به گزارش
جهانبین نیوز؛ استاد چراغعلی علیخانی فرادنبه سال ۱۳۱۶ در شهر فرادنبه استان چهارمحال و بختیاری در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود، خانواده وی متشکل از پدر، مادر و هفت برادر بود، علیخانی در دوران کودکی غم از دست دادن برادر بزرگ خود را تجربه کرد.
علیخانی در گفتوگو با
جهانبین نیوز؛ گفت: پدرم در خانه به برادران بزرگترم قرآن و قواعد آن را آموزش میداد، گرمای کرسی و صدای بازی همسالان از کوچه آنها را بیحوصله کرده بود من کمی دور نشسته و گوش فرامیدادم اما بیتوجهی و خوابآلودگی بردارانم پدرم را ناراحت میکرد.
وی با اشاره به شروع دوران تحصیل خود اضافه کرد: علاقه زیاد من به یادگیری باعث شد از پدرم درخواست کنم تا من را به مکتبخانه بفرستد، در جواب پدرم به من یادآور شد که کفش و لباس مناسب برایت نداریم و تهیه آن در زمان حال ممکن نیست در ضمن فصل زمستان بود و هوا سرد ولی من باز هم پافشاری کردم و گفتم اشکالی ندارد، پاسخ داد حال که اینطور میخواهی از مابین کفشهای قدیمی موجود برای خود کفشی انتخاب کن.
علیخانی ادامه داد: من به طرف انباری رفتم و از میان کفشهای کهنه که همه پاره و سوراخدار بودن دو کفش لنگه به لنگه که کمترین سوراخ را داشت انتخاب کردم و پوشیدم اما پدرم گفت کلاه هم نداری پدرم دو کلاه فرنگی داشت که یکی از آنها قدیمیتر بود، گفتم اگر اجازه دهید کلاه قدیمی شما را بردارم؟ و پدرم در پاسخ به من گفت اشکالی ندارد، خلاصه با کلاه گشاد پدر بر سر و کفشهای بزرگ لنگه به لنگه با شوق راهی مکتبخانه مرحوم ملامحمد حافظی فرادنبه شدم که در حین راه رفتن بر روی برفها زمین خوردم اما برخاستم و به راه خود ادامه دادم.
وی گفت: زمستان سال ۱۳۲۲ وارد مکتبخانه شدم (محل سکونت مرحوم ملامحمد حافظی در همان مکتب خانه بود).
این معلم بازنشسته ادامه داد: به دلیل سردی هوا در یکی از قسمتها هیزمها را داخل تنوری ریخته بودند که باعث شده بود دود زیادی ایجاد کند، میان اتاقهایی که وجود داشت نمیدانستم کدام اتاق متعلق به شاگردان است، دود زیادی وجود داشت و نمیتوانستم داخل اتاقها را ببینم، سرم را کمی پایین آوردم دیدم تعدادی دور تنور نشستهاند و تعدادی از اقوام که من را شناختند به داخل دعوتم کردند و گفتند سرت را پایین بگیر که دود کمتر اذیتت کند و زودتر در کنار تنور بنشین.
وی اضافه کرد: روز اول که به خانه برگشتم برادر بزرگترم گفت حالا که تصمیم داری به مکتبخانه بروی بیا تا حروف الفبا را به تو آموزش بدهم، خلاصه با توجه به آموختههای قبلی و تکمیل آن و بعد از مدتی کوتاه سادهخوانی قرآن را یاد گرفتم و تا سال ۱۳۲۶ زمستانها به مکتبخانه رفتم و در سایر فصلها در کشاورزی و دامداری کمک حال خانوادهام بودم.
علیخانی یادآور شد: نکتهای که جالب است بدانید این است که ما در آن زمان به روی لوحهایی از حلب با مرکبهای دستساز خودمان مینوشتیم و خبری از کاغذ برای نوشتن نبود.
وی با اشاره به اینکه سال ۱۳۲۶ با ساخت و شروع به کار مدرسه رازی فرادنبه امتحان ورودی برای مدرسه چهارکلاسه گرفته شد من ورودی کلاس چهارم را قبول شدم و بعد از پایان سال به دلیل اینکه مدرسه رازی مجوز کلاس پنجم و ششم را نداشت در سال ۱۳۲۷از تحصیل باز ماندم افزود: در سال ۱۳۲۸ مجوز برگزاری کلاس پنجم و ششم داده شد و ما وارد کلاس پنجم شدم سال ۱۳۲۹ کلاس ششم را به پایان رسانده و برای ادامه تحصیل راهی بروجن شدم.
علیخانی با بیان اینکه سال ۱۳۳۰ وارد دبیرستان شهاب بروجن شدم وت ا سال ۱۳۳۲ با موفقیت کامل در آنجا تحصیل کردم خاطرنشان کرد: سال ۱۳۳۵ جذب اداره فرهنگ آن زمان شدم و معلمی را از مدرسه رازی فرادنبه آغاز کردم، اولین روز کارم ۱۱ مهرماه سال ۱۳۳۵ بود، دو سال اول را در مدرسه رازی مشغول فعالیت بودم، سابقه تدریس و مدیریت در مدارس گندمان، دستگرد، بلداجی، بروجن و... را در کارنامه خود دارم.
وی بیان داشت: سال ۴۱ در سپاه دانش فعالیت کردم و سال ۴۲ دوره آموزشی را در دارالفنون تهران پشت سر گذاشتم، دوران پایانی معلمی را در مدارس شهر اصفهان به عنوان معلم و مدیر سپری کردم.
این معلم بازنشسته با اشاره به اینکه بعد از ازدواجم صاحب پنج دختر شدم گفت: فرزند بزرگم معلم بود او هم بازنشسته شده است ادامه داد: مدتی در دانشگاه اصفهان به ادامه تحصیل پرداختم و در مهرماه سال ۱۳۶۶ بعد از ۳۱ سال و ۴ ماه خدمت بازنشسته شدم.
وی ادامه داد: مدتی مربی آموزشگاه زبان در اصفهان بودم و بیشتر زمان خود را با مطالعه سپری میکنم، پیام من به جوانان همشهری این است که "جدیت و تلاش فراوان رمز موفقیت است،
نا امید نشوید در هر کاری که دارید جدی، صادق و پرتلاش باشید".
مصاحبه از هادی زمانی
انتهای پیام/1026ج