غنچه تبسمي که از گلستان لب هاي تو مي رويد، طراوت لحظه هاي ابهام و زيبايي بخش خانه ي وجود ماست. کلام روح بخش و دلنشين تو موسيقي دلنوازي است که بر گوش جان مي نشيند و آهنگ زندگي را به شور در مي آورد. رواني به لطافت گلبرگ هاي ارغوان داري که از احساس و شور و شعف لبريز است.
دست هاي روشنت سپيدي خود را از گل بوسه هاي گچ گرفته و شمع وجودت از نيروي ايمان و انسانيت شعله ور است. سرخي شفق، تابش آفتاب، نغمه بلبلان، صفاي بستان، آبي درياها، همه و همه را مي توان در تو خلاصه نمود.
معناي کلام اميد بخش تو همچون نسيم صبحگاهان نشاط بخش روح خسته ماست. علم آموزي و صبر ايمان را از پيامبران به ارث برده اي و به حقيقت وارث زيبايي ها بر گستره ي گيتي هستي. قدوم سبز تو سبزينه کوچه باغ هاي زندگي و صفا بخش خاطر پردغدغه ي ماست. تپش قلب تو آهنگ خوش هستي و جوشش نشاط در غزل شيواي زندگي است. تو روشنايي بخش تاريکي جان هستي و ظلمت انديشه را نور مي بخشي. ‹‹و ما يستوي الاعمي والبصير. و لا الظلمات ولا النور›› وهرگز کافر تاريک جان کور انديش با مومن انديشمند خوش بينش يکسان نيست وهيچ ظلمت با نور يکسان نخواهد بود.
چگونه سپاس گويم مهرباني و لطف تو را که سرشار از عشق و يقين است. چگونه سپاس گويم تأثير علم آموزي تو را که چراغ روشن هدايت را بر کلبه ي محقر وجودم فروزان ساخته است. آري در مقابل اين همه عظمت و شکوه تو مرا نه توان سپاس است ونه کلام وصف. تنها پروانه جانم بر گرد شمع وجودت، عاشقانه چنين مي سرايد:
معلم کيمياي جسم و جان است
مــعلم رهنماي گمرهان است
شـده حک بر فراز قله عشق
معلم وارث پيغــــمبران است...
معلم روزت مبارک.
فرهنگي تازه معلم
ابراهيم محمودي ثاني
انتهای پیام/1026ج