به گزارش
جهانبین نیوز، شناخت ابعاد فكري، سياسي و اعتقادي جريان موسوم به دوم خرداد در شرايط كنوني كه اطلاعات و اخبار حكايت از آن دارد كه پدرخواندههاي اين جريان باز تمام تمركز خود را براي شركت در انتخابات پيش رو و بازپسگيري قدرت بسيج كردهاند، امري ضروري و لازم است چراكه از يكسو بررسي ديدگاههاي افراد وابسته به اين جبهه سياسي در حوزههاي مختلف فرهنگي، اجتماعي، سياست خارجه و مذهبي نمايانگر شكاف فاحش مباني نظري و اعتقادي با آنچه به عنوان گفتمان انقلاب اسلامي عنوان ميشود بوده و اينگونه ميتوان نتيجه گرفت كه به قدرت رسيدن دوم خرداد ميتواند به انحرافات گسترده در سطوح مختلف حاكميت منجر شود، از سوي ديگر با بازخواني نوع فعاليتها و تحركات تجديدنظرطلبان در عرصه مديريت كلان كشور همچنين كاركرد و كارنامه منسوبان به اين طيف در سه دهه اخير ميتوان گفت هدف راهبردي اين جريان به اختصار«براندازي نظام» و «تحول بنيادين در ساختار حكومت اسلامي بوده» و روي كارآمدن اين جناح مساوي با تلاش رسمي براي هدف مذكور ميباشد.
اجزاي سياست خارجه متبوع اصلاحاتبا پيروزي انقلاب اسلامي در سال 57، غرب، جايگاه و پايگاه خود را در ايران از دست داد و براي بازيابي جايگاه و تأمين منافع خود در ايران تلاشهاي گستردهاي را در دستور كار قرار داد از جمله اينكه درصدد برآمد تا در داخل كشور - به ويژه در سطوح عالي نظام – دوستان و همپيماناني براي خود پيدا كند. قرابت فكري دوم خرداديها با غربيها باعث شد كه طي دو دهه اخير امريكاييها تمام تلاش خود را براي به قدرت رسيدن يا در قدرت ماندن اين جريان متمركز كرده و براي اين هدف از هيچ كمك مالي، رسانهاي و... دريغ نكنند.
تجديدنظرطلبان هم غافل از اينكه غربيها بنا به اعتراف خودشان، «نه دوستان هميشگي دارند و نه دشمنان هميشگي اما منافع هميشگي دارند و به خاطر اين منافعشان، نه به دوستانشان رحم ميكنند و نه از ساخت و پاخت كردن با دشمنانشان واهمهاي دارند» در بسياري از اوقات- ارادي يا غيرارادي - به پيشبرد اهداف نظام سلطه كمك كردهاند، البته ميتوان مهمترين ويژگي مورد وثوق تجديدنظرطلبان در حوزه سياست خارجه را «خوشبيني نسبت به نظام سلطه»، «تطهير چهره دولتمردان امريكا و ساير همپيمانان اين دولت»، «جانبداري از دولتهاي سركش، زورگو و متجاوز به شكل گسترده و فراگير در سطح رسانهها» و «نگاه مثبت به مكتبهاي بومي غربي نظير سكولاريسم و ليبراليسم و پيادهسازي مؤلفههاي آن در كشور» دانست كه در ادامه به يادآوري مصاديقي تاريخي به بازشناسي بهتر ديدگاههاي خوشبينانه اصلاحات نسبت به غربيها و به ويژه امريكاييها خواهيم پرداخت.
خوشبيني مفرط به امريكاييها و تطهير چهره آنها يكي از مهمترين اجزاي سازنده سياست خارجه طيف هواخواه ليبراليسم در داخل، «خوشبيني به نظام سلطه و در رأس آن امريكا» بوده كه ردپاي همين تفكر را ميتوان در مواضع بسياري از منسوبان اين جريان جستوجو كرد. از جمله كساني كه به صورت متناوب از تريبونهاي مختلف، دموكراسي امريكاييها گرفته تا فرهنگ مردم اين كشور را مورد تعريف و تمجيد قرار داده و لشكركشيهاي متجاوزانه نظاميان اين كشور به ديگر كشورها را مشروع جلوه داده سعيد حجاريان از چهرههاي شناخته شده و مغز متفكر اين جريان است، وي در يكي از مواضع چالش برانگيز خود اعلام ميكند: «شعار امريكا ايجاد دموكراسي در همه جاي دنياست، چندين جا هم كه رفته اين كار را كرده است.»(82/6/23).
وي در بحبوحه تصرف متجاوزانه خاك عراق توسط نيروهاي نظامي امريكا بدون اشاره به قتل عام مردم عراق توسط آنها به تطهير چهره امريكاييها پرداخته و آرزو ميكند كه كاش امريكاييها به ايران هم حمله نظامي كنند: «الان اين ايرانيهايي كه به عتبات ميروند را ببينيد، من ديدهام كه بعضيها با سربازان امريكايي عكس يادگاري ميگيرند و برميگردند و ميگويند كه اين سربازها خيلي آدمهاي خوبي هستند و به ما بسيار احترام ميگذارند! از امريكاييها تعريف ميكنند. خيلي از زوار از امريكاييها دفاع ميكنند. چه آدمهاي ترتميز و مؤدبي هستند! چه بهتر به ايران هم بيايند، امريكا منجي ميشود.»
فريفته شدن و شيفتگي نسبت به دموكراسي و مردمسالاري دكوري امريكا تنها به حجاريان خلاصه نميشود و بسياري از وابستگان به اين طيف را شامل ميشود. عباس عبدي هم تأكيد ميكند: « امريكا سعي كرده تا نهادهاي دموكراتيك! را در عراق تأسيس كند...»(85/2/22).
عمادالدين باقي يكي از فعالان و محكومان فتنه 88 هم مانند ديگر دوستان خود اينگونه به ستايش امريكاييها به عنوان مردمسالاري نگاه ميكند: «بهترين مردمسالاري، مردمسالاري به شيوه امريكاييهاست.» (روزنامه ياس نو 82/2/19)
وجاهت بخشي به لشكركشيهاي امريكا به سبك خاتميمحمدخاتمي رئيس دولت اصلاحات هم اينگونه به حمايت از لشكركشي امريكاييها به عراق ميپردازد: «ايران دشمن امريكا نيست! و اين دو كشور داراي منافع استراتژيك مشتركي در عراق و افغانستان هستند.» (85/6/21)
خاتمي درباره اينكه امريكا را ايرانيها شيطان بزرگ ناميدهاند هم اظهار ميكند: «من هرگز نگفتهام كه امريكا شيطان بزرگ است» (8/سپتامبر/ 2006 سايت اينترنتي تايم).
وي همچنين به نيكي از كارتر رئيسجمهور امريكا – كه به شدت مواضع ايرانستيزانه داشت- اعلام ميكند: «بسياري از طرحهاي آنها در مراكز كارتر ميتواند به طرحهايي كه من در مركز گفتوگوي تمدنها دارم، نزديك باشد! به آقاي كارتر احترام ميگذارم! و براي او آرزوي موفقيت ميكنم! ممكن است اگر شرايط آماده شود بتوانيم همراه با هم براي صلح وكاهش تنشهاي بينالمللي و نيز ايجاد تفاهم ميان ملتها كار كنيم. فكر نميكنم هيچ مشكلي براي اين كار وجود داشته باشد.» (روزنامه آيندهنو شماره 13).
در حالي محمد خاتمي اينگونه به شخصيت كارتر و انديشههاي وي احترام ميگذارد كه حضرت امام در جريان واقعه طبس در مورد كارتر ميفرمايند: «آقاي كارتر با تجاوز آشكار خود به خاك ايران، چهره واقعي خود را نشان داد و ادعاهاي دروغين دفاع از حقوق بشر و انسان دوستي را با اين عمل وحشيانه به اثبات رساند... اينجانب كه كراراً گفته ام كارتر براي وصول به رياست جمهوي حاضر است به هر جنايتي دست بزند و دنيا را به آتش بكشد، شواهد آن يكي پس از ديگري ظاهر شده و ميشود و اشتباه كارتر در آن است كه گمان ميكند با دست زدن به اين مانورهاي احمقانه ميتواند ملت ايران را... از راه خودش كه راه خدا و انسانيت است منصرف كند.»
(صحيفه امام ج 12، ص 262) همچنين حضرت امام در جاي ديگري ميفرمايند: «منطق كارتر، منطق معاويه است» (صحيفه امام، ج 5، ص242). البته در مقابل تكريم و تعظيم رئيسجمهور دولت اصلاحات، كارتر ماهها پس از آنكه از قدرت كناره رفت، صراحتاً اعلام ميكند: «اگر تنها چند ماه فرصت بيشتر داشتم جمهوري اسلامي ايران را از بين ميبردم.»
پوشش نوين از خوشبيني به امريكاييهاسياست مورد اشاره جريان تجديدنظرطلب هيچگاه در طول سالهاي اخير رو به افول حركت نكرده و برعكس در تمام سطوح تشكيلاتي و رسانهاي تلاشهاي نمود قابل توجهي هم داشته است، آنگونه كه با رصد عملكرد روزنامههاي زنجيرهاي در طول 11ماه گذشته و همچنين نقطهنظرات چهرههاي مطرح اين طيف در قبال موضوع امريكا - كه بخشي از آن در ذيل «مذاكرات ايران و امريكاييها در قالب 5+1» عنوان ميشود - ميتوان مطالب و مواضع پرشماري را به دست آورد كه در آن « ضمن تطهير و تقديس چهره امريكاييها» به «تحميل خوشبيني در افكار عموم نسبت به غربيها» به صورت فراگير و هدفمند پرداخته شده است. به عبارت بهتر ميتوان گفت، همانطور كه بارها تأكيد شده روي كار آمدن دولت يازدهم بستر تازه براي فعاليتهاي سياسي جناح دوم خرداد را فراهم آورده به گونهاي كه تئوريسينهاي اين جريان بسياري از اهداف برزمين مانده خود را با قوت بيشتري دنبال ميكنند. از جمله اين اهداف «تغيير راهبردي در سياست خارجه» جمهوري اسلامي ايران است؛ دستور كاري قديمي كه اتاق فكر اين طيف در طول ماههاي اخير دوباره آن را مورد توجه قرار داده است.
آنها در اولين قدم با تبليغات گسترده و فشرده عبارت«نرمش قهرمانانه» را تحريف كرده و آن را به عنوان يك عقبنشيني و عقبگرد نظام از مواضع گذشته به جامعه القا ميكردند و از اين منظر دولت را تحت فشار براي انجام مذاكراتي با امتيازدهي فراوان ترغيب كرده، از سوي ديگر با «تطهير چهره امريكاييها در فازهاي مختلف رسانهاي- رواني»، «مذاكره با امريكا» را در شرايط پس از انتخابات خردادماه، به عنوان يك مطالبه عمومي جا انداخته و به دولت فشار ميآورند تا خواسته عمومي را ارج و قرب بنهد و در مسير آن قدم بردارد.
نویسنده : محمد اسماعيلي