به گزارش جهانبین نیوز ؛ یکی از بهترین، زیبا ترین و حساس ترین دوره های زندگی، جوانی است و افسردگی در این دوره بسیار تاسف انگیز و جبران ناپذیر است، چرا که در دوره جوانیست یک جوان پیگیر آرزوهایش می شود و یا خودمانی تر بگویم به آرزوهایش قول رسیدن می دهد.
در طول زندگی این دوره جوانی است که زیباترین و گاهی تلخ ترین خاطرات را در خود نگه می دارد و موفقیت ها و شکست ها، خنده ها و گریه ها در این دوره بیشترین تاثیر را بر روحیه یک جوان می گذارد.
زمانی که زندگی برای یک جوان جذاب نباشد زمانی که اتفاقات روزمرگی تکراری شود، زمانی که احساس تنهایی، احساس گناه، ناامیدی به آینده عدم انگیزه برای تلاش بیخوابی، عدم تمرکز و پرخاشگری را در یک جوان نمایان شد، بدانید که او قطعاً افسردگی دارد.
دلایلی که موجب افسردگی می شود گاه ساده اما خطرناک و گاه پیچیده است.
دلایل مختلفی از جمله رفتار والدین، نحوه تربیت والدین، استرس، ضربه های روحی و عاطفی، تنش های خانوادگی، مشکلات اقتصادی، بی خوابی و اعتیاد را می توان نام برد.
قطع بر یقین جوانان ضربات بسیار سهمگینی را از این بیماری می خورند چرا که این معضل قطعاً عملکرد جوانان را در اجتماع، در عرصه تحصیل، فعالیت های روزمره و در محل کار تحت الشعاع قرار می دهد.
از همه اینها که بگذریم در حال حاضر یکی از مهمترین دلایلی که موجب افزایش افسردگی در جوانان شده است ظهور بیماری به نام کروناست که با ورود خود و تبعات خطرناک و تلخی که در پی داشته است احتمال میرود که در سال های آینده میزان افسردگی در میان قشر جوان به شدت افزایش یابد.
با این بیماری دیگر نه خبری از تفریح است، نه خبری از ورزش صبحگاهی، نه خبری از حال و هوای دوران دانشگاه که یکی از خاطره انگیزترین دوران زندگی است.
پیاده روی در پارک های شهر، لذت بردن در دورهمی های دوستانه، به آغوش کشیدن پدر و مادر ، نشستن و صحبت کنار فرزندان، جمع شدن در خانه مادربزرگ دیگر شبیه یک آرزو شده است.
به راستی شاید ما هیچگاه فکر این را نکردیم که آن همه اتفاقات زیبا و بسیار ساده که قدرش را ندانستیم برای من تکرار نشود.
مدتی است کابوسی را روی شانه به همراه می بریم، کابوسی که تک تک لحظات زندگیمان را با استرس همراه کرده است.
ترس از دست دادن تمام آن لحظات زیبا و دل کندن از وابستگی های مان، ترس دوری از گرفتن دستهای پدر و مادر گاهی انسان را تا جنون پیش می برد شاید این خود شروع یک دوره افسردگی بلند مدت باشد.
بعد از مدتی به سطح شهر رفت، آرام آرام در پیاده رو قدم میزدم به مردم نگاه میکردم حال و هوای شهر دیگر مثل گذشته نبود، از مامور راهنمایی و رانندگی که در وسط چهارراه به فکر فرو رفته بود و کاسبانی که دستان خود را زیر چانه گذاشته بودند و مردمی که خسته تر از همیشه مشغول کار خود بودند.
همین طور که قدم میزدم چند نفری را دیدم که با خودشان صحبت میکردند، شهر با همه شلوغی اش سکوت خاصی داشت دیگر صدای بدو بدو حراجش کردم، کسی نبود همین آخریش ها، شنیده نمیشد دیگر در تاکسیها هیچکس صحبت نمی کرد در اتوبوسها همه از هم دور می شدند، خستگی و ناامیدی،دلمردگی و بی حوصلگی در چهره همه مردم موج میزد.
حس ناخوشایندی بهم دست داد می توانستم به راحتی غصه را در صورت مردم ببینم، درک کنم و بفهمم.
به هم سن و سالهای خودم که نگاه کردم، افسوس خوردم، شهر من پر شده از باسواد های بیکار که زانوی غم به بغل گرفتند.
شاید یکی از دلایل افسردگی جوانان شهرم همین بیکاری است.
از نظر من رتبه بالای شهر هم در بیکاری و افسردگی در جوانان نشان دهنده وضعیت بحرانی و نگران کننده ای است که بی توجهی و بی مسئولیتی در دولتمردان را نشان می دهد.
انتهای پیام/1029ج
واقعاً دلخوشی یک جوان چیست ؟
مسکن، بیمه، کمی آرامش، ازدواج، یه کار معمولی با حقوق ناچیز و شاید یخچالی برای یک جهیزیه که قیمتش از وام ازدواج بیشتر است.
متاسفانه نمی دانم دیگر به کدامین درد فکر کنم و از کدامین مشکل سخن بگویم.
از دستاوردهای دولت هم که دیگر خبری نیست انگار که مسئولان آلزایمر گرفتند و تمام وعده های شان به فراموشی سپرده اند.
یقین دارم مشکلات اقتصادی، مانع اصلی پیشرفت در جوانان حساب می شود.
تاثیر این مشکلات برخانواده ها آنجایی بروز می کند که یک جوان به خاطر عدم تامین امرار معاش از سوی پدر و یا سرپرست خانواده دست از تحصیل کشیده و خود را در میان دستفروشان خیابانی قرار می دهد.
دولت با ایجاد این وابستگی اقتصادی گام بلندی در افزایش فقر، اختلاف طبقاتی و به خصوص در افسردگی جوانان گذاشت..
نکند من هم افسرده شدم....
ادامه دارد....
به امید روزهای پر از امید و بازگشت آرامش به آغوش خانواده ها