به گزارش خبرنگار
جهانبین نیوز؛ محمد روزدار از جانبازان و رزمندگان دوران دفاع مقدس در گفتوگو با جهانبین نیوز؛اظهار کرد: در جريان عمليات کربلاي پنج در منطقه شلمچه در سختترين محور اين عمليات در مقابل مقر فرماندهي لشکر ۱۱ عراق قرار داشتيم.
وي افزود: يگانهايي که در برابر ما حضور داشتند نيروهاي مجرب سپاه سوم عراق بودند، که سرسختانه و جسورانه مقاومت ميکردند، در محدوده نهر جاسم، تيپ قمربنيهاشم (ع) مأموريت داشت تا ضمن تصرف نوني شکلها و هلاليهاي حد فاصل نهر دوعيجي تا نهر جاسم، جاده مهم و استراتژيک بصره، شلمچه را به کنترل خود درآورد و مقر لشکر ۱۱ عراق را تصرف نمايد. اين ماموريت با همکاري لشکر هشت نجف اشرف به فرماندهي شهيد احمد کاظمي بود.
روزدار افزود: پشت مقر فرماندهي لشکر ۱۱ درگيري بسيار شديدي در جريان بود، اما مشکلات ما بيش از حد تصور بود، يعني در مقابل امکانات عراقيها، نيرو و تجهيزات ما يک به صد بود، جز خدا و توکل و ايثار چيزي نداشتيم؛ اما دشمن هر آنچه که نياز اين نبرد بود در اختيار داشت، نيروي انبوه و آموزشديده و مجهز به انواع سلاح، ادوات و تجهيزات، آتش پرحجم توپخانهاي، پشتيباني هوايي توسط هليکوپترها و هواپيماها.
اين رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: چنان عراقيها ميجنگيدند و مقاومت ميکردند و آتش بر سر ما ميريختند که نتوانستيم وارد مقر لشکر ۱۱ شويم، پشت يک خاکريز کوتاه و معمولي مستقر بوديم و حجم سنگين آتش عراقيها اجازه و فرصت به دستگاههاي مهندسي نميداد که خاکريز بزرگتري احداث نمايند، در طول روز به کرات عراقيها روي اين محور عملياتي از زمين و هوا پاتک ميکردند و تا چشم کار ميکرد تانکهاي مجهز و انبوه عراقي ازجمله تانکهاي پيشرفته و مدرن تي ۷۲ بهصورت ستوني و دشتباني با پشتيباني نيروهاي پياده کماندويي و ويژه، جهنمي از آتش برای ما درست کرده بودند.
وي گفت: آن زمان سلاحي که مقابل هجوم تانکهاي دشمن کارساز و مؤثر باشد نداشتيم، تعدادي انگشتشمار آرپي جي هفت و يک دستگاه تانک که با توجه به کوتاه بودن خاکريز کاري از تانک ساخته نبود.
اين رزمنده عمليات کربلاي پنج افزود: تنها سلاح ما ايمان و اراده آهنين رزمندهها بود، که به دشمن فرصت و اجازه ميداديم تا نزديک خاکريز و ۱۰۰ متري که ميرسيدند، يک دفعه تمام آرپيجيزنها با نداي دشمنشکن "الله اکبر" شليک ميکردند و کافي بود يکي يا دوتا از تانکهاي جلودار را بزنيم، تا بقيه آنها فرار کنند.
روزدار گفت: در فاصله بين دو پاتک با جواني که صندوقهاي مهمات را ميآورد پشت خاکريز آشنا شدم و در همين فرصت کم پرسيدم تو از گردان ما نيستي عضو کدام گرداني؟ با خنده جواب داد: اينجا لشکرها و گردانها همه متعلق به خدا هستند و آن طرف آن خيل عظيم سپاه هم دشمنان خدايند، گفت اهل اصفهانم و تازه داماد هستم شب اول داماديام بود که دوستان اطلاع دادند عمليات کربلاي پنج شروع شد، از منزل فرار کردم و شب سوم خودم را به عمليات رساندم و الان سه روز است اين حلقه دامادي و عروسي خانومم به دستم است. دستهايش با حنا رنگ شده بود و گفت ادامه دامادي ان شاء الله در کنار حوريان بهشتي.
روزدار ادامه داد: اين رزمنده گفت: آرزو دارم "حنظله غسيل الملائکه" نهر جاسم باشم، اين را گفت که پاتک عراقيها شروع شد، باران آتش زمين و آسمان را به هم پيوند زد، داشتم شليک ميکردم، که چند گلوله تانک جلوي خاکريز منفجر شد و ترکشهايي به من اصابت کرد و يک دفعه متوجه شدم همان جوان تازه داماد نيست، بعد از چند ثانيه ديدم دستش که حلقه دامادي بر انگشتانش بود کنارم به زمين افتاد، او مورد هدف گلوله تانک قرار گرفت، از جسم رعنا و برومندش تنها همان دستي را ديدم که عروس خانم با اميد و آرزو حلقه بر آن کرده بود.
انتهاي پيام1026ج /630ل