به گزارش جهانبین نیوز اشاره: آنچه میخوانید حدود چهار سال پیش (فروردین 80) در جمع كوچكی از بچه بسیجیهای مشهد ایراد شده و بهصورت جزوه اینطرف و آنطرف پخش شده است. كفگیر به ته دیگ خورده بود و امیدوارم دوستانی كه این حرفها برایشان تكراری است غمض عین كنند. «چه باید كرد؟»، «راهكار اجرایی چیست؟»، «ما نیرو داریم، امكانات داریم، اما چه باید بكنیم؟» در برابر این سؤالات یك راهكار این است كه بگوییم شما این امكانات را دارید، خب حالا بیایید این كار را بكنید و هر كسی به فراخور حالش یك پیشنهادی ممكن است بدهد و انجام شود یا نشود، نتیجه بدهد یا ندهد و میبینیم این سؤال منحصر به یكی دو تا پایگاه نمیشود و اپیدمی است. یعنی شما چه در تهران باشید، چه در مشهد، چه در الیگودرز، چیزی است كه بین همه حزباللهیها رایج است و همه كاسه «چه كنم؟ چه كنم؟» برداشتهاند و شاید اشتباه باشد كه با یكی دو پیشنهاد بخواهید معضل را برطرف كنید. باید فكر كنیم چه شده است كه نیرو هست، امكانات هست، زمینه برای كاركردن هست ولی همه كاسه «چه كنم؟ چه كنم؟» به دست گرفتهاند. یعنی یك مقدار عمیقتر و ریشهایتر باید به موضوع نگاه كنیم. چه میشود كه ما دهها هزار پایگاه و جلسه و تشكل و تجمع منتسب به انقلاب و ولایت و حزبا... و امثال اینها داریم و سالانه صدها میلیارد تومان پول دارد به نام فرهنگ و مقابله با تهاجم فرهنگی توی این كشور خرج میشود، اینهمه هم وقت گذاشته میشود، ولی اوضاع این است كه هست یعنی جماعتی كه كمّاً و كیفاً از ما كمترند، میشوند علمدار فرهنگ و علم و هنر در این كشور و ما همیشه در موضع انفعال و ضعف قرار میگیریم. این یك سؤال جدی است كه باید به آن توجه كنیم. انقلاب این اسلام علیه آن اسلام شما تنها 36 هزار پایگاه بسیج دارید جدای از جلسات و مجامع مستقلی كه وجود دارد؛ ما به این مسئله میخواهیم توجه كنیم. صورتبندی بحث را در دو قسمت ارائه میكنم، یك قسمت بحث محتوای حركتهای فرهنگی است و دیگری بحث ابزارها و شكل كارها است كه این دو به هم ربط دارند و جدای از هم نیستند. نوعاً سؤالاتی كه میشود بچههای حزباللهی امر برایشان مشتبه شده است. فكر میكنند كه نمیدانند چه باید بكنند یا چطوری باید كار بكنند یا راهكارها چیست؟ درصورتیكه وقتی دقیق میشوید میبینید كه بیشتر از آنكه مشكل ابزار باشد و امكانات و راهكارها، بیشتر مشكل هدف است، یعنی بچه حزباللهیها هدف را گم كردهاند، یا به قول امروزیها راهبرد را گم كردهاند، استراتژی ندارند و نمیدانند به كجا میخواهند بروند چه چیزی را میخواهند خراب كنند، چه چیزی را میخواهند بسازند؟ وقتی كه میگوییم «جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» قبلش باید تكلیفمان را با چیزی به نام «انقلاب اسلامی» مشخص كرده باشیم. اگر ما انقلاب اسلامی را نشناسیم هركاری را هم كه با انتساب به انقلاب انجام دهیم معلوم نیست كه در جهت اهداف انقلاب باشد و الان آسیب بزرگ بسیاری از حزباللهیها این است كه نمیدانند انقلاب اسلامی یعنی چه؟! همه یك مفهوم خیلی بسیطی از انقلاب اسلامی در ذهنشان است و هر كاری را هم كه انجام میدهند، میگویند ما در خدمت انقلاب اسلامی داریم كار میكنیم و بعد كه نگاه میكنی میبینی كه كلی حركت دارد انجام میشود در تضاد با انقلاب اسلامی در همین پایگاهها ! توسط ما ریشدارهای چفیه به گردن! آنهم با نیتهای خوب! انقلاب اسلامی به تعبیر امام حركتی بود بر علیه یك نوع اسلام ! این تعبیر صریح خود امام است میگوید در انقلاب مردم ما بر علیه یك نوع اسلام قیام كردند. در نامه به سید حمید روحانی(رئیس مركز اسناد انقلاب اسلامی دیماه67) میفرمایند: «شما باید نشان دهید كه مردم ما در انقلاب علیه ظلم و تحجر قیام كردند.» این عین تعبیر امام است. انقلاب بر علیه تحجر بود، منظورشان هم تحجر دینی است كه در ادامه همین پیام خود امام میگوید.من چنین تعبیر و تفسیری از انقلاب را، هیچ كجا ندیدم، یعنی هیچ كس دیگری را از این آقایان نظریهپرداز انقلاب ندیدم كه بیایند و یك چنین تعبیری را از انقلاب ارائه كنند. «بر علیه ظلم و تحجر قیام كردند و فكر اسلام ناب را جایگزین اسلام سلطنتی، اسلام سرمایهداری، اسلام التقاطی و در یك كلمه اسلام آمریكایی كردند.» ما با اسلام آمریكایی درگیر شدیم كه با آمریكا درگیر شدیم، ما با اسلام سلطنتی در افتادیم كه با سلطنت در افتادیم . این یك نكته اساسی است كه اگر ما امروز هم بخواهیم برای این انقلاب كار بكنیم باید توجه داشته باشیم وقتی میگوییم انقلاب اسلامی، یك اسلام خاص مورد نظر است. هر چیزی كه اسم اسلام داشت اسلام انقلابی نیست. این راجع به انقلاب كه امام تكلیف آن را مشخص كرد. حالا اینها را شما میتوانید مكرراً در پیامهای سالهای 66 و 67 امام ببینید، كه بحمدا... ما هزار و یك چیز میخوانیم، انواع و اقسام خبرها را بین همدیگر رد و بدل میكنیم ولی اگر توی همین جلسه من بپرسم كه برادران چند صفحه صحیفه نور خواندهاند معلوم نیست نتیجه چه خواهد بود! همان امامی كه داریم اینقدر از او دم میزنیم چند صفحه صحیفه نور او را خواندهایم ؟ ما كه ادعا داریم میخواهیم كار فرهنگی و حزباللهی بكنیم، اصلاً میدانیم امام كه بود و چه میگفت؟ یا تلقیمان از امام صرفاً یك پیرمرد عارف خوشسیما است. یك چنین تعبیری را از امام دارند جا میاندازند. امام كه بود؟ امام كسی بود كه مثلاً وقتی آب میخورد روی لیوانش یك كاغذ میگذاشت بعد مثلاً دو ساعت دیگر همان آب را میخورد؟ صرفاً از امام یك چهره اخلاقی و عرفانی ارائه كردهاند، حال آنكه امام تفكر سیاسی داشت. این ویژگیهایی كه خیلیها برای امام برمیشمارند ویژه امام نیست. خیلیها بودند كه نماز شبشان ترك نمیشد، خیلیها بودند كه اسراف نمیكردند یا مثلاً با خانواده خیلی خوب بودند، پدربزرگ بنده هم همینطور بوده است. امام برای خودش تفكر دارد و سعی كرده بدعتهای گذشتگان را بكوبد و آن اسلام واقعی را و اسلام ائمه را دوباره احیاء كند. در بحث جنگ همینطور، الان هم كه باز اردوهای جبهه راه افتاده است خب امام چه تعبیری از جنگ دارد؟ همه میگویند آقا ما باید دستاوردهای دفاع مقدس را حفظ كنیم. خب ببینیم امام راجع به جنگ چه تعبیری دارند:(در پیام به روحانیت سال67) «ما در جنگ ابهت ابرقدرتها را شكستیم، ما در جنگ دوست و دشمنمان را شناختیم، ما در جنگ فهمیدیم كه باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ…» بعد میگویند كه «...و از همه اینها مهمتر ـ [یعنی بالاترین و مهمترین دستاورد و ارزش دفاع مقدس] استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق پیدا كرد»، این عین تعبیر امام است. خب حالا اسلام انقلابی یعنی چه؟ یعنی همین اسلام ماها؟ یعنی همین اسلام كجائید ای شهیدان خدایی؟ اسلام انقلابی چیست؟ اسلام غیرانقلابی چیست؟ اینها را امام توضیح داده است. لازم نیست كه ما بخواهیم تفسیرشان كنیم. صریحترین تعابیر را امام گفته است؛ و ما هم محكم «كانّ فی اذنیه وقرا» گوشهایمان را گرفتهایم كه نشنویم ! پس اول باید اسلام را بشناسیم بعد ذیل آن ببینیم كه ما كار فرهنگی بكنیم یا نكنیم . چون اگر آن شناخت به دست نیاید و آن تمایزات اسلام انقلابی و اسلام غیرانقلابی مشخص نشود، یكدفعه چشم باز میكنید، میبینید ده سال، بیست سال در خدمت اسلام غیرانقلابی بودهاید. یعنی تابلوی خیلی از نهادها را میشود پایین كشید و به جایش زد شعبه فلانِ انجمن حجتیه ! اسلامی كه امام از آن حرف میزند یك اسلام فردی و عبادی محض نیست این جزء بحث آسیبشناسی محتوای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است. دقیقاً با ابزارها و راهكارهای آن ارتباط دارد. این عین تعبیر امام است: «اسلام عبادی و فردی» ما اسلاممان عبادی و فردی نیست یعنی نه اینكه نیست، به این محدود نمیشود و هدف امام و هدف انقلاب اسلامی هم این نیست كه یكسری واجبات فردی و عبادی را در جامعه رواج بدهد. قبل از انقلاب هم میشد این كارها را كرد كسی مخالف نبود، انواع و اقسام جلسات مذهبی بود. انواع و اقسام كارهای فرهنگی بود. یكی از كارهایی كه باید انجام دهیم این است كه یك بررسی تاریخی انجام دهیم كه این حركت فرهنگی انقلابی وقتی شروع شد چه جوری شروع شد و در مقابلش چه جریاناتی بودند؟ خب خیلیها بودند زمان امام و قبل از انقلاب كار فرهنگی میكردند با انگیزههای به اصطلاح مذهبی! در همان پیام امام به سیدحمید روحانی خیلی نكات جالبی هست. فكر نمیكنم در این پایگاه صحیفه نور باشد! آقا هست؟ ـ نه! در این پایگاه مثلاً كتاب از خانم «هانا آرنت» هست، تاریخ موسیقی جهان هست، دیوان جامی هست، اما صحیفه نور به چشم نمیخورد ! البته در همه پایگاهها همینطور است ! كتابهای خطرناك را باید از دسترس بچهها دور كرد! ما هم سكولار هستیم پس ما باید اصل اول در كار فرهنگیمان این باشد كه برای كدام اسلام میخواهیم كار بكنیم؟ هدفمان چیست و تعریفمان از اسلام چیست؟ كدام اسلام؟ وگرنه آن موقع دلمان خوش است كه مثلاً ما زیارت عاشورا برگزار كردیم، بیلان كار میدهیم؛ رفتیم بهشت رضا و قبر شهدا را زیارت كردیم اردوی جبهه رفتیم و فلان و فلان. خب این كارها را كه قبل از انقلاب هم شما میتوانستید بكنید. بعد آن موقع تعریفی كه ما از نیروی مطلوبمان میكنیم این است كه این بچهای كه آوردیمش به مسجد قبل از این رپی بود حالا آمده نماز شب خوان شده! یا از این چیزهایی كه ضربالمثل شده است. آن دختر توی دانشگاه بیحجاب بود خوبش كردیم؛ یك زیارت عاشورا گذاشتیم گریه كرد روسریاش را كشید جلو یا چادر سرش كرد! واجبات فردیاش را انجام میدهد در صورتی كه حركتی كه ما میخواهیم انجام دهیم این است كه واجبات اجتماعیمان را انجام دهیم. البته این خلط نشود كه ما میخواهیم این كار(خواندن دعا، اصلاح وضع حجاب و...) را انكار كنیم، اینها خیلی پیش پا افتاده است اینها كه دیگر جزء نقطه شروع انقلاب بوده است. بعد از 23 سال به این چیزها افتخار كردن مسخره است چون یك چیز معمولی بوده است. گویی تعریف ما از انقلاب این است كه یك واقعه تاریخی در سال 1357 اتفاق افتاده است و تمام شده رفته، ما میخواهیم دستاوردهایش را حفظ كنیم! دستاوردهای انقلاب چه بوده است؟ مثلاً قبل از انقلاب بدحجابی بوده بعد از انقلاب حجاب آمده مردم نمازخوان شدهاند و… میباید اینها را ـ اصول ارزشهای انقلاب را ـ حفظ كنیم! همه اینها در حوزه مسائل فردی و عبادی تعریف میشود و ما باید اینها را حفظ كنیم دیگر برای انقلاب یك حركت تكاملی قائل نیستیم، كه این انقلاب باید مرحله به مرحله پیش برود. این تعبیر كه اخیراً رهبری در دانشگاه امیركبیر داشتند: «محافظهكاری قتلگاه انقلاب است.» نمیدانم كسی روی این تأمل كرد؟ فكر كرد؟ وقتی این نیرو را آوردیم و با او كار فرهنگی كردیم چقدر امر به معروف و نهی از منكر میكند؟ واجبات اجتماعیاش مانده میبینی مستحبات فردی انجام میدهد واجبات مانده روی زمین، مستحب را بهانه میكند؟ امر به معروف و نهی از منكر نمیكند حالا صد تا زیارت عاشورا بخواند، به چه درد میخورد؟ واجباتش را انجام نمیدهد مثل اینكه نماز نمیخواند. مگر سكولاریسم یعنی چه؟ یكنوع سكولاریسم این است : كلاً شما بگویید دین نباید در مسائل شخصی انسانها دخالت كند نباید فرد را مجبور كند كه نماز بخواند یا اگر شراب خورد [نباید] شلاقش بزنند، به دین چه مربوط كه میخواهد شراب بخورد یا نخورد . ولی یك نوع سكولاریسم هم هست كه همه ما مبتلا به آن هستیم و پای عَلَمش هم محكم سینه میزنیم و آن اینكه دین حق ندارد در مسائل اجتماعی دخالت كند. حكومت دینی حق ندارد دغدغه مسائل اجتماعی داشته باشد. افراد مسائل فردیشان را، نمازشان را، روزهشان را انجام دهند، روزهخواری نكنند، شراب نخورند و بدحجاب نباشند و ریش نتراشند و... كافی است! سكولاریسم اجتماعی امروز یك اپیدمی است توی خیلی از بچه حزباللهیها هم وجود دارد. امر به معروف تعطیل شود! خب بشود ـ این واجب مهم اجتماعی اسلام ـ حالا ما چطوری وجدانمان را آسوده كنیم؟ سعی میكنیم در حوزهای دیگر فشار بیاوریم. دعای توسل برگزار میكنیم، دعای فلان برگزار میكنیم؛ حال اینكه اینها همه مستحبات است و ما واجب اجتماعی اسلام را كنار گذاشتهایم. اصلاً بزرگترین حركت فرهنگی كه در كل آفرینش انجام شده چه بوده است؟ غیر از ارسال رُسُل بوده و انزال كتاب؟ «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» یعنی اگر ما تمام این كتابها را انزال كنیم و تمام این پیامبران را بفرستیم و معیارها و ارزشها تبیین بشود ولی آن ادامه آیه نباشد به درد نمیخورد. هدف دارد: اینها باز به بحث محتوایی ما بر میگردد كه كار فرهنگی حزباللهی و اسلامی هدف بیرونی دارد خودش هدف نیست. زیارت عاشورا خودش هدف نیست، چرا؟ دلیل دارد، همان موقعی كه امام حسین«ع» در مسلخ بود ـ این را من در كتاب حیات فكری و سیاسی امامان شیعه دیدم ـ یكعده روی یك تپه نزدیك قتلگاه دست به دعا برداشته بودند كه خدایا حسین«ع» را یاری كن! داشتند دعا میخواندند تا امام حسین«ع» یاری شود! در جبهه مقابل امام حسین«ع» یكعده داشتند نماز جماعت میخواندند! امام حسین«ع» میگوید:«هل من ناصر ینصرنی؟» این میگفت من بروم به نماز جماعت برسم، آن یكی میگفت من بروم به دعا برسم! حالا چه فرقی میكند كه امام حسین بگوید: «هل من ناصر ینصرنی»، شما در حال نماز خواندن باشی یا در حال زیارت عاشورا خواندن؟ آن زیارت عاشورایی ارزش دارد كه در خدمت مفهوم عاشورا باشد والاّ خودش میشود ضد عاشورا ! زیارت عاشورا اگر ارزش دارد به خاطر عاشورا است و عاشورا یعنی یكنوع اسلام، كه فرق دارد با اسلامی كه خیلی راحت احكام فردیاش را انجام میدهد، نماز جماعت هم میخواند امام حسین«ع» را هم میكشد! یا با تمكین در برابر ظلم، ممهّد این فاجعه میشود. كار فرهنگی ـ ساختارهای اجتماعی پس حركت فرهنگی حزباللهی ذیل انقلاب اسلامی، معطوف به تحقق یكسری اهداف در بیرون است.اگر از این كار فرهنگی كه ما میكنیم ظالمین ترسیدند، مفسدین به لرزه افتادند كار فرهنگی ما در راستای اقامه قسط در جامعه بوده و درست است وگرنه غلط است ؛ وگرنه میشود همان درگیری امام با حضرات ! امام مثلاً در همان پیام به روحانیت هم اشاره میكند كه آن سال قبل از انقلاب چراغانی نیمه شعبان را امام تعطیل و تحریم كرد، آقایان گفتند: چی؟! نیمه شعبان را تعطیل كنیم كه مثلاً میخواهیم به ظلم دربار اعتراض كنیم ! این حرفها چیست؟ این مناسك مهم و این شعائر مهم را تعطیل كنیم بهخاطر فلان؟ تعبیر امام این است كه تمام تلاششان را كردند ولایتیهای متحجر ـ كه اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را بشكنند . خود این مناسك توجیهگرِ ما میشود. پس كار فرهنگی حزباللهی اولاً معطوف به جامعه است. ثانیاً یك حركت مستمر است. یعنی صرفاً به حوزه مسائل فردی معطوف نمیشود و دلمان به این خوش نباشد كه فلانی را آوردیم باحجاب كردیم. حركت فرهنگی معطوف به جامعه است. اول اینكه در ساختارهای جامعه و روابط اجتماعی سیاسی چقدر توانست تأثیر بگذارد؟ چقدر این حركت فرهنگی ما توانسته ساختارها را جابهجا كند؟ نه اینكه فقط رفتارهای چند نفر را عوض كند! دوم اینكه یك حركت است و معطوف به حفظ نیست كه فقط میخواهد این باشد كه وضع جامعه ما از این بدتر نشود، نمیخواهیم هیچ تحول مثبتی در جامعه ایجاد كنیم. میگوییم همین كه هست خوب است . فقط اگر حجابها كمی بهتر شود و یكسری ظواهر بیشتر رعایت شود دیگر خوب است یكسری چیزهایی را به دست آوردیم میخواهیم حفظ كنیم، تفكر انقلابی معطوف به حركت است و معطوف به آینده... ماهیت حركت فرهنگی ابزار و اهداف بحث دیگر این است كه حركت فرهنگی حزباللهی، ابزارش فرهنگی است و نه اهدافش؛ بلكه اهدافش خیلی عینی و اجتماعی و حتی اقتصادی هم میتواند باشد ؛ یعنی باید باشد. یعنی نمیتوانی بگویی كار فرهنگی خودش هدف است، بلكه باید در خدمت جامعه باشد كه حتی اقتصاد جامعه هم اصلاح شود. باید در خدمت این باشد كه ساختار طبقاتی هم به آن سمتی برود كه اسلام میخواهد و یك مقدمهای باشد برای حركت، مثل همان كار فرهنگی كه امام كرد. امام كار فرهنگی كرد؛ نظریه ولایت فقیه داد نیرو پرورش داد و ... به همراه عدهای دیگر كه با امام بودند، سعی كردند آن اسلام انقلابی را از زیر آوار اسلام فردی و عبادی در بیاورند . یك حركت فرهنگی انجام شد كه به دنبالش یك حركت وسیع اجتماعی به نام انقلاب اسلامی اتفاق افتاد . ما هم امروز باید با یك چنین دیدی حركت بكنیم. ما میخواهیم یك حركت فرهنگی راه بیندازیم از لحاظ فكری، از لحاظ هنری، از لحاظ خبری كه به دنبالش یك اتفاقی در جامعه بیفتد و یك تحول در جامعه صورت بگیرد. ما زمینهساز یك حركت در جامعه باید باشیم، نه اینكه فقط بخواهیم صرفاً چیزهایی كه تا حالا به دست آمده را حفظ كنیم. از همینجا وارد بخش دوم بحث میشویم: اگر ما از امكانات نمیتوانیم استفاده كنیم اگر ما از ابزارهایی كه در اختیارمان هست نمیتوانیم خوب استفاده بكنیم اگر ما دنبال راهكار میگردیم اگر، اگر، اگر... اینها دلیل عمدهاش این است كه نمیدانیم «چرا» باید كار كنیم. اسلام فردی و عبادی بیشتر از این كشش ندارد. داریم خوب كار میكنیم بس است دیگر. یكسری مناسك و شعائر را احیا كنیم و انجام بدهیم. اگر میخواهیم از امكاناتمان درست استفاده كنیم باید دوباره اهدافمان را تعریف كنیم، انگیزههایمان و مبانیمان را دوباره تعریف كنیم تا این مبانی را هم خوب بتوانیم به كار بریم. باید یك هدف واقعی برای خودمان ترسیم كنیم. یك هدف بیرونی! یعنی چه؟ اگر یك گرگی دنبال شما بكند آن موقع میفهمی كه چقدر قدرت دویدن داری. آن گرگ دنبال ما نكرده است. اگر قله را جلوی چشمت ببینی آن موقع عزمت را جزم میكنی كه این دامنهها را هر چه سریعتر طی بكنی، ولی ما اصلاً به قلهای نگاه نمیكنیم. باید آن جامعه مطلوب دوباره برایمان تعریف شود. بدانیم دنبال كدام اسلام، دنبال كدام امام و دنبال كدام انقلابیم، بعد بر اساس آن خواهیم دید كه اگر امكانات هم نداشته باشید، از هیچ، امكانات میسازید. یكنفر رفته بود پیش یكی از آقایان گفته بود كه اوضاع خیلی خراب است و بچه حزباللهیها هیچ امكانات ندارند و... بعد آن آقا از مسئولین جمهوری اسلامی هم بود به او گفته بود: «یعنی وضع از زمان طاغوت هم بدتر شده است؟!» قبل از انقلاب ما چطور كار میكردیم. با آن سیستم پلیسی كه مواظب بود ما كار نكنیم و هیچ امكانات نداشتیم كلی كار میكردیم. اعلامیه امام شب میآمد فردا صبح تمام كشور پخش میشد بدون امكانات؛ یعنی امكانات شما از آنها هم كمتر است؟!» پس مشكل در خود ماست، یعنی ما هدفمان گم شده، هدفمان كوچك شده است. اگر هدفمان بزرگ باشد آن موقع امكاناتمان هم احیاء خواهد شد. وقتی میگوییم «جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» یعنی ما به این مقوله در گسترهاش نگاه میكنیم. وقتی میگوییم «جبهه» این جبهه یعنی چه؟ در جبهه نظامی آیا فقط تكتیرانداز هست؟ یا همه بیسیمچی هستند؟ یا همه تخریبچی هستند؟ یا همه فرماندهاند؟ یا همه در اطلاعات عملیاتاند؟ یا همه آشپزند؟ یا همه رانندهاند؟ نه! یك جبهه است یك هدفی را میخواهند محقق بكنند، حالا هدفی آفندی یا پدافندی، همه اینها هستند. این جبهه هم به رزمنده نیاز دارد، هم به راننده، هم به آشپزخانه، هم به بیسیمچی، به همه اینها نیاز هست. این میشود جبهه فرهنگی. در ما چنین اتفاقی نیفتاده است، چون اصلاً جبهه نیستیم. سیهزار تا سنگر است بدون هیچ ارتباطی با هم، بدون فرماندهی مشترك، بدون وجود بیسیمچی، بدون حضور دیدهبان! نیرو هست، امكانات هست، پول هست ولی جبهه شكل نگرفته است، چرا؟ چون ما نمیخواهیم یك هدف اجتماعی كلان را محقق كنیم، نمیخواهیم توی مجموعه جامعه تأثیرگذار باشیم. ما میخواهیم همان اسلام فردی را حفاظت بكنیم و این وضعیت برای ما كفایت میكند یعنی هر پایگاهی، هر جلسهای، چهار نفر، ده نفر، پنجاه نفر، صدنفر جذب كند و دلش خوش باشد كه آقا اینها نمازشان را میخوانند، زیارت عاشورا میآیند، اردوی جبهه هم سالی یكبار میروند و گریه میكنند و كجایید ای شهیدان خدایی را هم بلدند! ببینید این مشكل محتوایی چگونه در بخشهای شكلی هم دردسر ایجاد میكند! دیگر من نیازی نمیبینم كه با بچههایی كه در فارس هستند ارتباط برقرار كنم یا با آنها كه در تبریز هستند یا حتی توی مسجد محل خودم هستند، من كارم مشخص است. ما كار جمعی نمیخواهیم بكنیم، ما كار حكومتی نمیخواهیم بكنیم، ما نمیخواهیم یك ید واحد بشویم، ما نمیخواهیم یك بنیان مرصوص اجتماعی بشویم. نه، ما میخواهیم همان كارهایی را كه قبل از انقلاب میكردیم همانها را داشته باشیم. جلسه قرآن بگذاریم، تواشیح بخوانیم، بچههای كوچك بیاوریم قرآن حفظ بكنند، یكبار از اول به آخر، یكبار از آخر به اول، یكبار سوره كوچك، یكبار سوره بزرگ، ترجمه انگلیسی و یكسری كارهای مناسكی و... نمیخواهیم یك هدف واقعی را در جامعه محقق كنیم. اگر میخواستیم توی مجموعه شهر تأثیرگذار باشیم آنموقع مجبور بودیم با هم ارتباط داشته باشیم. اگر قرار بود توی ایران ما یك كاری بكنیم، اگر قرار بود توی دنیا یك كاری بكنیم، چون یكی از ویژگیهای اسلام انقلابی این است كه آرمانگراست و آرمانش در یك فضای جهانی شكل میگیرد، ما دائماً محدود و محدودتر شدهایم یعنی اسلاممان یك اسلام فردی و عبادی محض شده است. دیگر حداكثر محل خودمان را نگاه میكنیم، نه اینكه میخواهیم شهر را، كشور را، جهان را به وضعیت مطلوب برسانیم. شبهات در حزبالله یكی دیگر از كارهایی كه ما باید امروز بكنیم اینست كه شبهاتی كه در میان بچه حزباللهیها وجود دارد از بین ببریم، حزباللهیها به شدت دچار شبهه هستند. نه شبهه آكل و مأكول و یا مثلاً ولایت فقیه از بالاست یا از پایین است! اینها نه، اینها بازی است! اینها یكسری جنگهای زرگری است كه حضرات راه میاندازند و ملت را مشغول میكنند. شبهات میدانید یعنی چه؟ شبهه یعنی شما یك شباهت ببینی فكر كنی واقعیت است. عكس خودت را نگاه میكنی! ریش و چفیهای و بعد هم عكس حاج همت را نگاه میكنی عكس شهدا را نگاه میكنی میگویی خب ما هم مثل همین شهدا هستیم دیگر! ما هم میراثدار اینها هستیم، چرا؟ زیرا كه ظاهرمان شبیه هم است. چون بعضی از كارهایی كه آنها میكردند را ما هم انجام میدهیم، در صورتی كه حاج همت یا متوسلیان یا كاوه یا دیگران وقتی نگاه میكنی میبینی كه آرمانهایشان خیلی با آرمانهای ما فرق دارد. متوسلیان بلند میشود میرود لبنان كه مثلاً میخواهد اسرائیل را نابود كند. اصلاً ما چنین دیدگاهی را نداریم! آنها وقتی میگفتند: «زدن پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان» واقعاً معتقد بودند به آن. ما آمدهایم مرتب واقعیتها را خلاصه كردهایم و از اینها یك كاریكاتوری برای خودمان تصور كردهایم و مدام فكر هم میكنیم كه چقدر شبیه به اینها هستیم ! و آنها هم منتسب به ما هستند. نه آقا! آنها هیچ نسبتی با ما ندارند ! اگر آن واقعیتی را كه آنها به آن معتقد بودند ما به آن معتقد بودیم درست میشد. رابطهای كه اینها با امامشان داشتند، با رهبری خودشان داشتند اصلاً آن رابطه امروز هست، ما رابطهمان با امام یا رهبری آنطور است واقعاً؟ اینكه دغدغه داشته باشیم رهبری یك كلمه حرف زد حتماً محقق شود؟! «آقا» مثلاً میآید میگوید سال امام علی«ع»، میگوید مبارزه بیامان با فقر و فساد و تبعیض، همین بچههایی كه در این جمع نشستهاند هر كدام یك حركت را بگویند كه در این زمینه انجام دادهاند؟ هشت ماه هم گذشته است. با حرف و ادعا و ظاهرسازی كه چیزی درست نمیشود. این شبهات باید زدوده شود. شبهه یعنی چیزی كه شبیه حق است. این شبهات عملی باید از بین بچهحزباللهیها زدوده شود. ما فقط شبیه شهداییم، فقط ادای شهدا را در آوردهایم، فقط ادای بسیجی بودن را خیلی از اوقات درمیآوریم، و ادا هیچ وقت جای حقیقت را نمیگیرد. تأمل كنیم آن شهدایی كه الگوهای ما هستند و قرار است باشند ویژگیهایشان چه بود؟ با یكی از دوستان شهید آوینی میخواستیم مصاحبه بگیریم در مورد شهید آوینی، میگفت خب من چه بگویم، الان شش هفت سال گذشته است، گفتم همان چیزهایی كه به فكرت میرسد بگو! گفت: «آخر وقتی آوینی شهید شد یكدفعه دیدم یكعده عَلَمهایی بلند شد كه بله! آوینی، آوینی شد چون نماز اول وقت میخواند و آوینی، آوینی شد چون همیشه با وضو بود . خیلیها هستند كه با وضو هستند، خیلیها هستند كه نماز اول وقت میخوانند، اما چرا آوینی نشدند؟» گفت: «آمدند برجستهترین ویژگیهای این آدم را این قرار دادند و سریع مصادره كردند به مطلوب خودشان. ما دیدیم دیگر چه بگوییم، فضا اینطور شكل گرفت، درحالیكه هنر آوینی این بود كه بین عدالتخواهی و آرمانگرایی جهانی و بین آن معنویت ناب شیعی جمع كرد. معنویت شیعی معنویت متصوفه نیست كه صرفاً دلشان خوش باشد كه هرشب از خوف خدا غش میكنند.» الگوهای ما چگونهاند؟ بیائید تا خود امام . امام «ره»، عدالت و معنویتش دوش به دوش هم است. هم قله عدالت است هم قله معنویت. ما هر چه در آن یكی كم میآوریم، حوصله نداریم عدالت خواه باشیم، میترسیم از ورود در میدان مبارزه با ظلم، میترسیم از ورود به میدان امر به معروف و نهی از منكر، مدام میخواهیم از اینطرفی جبران كنیم، هی ریشت را بلندتر كن، هی مستحباتت را بیشتر كن، هی ادا و اطوارت را زیادتر كن، هی صدتا اردوی جبهه را برو ... كه آن بُعد را بپوشاند! پس باید به این قصه جبههای نگاه كرد، اگر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گفتیم دیگر نمیشود كه همه نیروها یك كار را انجام بدهند، آنجا دیگر باید به صورت حلقههای مكمل كار كنند؛ چیزی كه در بین بچه حزباللهیها كاملاً محو است و اصلاً وجود ندارد. ما اصلاً نمیشناسیم اجزای دیگر را كه حالا با آنها ارتباط برقرار كنیم یا نكنیم. چرا؟! چون اصلاً نیازی نداریم به ارتباط برقرار كردن. برای یك زیارت عاشورا خواندن در یك مسجد كه لازم نیست با صد نفر ارتباط برقرار كنی، ما با بسیجیهای آنطرف كشور و آنطرف دنیا هم ارتباط برقرار كنیم؟! كار ما مشخص است، ما فقط بچههای خوبی باشیم، اهل معنویت باشیم و ... دنیا هم به هر سمت دلش میخواهد پیش برود. مثلاً جهانی شدن اتفاق بیفتد، نظام سلطه جدید در جهان شكل بگیرد و ما هم عشق خودمان را بكنیم، حالا سالی یكی دوبار هم توی خیابانها مرگ بر آمریكا بگوییم یا نگوییم! خدای فرهنگ، همان خدای اقتصاد است پس آرمانخواهی و عدالتخواهی دوباره باید در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی احیاء شود؛ یعنی همانقدر كه من و شما در این جبهه نگران این هستیم كه فلانی در پایگاه ما مثلاً شراب میخورد، یا نماز نمیخواند، چه شوكی به ما وارد میشود؟ همانطور هم باید در واجبات اجتماعی باشد. یعنی وقتی گفتند فلانی اهل امر به معروف و نهی از منكر نیست، همان اتفاق باید بیفتد. اگر این اتفاق افتاد آن وقت میتوانیم بگوییم ما مسلمانیم، انقلابی و حزباللهی هستیم. بالاخره اگر خدا هست، همان خدایی كه گفته: «أقیموا الصلوه» همان خدا گفته است:«كونوا شهداء لله قوامین بالقسط» این همان خداست، دو تا كه نیست؛ این هم میشود كفر كه ما فقط خدایی را كه گفته نماز خواندن خوب است را قبول داشته باشیم، اما آن خدایی كه گفته تو وظیفه داری با ظلم مقابله كنی، آن خدا نه دیگر! توحید همین است یعنی خدای فرد همان خدای جامعه است خدای فرهنگ همان خدای اقتصاد است، همان خدایی كه گفته خانم حجاب را رعایت كن همان خدا هم گفته یك درهم ربا فلان است . چطور رباخواری در این جامعه بیخیالش، اما اگر بگویند مثلاً یكنفر فلان گناه فردی را مرتكب شده «كن فیكون» میشود. باید میان ما اسلام امام «ره» زنده شود. در یك جلسه یكی دو ساعته با بضاعت محدود ما نمیشود خیلی تحلیل جامعی داد ولی برادرها بین ما نفوذی زیاد هست، ما را دور زدهاند. بچهحزباللهیها را دور زدهاند شاید بشود گفت بعضیهایش از روی جهل و غفلت بوده است ولی شاید بعضیهایش از روی غرضورزی بوده است. یك حركت ارتجاعی در ما حاكم شده است، ما را بر گرداندهاند به اسلام قبل از انقلاب ما باید برگردیم دوباره ببینیم انقلاب چه بوده امام كه بوده؟ فرق اسلام ناب و انقلابی با اسلام غیرانقلابی چیست؟ این اتفاق كه افتاد و آن وقت خودمان را تنها حس كردیم، مجبور میشویم كه همدیگر را پیدا كنیم و دست نیاز به سوی همدیگر دراز كنیم. آن موقع «تعاونوا علی البر و التقوی» اتفاق میافتد و گرنه «ان الانسان لفی خسر» یعنی تا آن «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» توی ما بهوجود نیاید، این ارتباط متقابل بین دهها هزار پایگاه فرهنگی كه در كشور وجود دارد كما كان در خسران خواهد بود. نگاه باید جبههای باشد، اگر میخواهیم در یك پایگاه كوچك در روستای دورافتاده هم فعالیت كنیم ابتدا باید یك نگاه جبههای به وضعیت نظام و انقلاب و جامعه داشته باشیم. كسی نمیتواند بگوید كه آقا من چه كار دارم به وضع جامعه! من میخواهم كار فرهنگیام را بكنم، همین یكی از مشكلاتمان است. شما بدون اینكه كوچكترین تحلیلی از مسائل جامعه و جهان داشته باشی میتوانی كار فرهنگی بكنی! چرا؟ چون یك كلیشههای مشخصی دارد. كار فرهنگی یعنی اینها! من بعضی از نمونههایش را نوشتهام این گزارشهایی است كه برای یكی از نهادها آمده بود. شهرستانهای مختلف گزارش داده بودند كه مثلاً ما چه كار كردهایم؛ شركت در غبارروبی مساجد، غبار روبی مزار شهدا، شركت در جشن نیكوكاری، شركت در راهپیمایی 22بهمن، شركت در مراسم 13آبان، شركت در مراسم درختكاری، اجرای مراسم صبحگاهی، نمایشگاه كتاب و... شهر دیگر: تهیه و نصب روزنامههای دیواری، مراسم شبی با قرآن، آذینبندی واحدهای فلان، پخش سرود، برگزاری سخنرانی یكی از برادران، برگزاری مسابقه دو، اجرای جنگ شادی، مسابقه فوتبال گل كوچك، اجرای مراسم جشن فلان، برگزاری دعای توسل و … همه شهرها همینطور مشابه بود. ما باید نگاه جبههای داشته باشیم؛ شما به عنوان مسئول پایگاه یا مسئول واحد فرهنگی نمیتوانی بگویی كه در همین حد برای ما كافی است، شما باید یك دیدگاه كلی نسبت به جامعه داشته باشی، بعد بر این اساس بگویی این نیرو را كجای جبهه بچینم. سه حلقه در جبهه فرهنگی اگر بخواهیم بحث را یك مقدار كاربردیتر بكنیم و به واقعیت نزدیكتر، شاید بتوان در این تقسیمبندی بیان كرد كه ما سه حوزه برای كار فرهنگی در نظر میگیریم: «تولید»، «توزیع»و«مصرف». اگر بهترین تولیدات را هم داشته باشیم ولی مصرف وجود نداشته باشد به درد نمیخورد، اگر ما مصرف فرهنگی داشته باشیم ولی تولید فرهنگی صورت نگیرد یا تولید وجود داشته باشد ولی به دست مصرف كننده نرسد و توزیع نشود، جواب نمیدهد. یكی از كارهایی كه ما باید بكنیم این است كه ببینیم مركز تولیدات فرهنگی ما كجاست؟ اینها همه در ذیل آن بحث اول معنا پیدا میكند یعنی بدون آن بحث اصلاً تولیدات فرهنگی معنای دیگر پیدا خواهد كرد. الآن مد شده در هر پایگاهی یك مجله در میآورند. چقدر هم روی اینها سرمایهگذاری میشود! در بیلان كار هم مفصل میتوان روی آن مانور داد؛ 400نشریه مال فلان نهاد، 500 نشریه مال فلان جا و... شمایی كه این نشریه ضعیف را با این هزینه تولید میكنی و انتظار هم داری كه مخاطبت بخواند، خودت چقدر قویترین مجلهای كه توسط بچه حزباللهیها در این مملكت تولید میشود را میخوانی؟! قویترین و هنریترین نشریات را نمیخوانی بعد انتظار داری مجله ضعیف تو را بخوانند؟ بعضی وقتها لازم است بهجای اینكه ما از نقطه صفر شروع كنیم برویم متصل بشویم به یكعدهای و نیروی آنها را افزایش دهیم. نمیخواهد من یك نشریه كشكی دربیاورم كه آیا تأثیر بگذارد یا نگذارد. پایگاه ما به عهده بگیرد مثلاً مجله كمان را در شهر توزیع كند. خیلیها حتماً اسم این نشریه را بعد از صد شماره نشنیدهاند، مجله كمان را چند نفر میشناسید؟ یكی دو نفر!! خب این نشریه حزباللهی است، كی این نشریه را تولید میكند؟ آقای بهبودی و سرهنگی. كسانی كه رهبری در موردشان چه میگوید؟ میگوید: «درود بر بهبودیها و سرهنگیها» این جمله آقاست، در همین كتاب «كتاب و كتابخوانی در آینه رهنمودهای مقام معظم رهبری». خب این را اكثر شما بچه حزباللهیهای بزرگترین شهر كشور بعد از تهران نمیدانید صد شماره هم تا حالا از آن چاپ شده است. همه مطالبش هم درباره دفاع مقدس است. این نمونه خیلی كوچك است، اینكه كلی مجلات تعطیل شد بهخاطر عدم استقبال، بماند! «سوره» بهترین مثال است. سورهای كه آوینی چهار سال در نشریه سوره فعالیت میكرد و در هر شماره مقاله داشت، اوایل به عنوان نویسنده و بعد بهعنوان سردبیر، كسی نمیشناختش كما اینكه هنوز هم خیلیها نمیشناسندش به عنوان یك نویسنده و متفكر. چرا به عنوان یك آدم خوش تیپِ فلان، بچه حزباللهیها میشناختندش، ولی اینكه این آدم چی گفته؟ چی نوشته، چه افكاری داشته؟ اصلاً! پس در بحث «تولید ـ توزیع ـ مصرف» گفتیم، خیلی از تولیدات خوب فرهنگی الآن در جبهه فرهنگی حزب ا… دارد انجام میشود البته خیلی جای كار دارد و در خیلی از حوزهها باید كار بشود نسبت به آن چیزی كه باید و امكانش هست خیلی عقبیم ولی همین چیزی كه الآن دارد تولید میشود چقدرش مصرف میشود؟ ولی آنطرف چه اتفاقی افتاده است؟ آنطرف نگاه، نگاه جبههای است و این ارتباطات دقیقاً شكل گرفته است. یك كتاب كه درمیآید تیراژش سههزارتا است یك نشریه تیراژش ده هزارتاست ولی همهاش فروش میرود چرا؟ چون آنها اگر ده هزار نفر هستند اگر صد هزار نفر هستند همهشان نسبت به این قصه دغدغه دارند. یادم نمیرود، در همین مشهد در تاكسی نشسته بودم یكی از اولین فیلمهای ایرج قادری كه از توقیف درآمده بود، در سینما اكران میشد. دو نفر كه اصلاً از تیپهای روشنفكری هم نبودند (دو تا لات بودند) با هم میگفتند كه راستی فیلم جدید ایرج را دیدی؟ گفت: نه! گفت: باید برویم، گفت: شنیدم فیلمش خوب نیست. گفت: این حرفها كدام است؟! ما باید برویم تا اینها بدانند فیلم ایرج فروش رفته است! دیدم این بچه لات شعور فرهنگیاش از خیلی از مسئولین درجه یك فرهنگی ما بیشتر است! بهتر است از آنطرف بگویم، بعضی از مسؤلین فرهنگی ما به شدت آدمهای بیشعوری هستند. شعور مدیریتی را عرض میكنم. خیلی از اینها واقعاً ممكن است در بحث فردی آدمهای خوبی هم باشند. شما میبینید بهترین فیلمها تولید میشود، مثلاً همین بچههای آسمان، دو سال پیش در مشهد پرسیدم كسی اسمش را نشنیده بود! الان اینجا چند نفر اسم بچههای آسمان را شنیدهاند؟ ارتباط بسیجیها و حزباللهیهای قبلی با امام چه بود و امروز ارتباط ما با ولی فقیه چیست؟ میگوییم ما اهل كوفه نیستیم. اهل كوفه هم میگفتند ما اهل كوفه نیستیم؛ هجده هزار نامه نوشتند. آنها اولش اهل كوفه نبودند، خیلی هم ادعاشان میشد. «ای رهبر آزاده آمادهایم، آماده»! باید این شعار را برعكس كرد: ای رهبر آماده آزادهایم آزاده. آمادگی دو چیز میخواهد؛ یكسری چیزهایی را باید داشته باشی. آمادگی به این نیست كه فقط سلاح دستت باشد! منتظر باشی تا محرم گردد! بلكه به این هم مربوط است كه شما به یكسری از چیزها هم تعلق نداشته باشی. ما چسبیدیم به اینكه زندگیمان را بكنیم، صدایی بلند نشود، امنیت خاطرمان هم به هم نریزد، معیشتمان را هم بكنیم، با هیچكس هم درگیر نشویم و از صد نفر هم پروا داشته باشیم. آسه برو آسه بیا كه گربه شاخت نزنه! كجا، آمادهایم آماده؟! پس چون جبههای وجود ندارد تولیدات فرهنگی روی هوا میماند. بهترین فیلم تولید میشود، بهترین كتاب نوشته میشود، همچنین بهترین رمان، بهترین مجله منتشر میشود، روی هوا میماند، چون آن كسی كه در خط مقدم هست میگوید اصلاً ما مهمات نمیخواهیم! ما آمدهایم توی جبهه برای اینكه زیارت عاشورا بخوانیم! درحالیكه توی جبهه اگر زیارت عاشورا میخواندند، به چه خاطر ارزش داشت؟ همان زمان كه یكعده داشتند توی جبهه زیارت عاشورا میخواندند پشت جبهه هم یكعده داشتند زیارت عاشورا میخواندند، گریه هم میكردند؛ آخرش هم امام را لعنت میكردند ! این جلسات واقعاً بوده است. ضد انقلابهای مذهبی یا مذهبیهای ضدانقلاب و غیرانقلابی. آن زیارت عاشورای بچه بسیجیها به این خاطر ارزش داشت كه بعدش عملیات بود، بعدش اثبات میكرد والاّ زیارت عاشورا كه در طول تاریخ زیاد خوانده شده است. در مجتمعهای فرهنگی ما هم این زیارت عاشورا و این معنویت اگر در خدمت دین و اهداف اجتماعی دین بود، دینی است و گرنه ارزش آن به اندازه همان نماز جماعتهایی است كه در سپاه شمر خوانده میشد. به همین سادگی و صراحت! گفتیم چرا نگاه جبههای وجود ندارد؟ چون ما اهداف كلان اجتماعی نداریم. اصلاً به اسلام اجتماعی معتقد نیستیم. نمیخواهیم برای جامعه یك ساختار جدید طرح بكنیم. نظام را به پیش ببریم. به همین جهت در همین موقعیت كوچك خودمان ساكن میشویم و میگویند: همین كارهای تكراری را انجام دهید! دیگر لازم نیست هر لحظه یك سلاح جدید برای ما بیاید. یك فیلم جدید، یك رمان جدید یك جمله جدید در مقابله با تهاجم، فقط ادعا میكنیم تهاجم فرهنگی. اگر تهاجم است پس اینطرف هم لازم است آمادگیهای ما بالا رود، درصورتیكه آمادگی همین امروزمان با آمادگی ده سال پیش چقدر فرق كرده است؟ هیچی! پایگاه ما ده سال پیش با یك شور بیشتری امسال با شور كمتر. چون تفكر، تفكر محافظهكاری است و اكتفا به آنچه داریم. تعبیری كه «آقا» داشتند كه محافظهكاری قتلگاه انقلاب است و ما انقلاب را به مسلخ بردیم. پس تولید باید حمایت بشود و این در صورتی است كه نگاه ما نگاه جبههای باشد و اسلام ما اسلام اجتماعی و انقلابی باشد نه اسلام فردی. اگر این نگاه را داشته باشیم آن موقع میبینید كه چگونه میشود كار كرد. ما باید مصرف فرهنگی حزبالله را بالا ببریم. شما میدیدید آن موقعی كه روزنامهها چاپ میشد، طرف میآمد نشاط میخرید، صبح امروز میخرید، خرداد میخرید و... شش تا روزنامه با هم میخرید! تعدادشان هم كم بود ولی نگاه نگاه جبههای بود، نگویید پولش را نداریم. امكانش را نداریم، این حرفها كشك است. از یكی از مخارجت بزن. از مخارج مفتیات بزن. میخواستی برای بچهات پفك بخری؟ نخر! برایش كتاب بخر! اصلاً از نان شبت بزن! نه ! همه ما فقط و فقط یك راه در دفاع از انقلاب داریم؛ ما فقط حاضریم سر بدهیم برای انقلاب. كمتر از آن دیگر نه! خرج كنیم برای انقلاب؟ نه! جبهه فرهنگی را تقویت كنیم؟ نه! اصلاً چرا باید كاری بكنی كه وضع به آنجا برسد كه لازم باشد بروی خون بدهی؟! همین الآن هر حزباللهی ما پانصد تومان خرج مسائل فرهنگیاش بكند. اگر دوتا ناهار نخورد بعد میدانید چه اتفاقی میافتد؟ یك میلیون كه هستیم یا نه؟ دویست سیصد هزار شهید داریم اگر خانوادههای آنها را حساب كنیم یك میلیون نفر میشویم. اگر هر ماه نفری هزار تومان خرج بكند، میشود یك میلیارد تومان! اصلاً شما سازمان تبلیغات را تعطیل كن، صدا و سیما را تعطیل كن، اینها هیچ. اگر ماهی یك میلیارد تومان به جبهه فرهنگی حزبالله تزریق بشود كه ما نبینیم نویسنده حزباللهی بعد از بیست سال نویسندگی هشتش گرو نهش باشد و پیش زن و بچهاش شرمنده بشود آن وقت میدانید چه تحولی خواهد شد؟ من این موارد را دیدم كه عرض میكنم. بهترین اثر هنری را تولید كن . این هم جوابی كه بچه حزباللهیها به تو میدهند. ما الآن حضرات جناح مقابل را بهتر از اینها میشناسیم! در جبهه هنری یا حتی فكری الآن به بنده بگویند حضرات را نام ببر: دهها نفر را اسم میبرم خیلی خوب حالا چند نفر از حزباللهیها را هم اسم ببر! یعنی یك دوره همین مجلات حزباللهی را ورق بزنید ـ بعضی كه كار سیاسی میكنند ـ با كلی هنرمند و نویسنده و روزنامهنگار و متفكر ضدانقلاب و ضد ولایت آشنا میشوید، اینطرف را هم تحویل بگیرید، اینطرف هم كم نیستند. اما مثلاً میبینی حداكثر یك حاتمیكیا را میشناسند! خب وقتی طرف میبیند كه اگر یك فحش به انقلاب یا اسلام بدهد میشود چهره جهانی و تمام كشور اسمش را میبرند، اما اگر بیست سال توی جبهه حزبالله بماند كسی اسمش را نمیبرد، زن و بچهاش هم باید گرسنه بمانند... پس یكی از كارهایی كه باید بكنیم این است كه حلقه توزیع را باید درست كنیم و آن تولیدات فرهنگی حزبالله را بهطور خلاصه در سه زمینه خبر، نظر، هنر اولاً شناسایی كنیم، ثانیاً برایش مصرفكننده جور كنیم در همین پایگاه، شما نگاه كنید : كتابهای تاریخ، موسیقی جهان، فرهنگ علوم آزمایشگاه، انقلاب اثر خانم هانا آرنت و... هست! ولی چند تا رمان از بچه حزبالهیها هست؟ چندتا صحیفه نور هست؟ چند تا حدیث ولایت هست؟ عكس از «آقا» هست؛ ریز و درشت در بهترین كیفیت! اما یك پیام آقا را شما بخواهید پیدا كنید همین الان شما سخنرانی آقا درباره فقر و فساد و تبعیض را كه شش ماه از آن گذشته بخواهید پیدا كنید باید عزا بگیرید: «پیام چیه، عكس را بچسب!» خب اینها یكسری بدیهیات است فقط یكی باید بلند شود بگوید: «شاه لخت است!» یعنی ما میخواهیم همین ظواهر را حفظ كنیم. یك اسلام مناسكی و ظاهری. اما اینكه واقعیت اینها چه بوده كه ما كاری با آن نداریم! بهترین مثال همین است كه در پایگاه، فرهنگ علوم آزمایشگاهی هست اما چهارتا كتاب از شهید آوینی چی؟ هست؟ حداقل اینكه مستقلاً كار كنیم، همین بودجه كمی كه به ما میدهند خودمان خرج كنیم، كتاب بخریم، بچهها را ببریم سینما. من معتقدم اگر بچه حزباللهیهای ما نروند به طرف سینما، سینما میآید به طرف بچهحزباللهیها. اگر امام جماعت بلند نشود بگوید بروید سینما فلان فیلم خوب را ببینید! سینما میآید سراغ امام جماعت، اصلاً یك چیز عجیب و غریبی به حساب میآید اگر شما بروید به امام جماعت بگویید كه حاج آقا این فیلم حزباللهی آمده، شما مردم را تشویق بكنید بروند این فیلم را ببینند، العیاذ بالله...! در مسجد، بیاییم ترویج كنیم كه مردم بروند سینما!؟ همان بینشهای چهل سال قبل! اما «آقا» (رهبری) میگوید یك دوره فیلمهای چارلی چاپلین را بیاورند ببینم و بعد هم در سخنرانیشان راجع به سینما میگویند: بله در فیلم عصر جدید اینجوری بود در فیلم فلان آنجوری بود و... رهبری تمام رمانهای معروف جهان را خواندهاند، میخواهم بگویم یكی دیگر از شبهاتی كه در میان ما وجود دارد این است كه فكر میكنیم خیلی ولایتی هستیم! در این كتاب (كتاب و كتابخوانی از دیدگاه مقام معظم رهبری) شخصیتشان مشخص است. میگویند: ویكتور هوگو یك حكیم است، كتاب بینوایان اینجوری است و آنجوری است، كتاب لئوتولستوی نه كتاب الكسی تولستوی، اینجوری است، رومن رولان در سایر كتابهایش هم بد عمل نكرده ولی كتاب گاندیاش به نظر من توصیف صحنه فلانش خوب است و... اینها جملات «آقا» ست نه جملات فلان روشنفكر. نه به عنوان اظهار فضل بلكه به عنوان یك ضرورت، چون رهبری حق ندارد وقتش را الكی هدر بدهد. وقتش مال خودش نیست كه بگوید من میلم كشیده، میخواهم كتاب بخوانم، بلكه به عنوان یك ضرورت میگوید كه من باید اشراف داشته باشم روی فضای فرهنگی جهان! حالا بچه حزباللهیهای ما چطور عمل میكنند؟ آقا میفرمایند من بیش از هزار رمان و داستان خارجی خواندهام، ما چند تا خواندهایم؟ اگر این را بد ندانیم خیلی روشنفكر حساب میشویم! هر چه بخواهیم بگوئیم. واقعیتش این است كه حرفهای بنده چه تأثیری میتواند داشته باشد؟ رهبری آمده در تریبون عمومی اعلام كرده، تأثیر نگذاشته! جمع بندی بحث جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی باید مبنایش روشن باشد. اگر مبنای این جبهه روشن نشود، خود جبهه از هم خواهد پاشید، و اصلاً جبههای شكل نخواهد گرفت. یعنی موقعی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شكل میگیرد كه شما به یك اسلامی، و به یك انقلابی معتقد باشید كه آن اسلام و انقلاب آمده است برای جامعه تعیین تكلیف بكند، نه صرفاً برای فرد. آمده است واجبات اجتماعی را در جامعه احیاء بكند، نه صرفاً واجبات فردی را. اگر این اتفاق بیفتد آن موقع شما مجبور هستید شكل حركتتان را هم جوری تنظیم كنید كه بتواند در خدمت آن هدف قرار بگیرد، والاّ اگر هدفتان را صرفاً فردی و شعائری و مناسكی تعریف كردید اتفاقی بیش از آنكه تا حالا افتاده نخواهد افتاد. نكته بعدی در بحث جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی این است كه جبهه باید فرماندهیاش مشخص باشد. جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی باید در رابطه بین امت و امام شكل بگیرد. یعنی چه؟ ببینید ما یك امام داریم، یك نظام داریم، یك امت داریم، رهبری صرفاً رهبر جمهوری اسلامی یا رهبر نظام نیست. یكعده آمدهاند این كار را كردهاند كه جلوی بچهحزباللهی ایستادهاند یعنی حق نداری مستقیماً حرفهای رهبری را بشنوی من باید به تو بگویم چه چیزی را بشنوی و چه چیزی را نشنوی، میخواهند ارتباط رهبری را با حزباللهیها قطع كنند ! رهبری دارد میگوید: فقر، فساد، تبعیض و من دارم میبینم تویی كه داری خودت را منتسب به رهبری میكنی در عملكردت كوچكترین دغدغهای راجع به دغدغه رهبری نداری!