به گزارش
جهانبین نیوز؛ فتنه هاي نشأت گرفته از معاويه و ايادي او در جامعه زمان اميرالمؤمنين عليه السام بهترين نمونه و مايه عبرت هستند که هرکدام جمعي از ياران حضرت را دچار شبهه، ترديد، انکار و حتي دشمني کردند؛ لذا حضرت وقتي در برابر پرسش يکي از ياران خود پيرامون سقيفه قرار مي گيرند، فتنه معاويه را چنان مهمتر و خطرناک تر مي دانند که به او توصيه ميکنند:
و هَلُمَّ الخَطبَ في ابنِ ابي سفيان .
کسي که مي تواند همسر پيامبر(ص) را سوار بر شتر سرخ و با مشايعت صحابي بزرگي همچون طلحه و زبير در مقابل علي (علي السلام) قرار دهد و بدينوسيله قدرت تشخيص و مبارزه را حتي از محمد حنفيه بگيرد، کسي که مي تواند با ظاهر قرآن در صفّين، پيروزي قريب حق را با ترفند مذاکره، به جنگي غم بار تبديل و ياران جان برکف او را به خوارج بي رحم و دشمنان او در نهروان مبدّل کند.
کسي که مي تواند شورش عليه عثمان را از پشت صحنه بگونه اي طراحي و مديريت کند که علاوه بر به دست آوردن سرمايه خونخواهي عثمان، اميرالمومنين (عليه السلام) را عامل اصلي قتل خليفه سوم معرفي نمايد در حالي که تنها چهره سرشناس جهان اسلام که هم به مخالفت جدي با شورشيان پرداخت و هم تا لحظه آخر به دفاع از عثمان، فقط علي بن ابي طالب عليه السام بود.
تا جايي که از سويي در نامه به مردم کوفه مي نويسد همانا شما را از کار عثمان چنان خبر بدهم که شنيدنش همانند ديدنش باشد؛ مردم بر عثمان عيب گرفتند و من تنها کسي از مهاجران بودم که او را به جلب رضايت مردم واداشته و کمتر به سرزنش او زبان گشودم .
اما طلحه و زبير کمترين کارشان آن بود که بر او يورش بردند و او را رنجاندند. عايشه نيز ناگهان بر او خشم گرفت... و از سويي ديگر به ابن عباس مي فرمايد: والله لَقَد دفَعتُ عنه حتّي خَشيتُ أن أکونَ آثِماً; بخدا سوگند آن قدر از عثمان دفاع کردم که ترسيدم گنهکار محسوب شوم!
اما آنچه دردآور است اين است که در فتنه هاي پيچيده و تو درتويي که عليه اميرالمومنين عليه السلام طراحي و اجرا ميشود، هواداران و دوستدارانش به دليل ضعف بصيرت و دانش، دچار ترديد نسبت به حقانيت امام و صحت مواضع و تصميمات ايشان مي گردند.
قصه پرغصه اي که هم در ماجراي انتخاب عثمان در شوراي شش نفره
منصوب از طرف خليفه دوم رخ داد و هم در ماجراي جمل و نهروان.
اينکه آيا علي عليه السلام حضور و عضويت در شوراي شش نفره را بپذيرد يا نه؟ در صورت حضور آيا پيشنهاد عبدالرحمن بن عوف مبني بر شرط التزام مولي بر تبعيت از سيره دو خليفه گذشته در صورت رأي آوردن را قبول کند يا نه؟ بعد از امتناع از پذيرش اين بدعت و رأي نياوردن آيا عليه اين تقلب بزرگ افشاگري و شورش نمايد يا سکوت پيشه کند؟ و اينکه در ماجاري شورش عمومي عليه عثمان که علي الظاهر ريشه اش ظلم و اجحاف و فاميل بازي و... بود،با شورشيان همکاري کند يا از عثمان دفاع کند و يا لااقل بي طرفي پيشه نمايد و دخالتي ننمايد؟
از آنجا که برخي از انقلابي ها همواره مواضع و تصميمات وليّ خود را تا زماني که با فهم و خواست آنها تطبيق مي کند، مي پذيرند و تحسين مي کنند ولي به محض آن که موضعي از رهبري با درک و تحليل و ميل آنها سازگار نبود،دچار ترديد شده در بهترين حال آن موضع را حمل بر مظلوميت و دست بسته بودن رهبر مي کنند و برخي حتي تخطئه کرده و از حمايت و اطاعت او خارج مي شوند.
بايد مراقب اين بُعد از فتنه ها که ظاهراَ در آستانه ظهور و فروپاشي کامل نظام سلطه عميقتر و پيچيده تر هم مي شود،بود. ألا لايَحمِلُ هذا العَلَمَ إلاّ أهلُ البَصَرِ و الصَّبرِ والعِلمِ بِمَوضِعِ الحقّ
انتهاي پيامپ630 ل