به گزارش جهانبین نیوز؛ خانواده معظم دو نفر از شُهدای "فاجعه منا" از استان چهارمحال و بختیاری در گفتوگویی خودمانی:
* به کدامین گناه؟!از آن زمان که استان چهارمحال و بختیاری مانند بسیاری از نقاط کشور بهیکباره در بهت و حیرت جنایتی عظیم و باورنکردنی فرو رفت، یک سالی گذشت، در این یک سال، آیا میتوان فهمید بر سر خانواده این عزیزان مهاجران الی الله، چه آمده است؟ آیا عظمت احساس و غمهای آنان در سوگ از دست دادن عزیزانشان تسلی یافته است؟ آیا پیگیریهای وزارت امور خارجه و دولت برای احقاق حقوحقوق ضایعشده هموطنانمان به جایی رسیده است؟
بهراستی، آنجا که دستهای کثیف و پلید توطئه شوم دشمنان و اعمال ناجوانمردانه رژیم منحوس آل سعود اینگونه ملتی را عزادار میکند، آیا مجامع حقوق بشری و برخی کشورهای منطقه، همچنان سکوت میکنند؟ آیا صدای ناله مجروحان و تشنگانی که زیر دستوپا مظلومانه جان دادند را نشنیدند؟
* اگر بنا شد عکسالعمل نشان بدهیم، عکسالعمل ما سخت و خشن خواهد بود...همه این ناجوانمردی و اظهارات ضدونقیض مقامات سعودی یک طرف، نگرانی خانوادههای قربانیان برای تحویل اجساد عزیزان خود هم یکطرف، تا آنجا که ولی امر مسلمین، امام خامنهای (مدظلهالعالی) به رژیم منحوس آل سعود هشدار دادند که:«اگر کشور ما و ملّت ما بخواهد در مقابل عناصر اذیّتکننده و موذی عکسالعمل نشان بدهد، اوضاع آنها خوب نخواهد بود. ما تا حالا خویشتنداری کردیم. ما رعایت ادب اسلامی، رعایت حرمت برادری در امّت اسلامی را نگه داشتیم. اگر بنا شد عکسالعمل نشان بدهیم، عکسالعملهای ما خشن هم خواهد بود، سخت هم خواهد بود. امروز دهها هزار نفر از عزیزان ما هنوز در مکّه و مدینه، در مناسک حجاند؛ اندک بیاحترامیِ به اینها، عکسالعمل ایجاد خواهد کرد.اگر کسی بخواهد به حقّ ملّت ایران و جمهوری اسلامی ایران دستدرازی کند، میدانیم با او چهجوری رفتار کنیم؛ محکم برخورد میکنیم.» و همین شد که ترس و وحشت سراسر وجود سعودیها را گرفت و سریعاً نسبت به تحویل اجساد اقدام کردند.
این سخنرانی حکیمانه و شجاعانه مقام عظمای ولایت، علاوهبر تسریع درروند تحویل شهدا، باعث دلگرمی، آرامش و خوشحالی خانواده این عزیزان شد که همگی به این امر اذعان دارند.
* یادآوری فاجعهای تلخ...استان چهارمحال و بختیاری در این فاجعه ۱۹ تن از عزیزان خود را از شهرها و روستاهای مختلف دست داد، با همین مقدمه کوتاه، برآن شدم تا با خانواده محترم دو تن از این شهدا به نمایندگی از بقیه به گفتگو بنشینم،کار بسیار سخت و طاقتفرسایی است. در لابهلای گریههایشان باید راز حقیقت عشق را جستجو کنی.. یادآوری خاطرات یک عزیز ازدسترفته برای بازماندگان..
* هم صالح بود و هم شجاع؛نامش«عبدالصالح جهانبازی» متولد ۱۳۵۴ اهل گوجان است، دوستانش او را شجاع صدا میکردند، روابط عمومی سابق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان که در کارش خیلی سختکوش و پرتلاش بود، بسیاری از کسانی که او را میشناسند درباره خونگرمی، صفا، صمیمیت و شوخطبعیاش و اینکه هیچوقت گل خنده از روی لبانش گم نمیشد سخن میگویند، مادرش در ابتدا از خداحافظیهای پرمعنایش و عشق همیشگی او برای شهادت و دفاع از وطن برایمان گفت و اینکه چطور بارها عنوان کرده بود که اگر بار دیگر جنگی صورت بگیرد اولین نفر به میدان میرود... .
به گفته این مادر داغدیده، پسازاینکه حادثه منا اتفاق افتاد، هنوز آسیب جدی به وی وارد نشده بود، بلکه او در ادامه برای کمک به چند نفر دیگر از افراد کاروان خود نیز تحتفشار یا برخورد جسمی سخت قرارگرفته و قسمتهایی از بدنش آسیب میبیند.
برخی از همسفرانش از کمک و همراهی او به افراد سالمند کاروان در طول مسیر تشرف به حج تمتع سخن میگویند، در این سفر معنوی، مادرش نیز همراه وی بوده است که در مدت اقامتش در مکه از لحظات سخت جدایی و فراق فرزندش و اینکه بعد از چهار روز که به ایران بازگشته بود پیکر مطهر فرزندش را بازگرداندند برایمان گفت، گویا وی چند روزی هم دریکی از بیمارستانهای سعودی بستری و از ناحیه کمر مجروح بوده که نمیتوانسته صحبت کند و فقط با آه و ناله جواب میداده است..
* به خودم افتخار میکنم که پدرم شهید شده استآنطور که مادر شهید عبدالصالح جهانبازی میگوید پس از آخرین دیدارشان شرایط خیلی سخت شده بود، شنیدن اخبار ضدونقیض درباره فرزندش در یک کشور غریب باعث شده بود که این مادر چشمبهراه فرزندش هر ساعتی پای یکی از دربهای ورودی به انتظار آمدن فرزندش بنشیند...
همسر شهید جهانبازی نیز در ادامه با قدردانی از حضور و همراهی گرم مردم ولایتمدار استان در مراسم تشییع و تدفین آن مرحوم میگویند: «در ابتدا باورش برایمان خیلی سخت بود، صالح همواره به فکر همه بود، خانواده و دو فرزندش را خیلی دوست داشت، به خاطر شرایط کاری حساسی که داشت همواره به فکر بچههای مردم بود و میگفت اینها امانت دست ما هستند و باید مراقبشان باشیم، بعضی روزها تا دیرهنگام در محل کار حاضر بود، بعدازاین حادثه، با کمک مسئولین بخشی از مشکلات محل سکونت و... خود را حل کردیم، امیدوارم بتوانم بار امانتی که عبدالصالح بردوشم گذاشته را به مقصد برسانم.»
فرزند دختر کوچک وی هم که امسال به کلاس پنجم میرود از خاطرات خوب خود با پدرش و اینکه همیشه به وی عشق میورزیده میگوید، برایمان گفت که چطور شب قبل از اینکه پیکر پدرش را بیاورند در منزل یکی از اقوام در آرزوی دیدن دوباره او نشسته بود... در رؤیاهای کودکانهاش تصویری از پدر در لباس احرام تجسم میکرده که دارد به سمت او میآید، فردای آن روز از خواب برمیخیزد و میبیند کسی در اطرافش نیست، پسازاینکه او را پیش مادرش میبرند، آنجاست که خبر شهادت پدر را میشنود، پدری که عاشقانه دوستش داشت...
نازنین میگوید: «به خودم افتخار میکنم که پدرم شهید شده است»
***تلاش خستگیناپذیرشهید دیگر، مردی از جنس سختکوشی، تلاش و کار خیر«حاج عیدی محمد عزیزی» متولد ۱۳۲۸ اهل شهر سورشجان بود که دارای ۵ فرزند است.
برای هماهنگی این مصاحبه پسر بزرگتر وی به گرمی ما را به حضور پذیرفت و خود رشته سخن را به دست گرفت و شروع کرد به یادآوری و مرور خاطراتی که یکعمر در کنار پدر در حافظه ثبت کرده بود، از زحمات طاقتفرسای پدر برای کسب روزی حلال تا شرکت در کارهای خیر و امور عامالمنفعه.
مردم سورشجان نیز او را به خیر و نیکی یاد میکنند، به گفته آنان، از خصوصیات بارز شهید عزیزی مشارکت در کار خیر و امور عمومی و امور امامزاده «سید محمد» بوده است، عیدی محمد در اکثر مراسم ترحیم و خاکسپاری اموات شرکت داشته و خود یکی از فعالان یا دستاندرکاران برگزاری بسیاری از برنامههای شهر بودهاست، در روزهای جمعه برای شرکت در نماز دشمنشکن جمعه از ساعتها قبل وضو گرفته و آماده بود و ابتدا به گلزار شهداء میرفت و ساعتها آنجا میمانده است و سپس در نماز جمعه حضور شرکت میکرد.
باورکردنی نیست... مادر یکی از شهدای سورشجان میگوید عیدیمحمد هر هفته با حضور در گلزار مطهر شهدا، دقیقاً در همین مکانی که اکنون پیکر پاکش مدفون است ساعتها به نظاره مینشست.. گویی حسی از غیب میگفت اینجایی که اکنون ایستادهای، روزی آرامگاه ابدی تن خسته و رنجورت خواهد بود.
شهید عیدی محمد عزیزی به خاطر از دست دادن پدرش قبل از تولد، از همان دوران خردسالی مجبور به کار برای تأمین مخارج زندگی بوده است، سالها رنج دوری از خانواده را در کشور کویت به دوش کشیده تا رزق «حلال» کسب کند، پس از آنیک کارگاه تولید تیرچه و بلوک راهاندازی میکند و در کنارش به کشاورزی هم مشغول میشود، آنطور که میگویند حتی در ماه مبارک رمضان با زبان روزه همدست از کار نمیکشیده است، اکنون ثمره سالها زحمت و تلاش خستگیناپذیرش فرزندانی خلف و شایسته است که هرکدام به نحوی به مردم خدمت میکنند.
فرزند بزرگترش، آقا رضا، عشق و علاقه پدر برای طواف خانه خدا را وصفنشدنی میدانست.. اینکه موقع رفتن پس از نوشتن وصیتنامه و پرداخت خمس مال و طلب حلالیت از همه، امور خانه و خانواده را به او سپرده است، «در این ماه آخر قبل از رفتن، رفتار پدرم خیلی عجیب بود، احساس میکردم محبتش چندین برابر شده، در مورد همه سؤال میکرد، سفارش برادران و خواهرم را داشت» قطرات اشک در چشمان فرزندان بهوضوح دیده میشود، به اینجای مصاحبه که رسیدم اشکهای فرزند دیگر"خیام"، امان نمیداد، بهراستی آه و ناله مظلومان حکایت از رنجهای بسیار آنان دارد.
شهید عیدیمحمد در این سفر به همراه همسرش حضور داشتهاست، خانواده وی از لحظات پر التهاب آن روزها میگویند، اینکه چطور خبر دقیق و صحیحی از پدرشان نمیرسیده، اینکه چطور نگران حتی بازگرداندن پیکر وی بودهاند،گفتند که چطور هوای مادرشان را داشتند که با او شوک وارد نشود و غم از دست دادن همسر را تحمل کند، از مردم و مسئولین هم راضی بودند و از آنان تشکر میکردند.
امیدوارم این گفتگوی کوتاه توانسته باشد نظر شما خوانندگان گرامی را جلب کند. جا دارد از مسئول محترم روابط عمومی اداره کل حج و زیارت استان جناب آقای اصغر شاهسون که زحمت هماهنگی این دیدار را کشیدند و خانوادههای معظم جهانبازی و عزیزی تشکر نماییم.
گرامی میداریم یاد و خاطره ۱۹ شهید گرانقدر استان چهارمحال و بختیاری در فاجعه منا: (حیدر خاکسار حقانی، حسینعلی پور دستهایی، مهدیقلی علیپور فیضآبادی، سیامک همتیان سورکی، فرهاد نجفی، بهرام مهدیان، عبدالصالح جهانبازی، عیدی محمد عزیزی، بهرام بهرامیان، عبد محمد ستاری، سلطانعلی نفر شلمزاری، گشتاسب رستمی، غلامحسین اللهوردی، فیضالله کیوانی، محمدجواد فیاض، هرمز داوری، علیحسین ولیپور، علیاصغر محرابی و باقر حسینزاده)
گزارش از مجید غلامی ارجنکیانتهای پیام/1026ج