به گزارش
جهانبین نیوز:
1.در شب ۲۲ خرداد سال ۸۸؛ در لحظات اوج هیجان و استرس همه ایرانیها برای اعلام نتایج یکی از مهمترین و بزرگترین کنشهای مردمی ایرانیها در تاریخ معاصرشان، در شرایطی که نتایج انتخابات ریاست جمهوری نهم، خرد خرد در حال منتشر شدن بود یک توئیت تاریخی از یکی از فعالان مشهور رسانه ای ستاد قیطریه میرحسین موسوی، یکی از نامزدهای انتخابات آن سال منتشر شد. جملهای که خیال میکنم، از جملات خاص و بحثبرانگیز موسوی در آن کنفرانس خبری کذایی اعلام پیروزی پیش از پایان شمارش آرا هم بیشتر اهمیت داشت.
این فعال رسانهای که همچنان مشغول فعالیت سفت و سخت و با انگیزه رسانهای است در شب اعلام نتایج، جمله ای تاریخی را در صفحه شخصی اش در توئیتر نوشت، آمار اعلام میشد و رای احمدینژاد لحظه به لحظه بیشتر میشد که او نوشت: "هر چه به تمدن نزدیکتر می شویم آرای میرحسین هم بیشتر می شود. امیدوار باشید."
و این درست در ساعت ابتدایی پایان رای گیری بود .زمانی که رای روستاها و شهرهای کوچک با درصد بالایی به نفع احمدی نژاد اعلام شده بود و رای شهرهای بزرگ به دلیل کثرت رای دهندگان همچنان مبهم و اعلام نشده باقی مانده بود و مردم روستاها و شهرهای کوچک،به تعبیر این جمله تاریخی "بی تمدن" هایی بودند شایسته ملامت و تحقیر که نفهمیده بودند باید به چه کسی رای بدهند و از که حمایت کنند.
۲. دو روز بعد از پایان تعطیلات نوروزی طولانی و پرماجرای امسال، یادداشتی با عنوان" پایان دوران «تکفیر، جنجال و اتهامپراکنی» در رسانههای انقلابی به دستور صریح رهبری" در ستون یادداشتهای گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم منتشر شد. یادداشت، بخشی از حرفهای به شدت مهم رهبری در ابتدای سال در مشهد مقدس را بهانه کرده بود برای اینکه یک نگرانی عمیق در پدید آمدن جریانی از تخریب و تکفیر و تهمتپراکنی و برچسب زنی در جریان رسانههای انقلابی ، به خصوص در حوزه فرهنگی را دوباره یادآوری کند. هشداری تلخ به تلخی سخنان عتابآلود رهبری با خطاب "علما، اساتید، روشنفکران انقلابی، هنرمندان متعهّد"
در آن یادداشت دو نمونه از نقدهای اخیر رسانههای انقلابی به دو فیلم این سالها نقل شده بود تا نشان دهد که کنترل نکردن جو احساسی، لجبازی، موضعگیریهای صرفا «من قالی» و مهمتر از آن رعایت نکردن اصول اخلاقی بدیهی ممکن است به چه نتایج وحشتناک و در عین حال غمانگیزی منجر شود. این یک نقد درونگروهی بود که پیش از این هم به صورت درونگروهی بارها به صورت غیررسانهای مطرح شده بود، اما این بار با آشکارسازی موضوع توسط رهبر انقلاب؛ به صورت علنی در یک رسانه مطرح شده بود. نقد صریح آدمها و رسانههایی که در جبهه بزرگ فرهنگی انقلاب هستند و در مسیر انحراف از این جبهه قدم برمیدارند درس بزرگی بود از رهبری برای قضاوت کردن فقط بر مبنای معیارهای اخلاقی و انقلابی و ردیه بزرگی بر نگاه از زاویه تنگ و تاریک قبیلهگرایی...
۳. ابراهیم حاتمیکیا در جریان جشنواره امسال به خروش میآید و در مورد وضعیت خاص امروز سینماها با فریاد اعتراض میکند. کنایههای سنگینی به جریان سینمای روشنفکری و جشنوارهای پسند میزند و خیلی زود به تعبیر خودش جریانی از قلمبهدستها علم میشوند علیه او و شروع به توهین تحقیر و انتقادات بیربط به اصل ماجرا به شخص او میکنند. دو بازیگر زن در دو برنامه تلویزیونی متفاوت ظاهرا میشوند.یکی ابتدای صحبتهایش به رهبر ایران سلام میکند و دیگری در لابهلای حرفهایش میگوید: افتخار می کنم که در کشوری زندگی می کنم که رهبر آن از ذریه بانوی بزرگی به نام فاطمه (سلام الله علیها) است. صفحاتی علیه این دو در شبکههای اجتماعی ساخته میشود. حرفهای آنها نیتخوانی میشود و برچسبهای شخصیتی، روانی و اجتماعی متعددی سمت آنها روانه میشود.تصاویر توهینآمیزی از آنها منتشر میشود. مستندی به نام «من روحانی هستم» از سوی یک گروه مستندسازی ساخته میشود، مستند پخش میشود و سروصدا میکند، مستندی که ظاهرا به مذاق دولت و طرفدارانش خوش نمیآید. چند روزنامه به صورت مشترک در گزارشها و مطالبی به کشف کارآگاهمآبانه منابع مالی گروهی که این مستند را ساخته است روی میآورند. این آدمها را به خطگیری و قرار گرفتن در یک پروژه خیالی تخریب دولت متهم میکنند و...
۴.ماجرا ساده است، اگر امروز جریان رسانههای انقلابی نیاز به هشداری برای نیفتادن به ورطه «تخریب، تکفیر و اتهام پراکنی» داشته باشند؛ جریان دیگری با ادعاهای طویل و وحشتناک تحمل و مدارا و تساهل و آزادی در حال کشیدن نفسهای آخر حیات این رنگیاند.چماق بیاخلاقی در همه این سالها بالای سر برخی از حرکتهای معدود جریان فرهنگی انقلاب ایستاده بود و حالا رنگ سیاه بیاخلاقی محض در حال بیرون آمدن از لایههای پرزرق و برق ادعای «تحمل» است.اگر اصطلاح مبتذلشدهای به نام «گروه فشار» همچنان در فرهنگ سیاسی و عامه ایرانیها باقی مانده بود امروز مصداق خوبی پیدا میکرد برای باندی از آدمهای رسانهای در فضای رسانههای ایران.
واضح است که بخشی از ماجرا به پروژه پرهزینه ساختن دفاع از اعتقادات مربوط میشود و واضح است که اقلیت کمشمار پادوهای جریان روشنفکری چگونه با اجیر کردن سیستماتیک شبکههای اجتماعی، در حال جعل صدای «مردم» هستند و واضح است که عمر این جریان روز به روز با شفافتر شدن قصه در حال کاهش است. اما همه این واضحیات چیزی از بیارزشی حمایتکنندگان این فضای فشار و تحقیر و توهین نمیکاهد. آدمهایی که مشخص نیست رویه نفرت آنان از همه منتسبان به اکثریت جامعه، اتفاقی که در همان شب کذایی ۲۲ خرداد ۸۸ کلید خورد، سرانجام آنها را به چه پرتگاهی خواهند کشاند.
این ادعای افتخارآمیز جریان انقلاب است که معیار قضاوت، ارزشگذاری و نقد در این جریان ارتباطی به وابستگی آدمها به این جریان ندارد.گزارهای که دیگر ادعای آن هم از سوی جریان روشنفکری مضحک به نظر میرسد.آدمهای انقلابی و رسانههای انقلابی اگر مشاهده کنند که آدمهای جبهه خودشان از معیارهای اخلاقی و ارزشی دور میشوند همدیگر را نقد میکنند، به صرف بودن در یک جبهه چشم به بیاخلاقیهای یکدیگر فرو نمیبندند؛ اما آیا آدمهای جبهه روشنفکری اصولا میتوانند چنین ادعایی کنند؟
۵. ماجرای ما همینجا تمام نمیشود. درست در وسط این ماجرا سکوت کنندگانی بینظر هم ایستادهاند. همه اخلاقمداران یا ژستگرفتگان اخلاقی این سالها که مفتخر به ایستادن در جایگاه تاریخی بینظری و بیموضعی و نه چپ نه راست هستند و به محض مشاهده مواردی از تعرض، هجوم یا انتقادات تکفیرگونه از سمت جریان رسانههای انقلابی تمام قد میایستند و انتقاد میکنند و شکوه و گلایه میکنند از بیاعتنایی و بیاهمیتی به اخلاق در رسانههای جریان انقلابی یا ارزشی. و حالا در موارد مشابهی که قضیه به روشنی روز است. واضح است که آدمهایی به خاطر یک ابراز عقیده نامتجانس به جنس فضای روشنفکری به شدت مورد حمله و تحقیرو توهین قرار میگیرند، بیسواد تلقی میشوند؛ اما دوستان مفتخر به بیموضعی ترجیح میدهند نشسته بقیه ماجرا را دنبال کنند و حرفی نزنند که منتسب نشوند به این جریان و حتی به این سیستم.
این معیار دوگانه قضاوت اخلاقی، اگر قبحی بیشتر از اصل این بیاخلاقی نداشته باشد، کمتر از آن، با همان مقیاس اخلاق صرف نیست. ماکس هورکهایمر در دهه ۱۹۳۰ درباره فاشیسم و سرمایهداری گفته بود: کسانیکه نمیخواهند به شکل انتقادی درباره سرمایهداری سخن بگویند باید در مورد فاشیسم هم سکوت کنند. اسلاوی ژیژک فیلسوف جنجالی معاصر اما گفته بود این جمله را امروز باید در مورد رابطه بنیادگرایی و لیبرال دموکراسی به کار برد: کسانیکه نمیخواهند به شکل انتقادی درباره لیبرالدموکراسی سخن بگویند باید در مورد بنیادگرایی هم سکوت کنند. اما ظاهرا این جمله در ایران مصادیق دیگری هم پیدا میکند: آنهایی که نمیخواهند یا میترسند یا به هر دلیل دیگری در مورد بیاخلاقی در فضای امروز روشنفکری ایران سخن نمیگویند باید در مورد بیاخلاقی، در موارد به شدت معدودتر و کمتعدادتر جریان رسانهها و آدمهای مقابل این فضا هم سکوت کنند. شاید به صلاح نزدیکتر باشد.
انتهای پیام/خ ز/