دلنوشته ای تقدیم به حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
دلنوشته/
نامه ای به امام زمان (عج)
4 دی 1399 ساعت 10:08
دلنوشته ای تقدیم به حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
به گزارش جهانبین نیوز؛ احمدرضا محمدی سامانی دلنوشته ای زیبا در وصف امام زمان (ع) نوشت:
به نام نامی آن نام که هر چه هست از اوست و زندگی جهانی به اراده ی اوست.
دلنوشته ای تقدیم به حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
سلام
شاید سلام بهترین آغاز باشد
مولایم؛ مرا ببخشید که گاه و بی گاه مزاحمتان می شوم.
اي اشك در ديده خوابیده
اي تبسم در لب خفته
و اي يوسف در دل ها گم گشته... .
تنها، درمانده از کوی یار، دلخسته از انتظار، اشکی به دل نشسته، آهی به دل کشیده، می نویسم؛
مدتی از بودنم در این سرا می گذرد و هنوز چشمانم مشتاق دیدار حقیقتیست که دل و عقل از بودن آن آگاه است، اما دیدار آن برای چشمانم آرزو شده است؛
درد عظیمیست، این درد توان از من گرفته، گاهی خیره میمانم از صفات یار که گویی با تمام جمالش حضور دارد و من از دیدار او محرومم، شاید باید بروم، دورشوم، دل از جهانی بگیرم تا جهان او رادرک کنم، باشد که یار نظری برحال من روا دارد.
باز می گویم که نمیدانم.
بيا و برايمان ترانه ي ايمان به معبود بخوان و ديدگاني را كه از شوق ديدارت در حسرت كوير غوطه ورند نجات ده و با تبسم شيرينت لبان خشكيده ی از عطش ديدارت را موج دريا گونه لبخند ببخش و با دستهايت مرواريد اشك را از گونه ها برگير.
اي سپيد پوش پرستوهاي عاشق؛ بنگر به چشماني كه آشيانه ی انتظارند و دست هايي كه به رنگ سجاده ی دعا بازند و همان سجاده اي كه پر از عطر ياس است.
بيا و چشمانمان را روشني ببخش.
ای کاش همیشه دست به قلم برای شما بودم و از روان من درمانده همیشه عشقتان می تراوید
من تنها و خسته، آخر از دیدارتان محروم مانده ام، هستی آهنگ بسیار دارد، پرده های بی شمار، آواهایی که باید شنید و نواهایی که باید شناخت.
و تصدق علینا آقاجان، ان الله یجز المتصدقین... .
آقای من،
گلواژه های اسلام با ندای روح الله جوانه زدند،
و کبوترهایمان به پرواز درآمدند؛
نظام طاغوتی را برهم زدند و لوث وجودشان را منهدم ساختند.
و نَفس را از نَفَس انداختند.
اما اکنون:
چه سخت و دردناک است در فراق یاران، قلم بر کاغذ راندن و از خون واژه های ملکوتی زمانه سخن گفتن؛
گلگون کفنان ِمدرسه ی عشق و عطر انگیزان گلستان انقلاب و ذی نفوسانِ مطمئنه ای که ندای اِرجِعی... را شنیدند و رَخت سفر بربستند و به دیار لایتناهی کوچیدند، آری به راستی آنان هم چشم انتظارتان بودند
عزیز زمانه و انقلاب بودند... .
اما چون سرباز ولایت بودند و به روح خدا لبیک گفته بودند، رفتند... .
مولای من...
بگذارید باز هم برایتان بگویم:
بعد از نبرد کبوترها، روح خدا هم به خدا پیوست؛
غروبی غم انگیز پدید آمد، هَماره به ما گوش زد می کرد که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد؛
بعد از او سیّد علی پرچم ولایت را به دست گرفت، او را فرزند روح الله نامیدند... .
سرداری مهربان رهبر و ولی فقیه مسلمین جهان شد و عَلَم را به دست گرفت.
یا لثارات الحسین علیه السلام؛
او از همان دم، منتظر ظهور شماست که پرچم این انقلاب را در دستانتان قرار دهد... .
آقا جان،
دیری است كه دشمنان قسم خورده اسلام، یاوه سرایانه و دیوانه وار بر پیامبرِ آب و آیینه، رسول پاكی و آزادگی، گستاخی می كنند و قلبمان را به درد آورده اند.
از دیگر سو، اسلام نمایانِ وهّابی، دوستداران اهل بیت و زنان و کودکان مظلومِ عالم را حمله ور شده و عزیزانشان را سر می بُرند... .
با نام اسلام به اسلام ضربه می زنند... .
دیگر چه بگویم سرور من ؟
از رفتن حاج قاسم هم بگویم...
آری آقاجان، سردار دل ها هم به رفیقانش پیوست و آسمانی شد، گویی محفل عشاق برای عروج لحظه شماری می کنند و درخت اسلام را با خون پاکشان آبیاری می کنند.
مولای من،
شما را به اشک پاک چشمان فرزندان شهداء قشم می دهم،
شما را به پهلوی شکسته مادرتان فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم می دهم، برای ظهور... .
چون می دانم که مادرتان را بسیار دوست دارید،
کمکمان کنید، همه و همه ی نیازمندان را کمک کنید.
دعا كنید شما را با وجود تمام بد عهدي هايم، صدا بزنم و خانه نشین انتظار شوم چرا كه بر ما از خودمان مشتاق تر هستید... .
اللهم عجل لولیک الفرج.
احمدرضا محمدی سامانی
کد مطلب: 46206