چه سرمایه ی باحالی)
_ مهمان ها باید زیاد باشند، همه باید خبر دار شوند، روایت داریم وقتی ازدواج می کنید همه را خبر دار کنید و طعام بدهید.
- مراسم عروسی باید شاد باشد، شاد شاد، باید مولودی شاد!!! بخوانند.
و دهها توصیه ی دیگر...
ولی نمی دانم چرا میان این همه «اگر» تو اینقدر «بایدی» "تالار گرفت،‌ کلی مهمان دعوت کرد، مولودی شاد خواندند، حلقه ای بسیار گران خرید، به همه ثابت کرد که امل نیست..."
به امید اینکه عالم ربانی عشق نامشان را در شرح منظومه ی بیداری بنویسد...
چه زیبا مجلسی بود...
خودش می گوید:
بچه مایه دارهای مجلس که عروسی های آنچنانی گرفته بودند می گفتند که تا به حال مجلسی به این قشنگی و شادی ندیدند...
و اما این مجلس زیبا در تالاری بود به وسعت گلزار شهدا
یک عالمه مهمان آمده بود همه زائر، همه عاشق
پذیرایی شدند به صرف یک غذای ساده با چاشنی عشق
آوازی خوانده شد با نوای دلربای شهدا
لباس عروسی پوشیده شد به قشنگی و عزیزی چادرسفید
مهمان ویژه ای حضور داشت به نام شهید زین الدین
حلقه ای گرفتند که نقش نگینش شد سرمایه همه زندگیشان
و صاحب مجلس هم که «حضرت معصومه» سلام الله علیها
حالا دیگر متلک های امل بودن و افراط و بی کلاس بودن را به جان می خرد، چون فقط آنها می دانند که در آن روز چه ها پیش آمد...لذتی را چشیدند و هر روز بیشتر میچشند که فقط آنهایی که چشیده اند می فهمند...
خودش می گوید:
از خانه مان سنگری ساخته ایم که هر روز در آسمانش شهید می آورند با عطر سیب و گلاب و حرم...
و ضامن زندگی ما ذکر عقیق حلقه ازدواج من است: «یا فاطمه الزهرا»
بدون اینکه در به در دنیا شود عروس شد... و اکنون دنیا در به در زندگی اوست... پی نوشت ها:
پی نوشت اول: با نوشتن اینها خواستم بگویم همه چیز آن قدر کوچک نیست که ما فکر می کنیم، بعضی جاها بعضی چیزها از چارچوب هایی که ما برای زندگیمان ساخته ایم فراتر است، دنیای هر کس با تعریفی که ما از دنیا داریم تفاوت دارد... و ای کاش اینقدر دلیر بودیم که گاهی دنیای خودمان را عوض کنیم...
آن وقت شاید ما هم سبکی خاص از زندگی را بیاموزیم... پی نوشت دوم: تازگی ها صحبت در مورد سبک زندگی زیاد شده و هر کسی برای آنکه از قافله عقب نماند چیزی می گوید یا شایدم می پراند... آدمهای بی سبکی که سبک تجویز می کنند... غافل از اینکه مراد مولایمان سید علی چیز دیگری است...
می روم دفتر پاکنویسی بخرم، زندگی را باید از سطر نوشت... پی نوشت سوم: در مورد سینما و اقتصاد و سیاست هم که داد از بی هنری و بی پولی و اقدام های چریکی!
پی نوشت چهارم: اگر مثل ما به ادبیات علاقه دارید«رمان نامیرا» را از دست ندهید.
و اگر به ادبیات جنگ علاقه دارید و البته پولدار هستید «کتاب آهنگران» را از دست ندهید.


کد مطلب: 4627

آدرس مطلب :
https://www.jahanbinnews.ir/news/4627/همه-سرمایه-ی-زندگی-ام-حلقه-ازدواج

جهان بین
  https://www.jahanbinnews.ir