وي با اشاره به اينکه شهيد عباسي شجاعت خاصي داشت تصريح کرد: منصور عباسي همچون «حبيب ابن مظاهر بود پيرمردي شجاع، دلير و نترس و واقعا شايستگيش را هم داشت. خدا شهيد منصور عباسي را خيلي دوست داشت و در سنين پيري به او مقام شامخ شهادت را هديه کرد.
همرزم شهيد عباسي بيان داشت: اين شهيد بزرگوار اخلاص و تواضع بسيار بالايي داشت از همه مهمتر مردمداري ايشان بود و رفيق دردهاي بچههاي مردم بود.
محمدي ضمن بيان اخلاقيات و روحيات اين شهيد بزرگوار گفت: پيرمرد خوش اخلاقي بود که زود با همه ميجوشيد، بانشاط و سرزنده، مخلص و بي ريا، در کار ها جدي و اثر گذار بود و پست و مسئوليت براش معنايي نداشت هر کاري که از دستش بر مي آمد انجام ميداد و برخلاف خيلي ها که ادعا دارند و درکار کم فروشي ميکنند بي ادعا و کاري بود و ميداني عمل ميکرد.
دوست اين شهيد بزرگوار با اشاره به یک خاطره از زمان دوستی با شهید عباسی گفت: از تهران تماس گرفتند و گفتند نياز فوري به چند راننده لودر و بلدوزر داريم چند روز ديگر اعزام است و سريعا به ما معرفي کنيد تا بهمنطقه اعزام شود، ليست داوطلبين اعزام را برداشتم و افرادي که تخصص لودر و بلدوزر داشتند را از ليست خارج کرده و شروع به تماس گرفتن با آنها کردم. برخي گذرنامه نداشتند, برخي آمادگي اعزام و برخي هم در دسترس نبودند.
او بدون درنگ گفت آماده ام، آماده اعزامم وي با بيان شوق شهيد عباسي جهت حضور در منطقه گفت: با شهيد منصور عباسي تماس گرفتم موضوع را به ايشان گفتم و گفتم که بايد فردا به تهران برود تا مقدمات اعزام صورت گيرد. پشت گوشي خوشحالي اش را فهميدم او بدون درنگ گفت آماده ام, آماده اعزامم ، حتي گذرنامه ام هم آماده است و تا نيم ساعت ديگر به اتاق شما مي آيم با همه مدارکم، دقيقا نيم ساعت پس از تماس آمد؛ با شوق و ذوق!
مدارکش کامل بود اما... محمدي بيان داشت: محاسنش سفيد بود، سنش بالا و جثه اش کوچک کمي به شک افتادم آيا آمادگي جسماني لازم را دارد؟! ميتواند تحمل سختي هاي آنجا را داشته باشد؟ از او از وضعيت جسماني و سن و سالش پرسيدم، گفت نگران من نباشيد آماده آماده هستم و حاضرم همين الان تست بدهم من هميشه راهپيمايي و کوهپيمايي ميکنم. از قاطعيت حرف زدنش فهميدم زرنگ است و مشکلي ندارد.
لحظه اي ترديد را در وجودش نديدم... وي افزود: نامه اش را زديم براي تهران و معرفي شد به عنوان راننده بلدوزر و وقتي خواست برود گفت من همه کارهايم را کرده ام بچهها همه بزرگ شده و تحصيلات بالايي دارند و صاحب زندگي هستند ماشين و خونه دارم , هيچ نياز مالي ندارم و خانواده هم راضي راضي هستند خواهش ميکنم من را اعزام کنيد.
محمدي ضمن بيان مجروحيت شهيد عباسي از ناحه دست گفت: بار اول اعزام شد اما بعد از مدتي شنيدم از ناحيه دست مجروح شده و به ايران برگشته، با او تماس گرفتم و جوياي احوالش شدم. به لحاظ روحي و رواني خوب بود و گفت دوست دارد بعد از طول درمان دوباره اعزام شود.
بعد از مدتي دوباره آمد و آمادگي خود را اعلام کرد, به او گفتم دستت هنوز خوب خوب نشده، از دستکش مشکي که پوشيده بود حدس زدم. اما او گفت نه مشکلي ندارم. دوباره هماهنگي لازم صورت گرفت و براي بار دوم اعزام شد.
وي بيان داشت: عملکردش را که ميپرسيديم راضي راضي بودند، جاي خودش در جبهه باز کرده بود و مسئوليت مهندسي رزمي در قرارگاه داشت و فرد ميداني بود و هميشه داوطلب خط مقدم در لحظه هاي عمليات بود وي در ميدان نبرد به عنوان مسئول بخش مهندسي يکي از خطوط مقدّم فعّالیّت ميکرد و يکي از سنگرسازان بيسنگر اين جبهه بود.
و اينست شوق جهاد و شهادت که در دل مردان خدايي وجود دارد. منصور عباسي هفشجاني از مدافعان حرم در منطقه البوکمال به دست تکتيراندازان تکفيري به فيض شهادت نائل شد.
پاسدار شهيد منصور عباسي جانباز ۲۵ درصد دوران دفاع مقدس و برادر شهيد آيت الله عباسي، اهل شهر هفشجان ميباشد.
هفشجان از توابع شهرستان شهرکرد، در فاصله ۱۵ کيلومتري شهرکرد مرکز استان چهارمحال و بختياري قرار دارد.
روحش شاد و يادش گرامي
انتهاي پيام1026ج /520ز