۱
plusresetminus
تاریخ انتشارسه شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۵
کد مطلب : ۵۱۶۶

شهید هوشنگ منصوری

شهید هوشنگ منصوری
شهید هوشنگ منصوری سال1338در روستاي شهريار ، واقع در بخش فلارد از توابع شهرستان لردگان استان چهارمحال و بختياری دیده به جهان گشود.دومين فرزند خانواده بود و چهره‌ي خندان و آرامش و وقارش به قدري در رونق امور و شادي خانواده تأثير نهاد كه مادر ، پدر ، عمو و ساير بستگانش وجود و قدم او را به فال نيك گرفته و او را هديه‌اي ارجمند از جانب خداوند به شمار آوردند تا زنگارهاي غم را از چهره‌هاي آنان بزدايد و شكوفه‌هاي لطيف شادي را بر لبان‌شان بنشاند و پرستوهاي اميد و آرزو را در فضاي اندوه‌ناك زندگي‌شان به پرواز درآورد . حمزه علي ، پدر هوشنگ بيش از دو سال نتوانست سايه‌ي پر عزت خود را بر سر اين كودك تدوام بخشد و از همين سن و با فقدان پدر ، تقدير الهي اولين آزمون خويش را در مورد هوشنگ تازه بر كره‌ي خاكي پا نهاده آغاز كرد و مشيت بر اين قرار گرفت تا مادر و عموي بزرگش نيز در اين آزمون نقشي ايفا كرده باشند .از دوران كودكي و نوجواني‌‌اش حكايت‌ها نقل كرده‌اند ؛ از همان دوران ، به شكوه و عظمت نماز و دعا و اطاعت پي برده بود و براي آن‌كه شميم قرب محبوب را در جان اهل خانه بنشاند ، از اعضاي خانواده درخواست مي‌كرد تا نماز بخوانند و به آنان مي‌گفت : « ... خداوند به نماز خوانان پاداش اُخروي مي‌بخشد و از اجر دنيوي نيز بي‌بهره نمي‌گرداند ، پس ما وظيفه داريم خداوند جهان و جان آفرين را از صميم قلب پرستش كنيم و بندگي و اخلاص خويش را در برابر او نشان دهيم ... » .از خردسالي به اتفاق عمويش در پشت سر روحانيون محل با اقامه‌ي نماز انس و الفت گرفت و هر روز شعله‌هاي عشق‌اش به نماز و راز و نياز با معبود ، فروزش بيشتري مي‌يافت و در پرتو بارقه‌هاي آن ، راهي به سوي زهد و اخلاص و عرفان گشود ؛ راهي كه نهايت‌اش به وصال جاودان ختم شد و ... . در همان دوران با ساير دوستان و هم‌سالان خود فرق داشت ؛ همه را به عبادت و اطاعت و ارتباط با خداوند دعوت مي‌كرد و در بين تمام دوستان‌اش به صلح و دوستي و آشتي شهرت يافته بود .محبت و پاكي و آشتي را سرمايه‌ي ارزشمند زندگي مي‌دانست و اگر در ميان دوستان‌اش اختلافي ايجاد مي‌شد با تدبير و كارداني آنان را بر سر سفره‌ي آشتي مي‌نشاند.در طول تحصيل براي اين‌كه خانواده‌اش به واسطه‌ي او دچار تنگناي مالي نشوند و مادر و عمويش به سختي نيفتند و از طرفي در كم كردن سختي‌ها و فراهم نمودن اسباب راحتي زندگي مادر ، خواهر و برادرانش نيز نقشي داشته و بخشي از هزينه‌هاي آنان را برعهده گرفته باشد ؛ روزها كارگري مي‌كرد و درس‌هاي خود را در كلاس‌هاي شبانه ادامه مي‌داد و در همين اثنا بود كه دريافت ابراز تألم و درد و اظهار غصه و رنج نزد ديگران جز نقصان آبرو و كاهش قدر و منزلت و نهايتاً برانگيختن ترحم اطرافيان ، دردي از آدمي دوا نمي‌كند و مرهمي بر آلام انسان نمي‌گذارد . دوران تحصيلات ابتدايي را در روستاي شهريار ، مقطع راهنمايي را در لردگان و دبيرستان را در شهرضا و در رشته‌ي برق سپري نمود .در اين دوران دريچه‌هاي جديدي به رويش گشوده شد كه عارفان آن‌را مكاشفه مي‌نامند و خود آن‌را « تنها حقيقت محض » مي‌دانست و هيچ لغتي را لايق معني كردن و واسطه فهم اين احساس ، نمي‌شناخت . كار و تحصيل عواملي نبودند كه بتوانند باعث كاهش عشق او شوند . و در پرتو راز و نيازها ، دل او نورانيتي يافته بود كه او را مسلط بر نفس و خواسته‌هاي غير رحماني و منزه از ناپاكي و تعلقات فرومايه‌ي دنيا مي‌كرد . او كمال انسان را در گرو اخلاص و بندگي انسان مي‌دانست و هر آن‌چه كه انسان را به سوي تعلقات دنيوي و پيروي از نفس و خود بزرگ بيني و غرور و تكبر مي‌راند ، مانع و سد راه كمال مي‌دانست ؛ و در اين ميان گويا بهترين راز و نيازهاي خود را در دعاهاي كميل و توسل و ندبه يافته بود .دعاي توسل را به گونه‌اي از صميم جان مي‌خواند‌كه‌گويي واژه‌ واژه‌ي آن، از دل خود او بيرون آمده است . مي‌گفت كه : « اين دعا را محمد بن بابويه از امامانعليهم السلام روايت كرده و او گفته است كه اين دعا را در هر امري خواندم اجابت سريع آن‌را ديدم » لذا خود او شروع مي‌كرد و بدين نحو مي‌خواند : « الهي ! همانا از تو در خواست مي‌كنم و به تو روي مي‌آورم به وسيله پيامبرت ، آن پيامبر رحمت ، محمد مصطفيص ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ اي ابوالقاسم ! اي فرستاد ه‌ي خداوند ، اي پيشواي رحمت ، اي سرور و مولاي ما ، همانا به وسيله‌ي تو به درگاه خداوند روي آورديم و شفاعت خواستيم و توسل جستيم و تو را پيشاپيش حاجت‌هاي خود قرار داديم ؛ اي آبرومند به درگاه خدا ، براي ما نزد خداوند شفاعت كن . اي سروران و سرپرستانم ، همانا من به وسيله‌ي شما پيشوايان و ذخيره‌هايم ، در روز فقر و نيازم به درگاه خدا روي آوردم و به وسيله‌ي شما به درگاه خدا توسل جستم و به وسيله شما از درگاه خداوند شفاعت خواستم پس نزد خدا از من شفاعت كنيد و مرا در پيشگاه خدا از گناهانم برهانيد كه همانا شما وسيله‌ي من در درگاه خدا هستيد و به واسطه‌ي دوستي و نزديكي شما از خداوند اميد رستگاري دارم پس شما نزد خدا مايه‌ي اميدم باشيد . اي سرورانم ، اي دوستان خدا ، درود خدا بر ايشان باد جملگي و لعنت خدا بر دشمنان ستمكار خدا باد از اولين تا آخرين ؛ اي پروردگار جهانيان دعايم را اجابت فرما ... » . به مدت يك‌سال در آموزش و پرورش شهرستان لردگان ( بخش فلارد) روستاي شهريار معلم بود . با وسعت نظر به احساس و انديشه‌ي ديگران مي‌نگريست و سخت‌گيري را نوعي خام انديشي مي‌دانست و پي برده بود كه با سخت‌گيري و تعصب ، كاري پيش نمي‌رود . البته نيازي به توضيح نيست كه همان يك سال كافي بود تا دانش‌آموزانش هيچ‌گاه او را به فراموشي نسپارند .ادامه‌ي تعليم و تعلم و ابرام بر سوگند نون و القلم كه به فرمان مرادش ، خميني كبيرره در راه آن پاي گذارده بود ؛ دست شستن از تمام آرزوهايي كه در تك تك روزهاي تنهايي‌اش در ذهن خود پرورده و نزديكي تحقق‌شان را حس مي‌كرد ؛ پاي از سنگر دانش كشيدن و بر سنگر شرف و دفاع از حريت و ناموس و مامِ وطن گام نهادن ؛ دغدغه‌اي بود كه در اين يك‌سال دمي او را به حال خود وانگذاشت . شايد همين عوامل بود كه منجر گشت تا علي‌رغم قبولي در آزمون‌هاي ورودي سال 1359 در رشته‌ي مهندسي برق به طور هم‌زمان در سه دانشگاه تهران ، اصفهان و شيراز ، ... هرگز در كلاس‌ها شركت نكند !!؟ ... و علت آن هم چون اسرار ديگري كه هيچ‌گاه آنان را حتي بر نزديك‌ترين كسان‌اش افشا نساخت ، همواره در هاله‌اي از ابهام قرار گيرد . شهید منصوری در سال 61 به عضويت رسمي سپاه پاسداران ناحيه لردگان درآمد . اعتقاد داشت كه آدمي تنها با توشه‌ي گران بهاي معرفت قدم در راه تزكيه و مبارزه با نفس مي‌نهد و چنين دريافته بود كه پاسداران ، سالكاني هستند كه راه معرفت را طي نموده و بهترين الگوي نوسفران‌اند تا غبارهاي نفساني از دل‌هاي‌شان زدوده و اميال شيطاني را از مقابل چشمان‌شان به كناري زنند و جمال جميل حق را در پيش چشمان سالكان عاشق به تجلي درآورند . يقين داشت كه اگر نتيجه‌ي زحمات عملي انسان بدان جا رسد كه بتواند غبارها را از دل بزدايد ، توانسته است تا بزرگترين موانع را از راه شناخت خويش بردارد ؛ و اندك اندك حجاب‌ها را كنار زده و چهره‌ي درخشان و حقيقي خويش را ببيند و به اين آگاهي دست يابد كه چه موجود با عظمتي است و اين چهره نبايد با تعلقات دنيوي آلوده شود .او خود عقيده داشت كه در راه دين و شرف بايد با تمام وجود به دفاع و خدمت پرداخت و با علاقه‌ي قلبي قدم در اين راه نهاد و همين باور و شناخت حقيقي بود كه منجر بدان گرديد تا در پشت جبهه و خطوط مقدم حتي در زمان مجروحيت شديد ، به كارزار بپردازد .     از آنجا كه هميشه دل مشغولي‌هاي او را رسيدگي به امور خانواده‌هاي شهدا ، جانبازان ، مفقودين و اسرا تشكيل مي‌داد ، در بدو ورود به سپاه نيز ، به اصرار خود در تعاون سپاه ناحيه‌ي لردگان مشغول به كار شد و به همان اموري پرداخت كه با طبع صادق و مخلص‌اش هم‌خواني داشت . حتي تعطيلات خود را در كنار خانواده‌هاي معظم شهدا سپري مي‌نمود و در روستاي محل تولد و در شهر ، عنايت خاصي به يتيمان و فقرا پيدا كرده بود و در هر دو منطقه از پيشتازان و پيش‌گامان امور خيريه و حركت‌هاي اجتماعي به حساب مي‌آمد .در چندين نوبت به جبهه اعزام گرديد و در زمان‌هاي كوتاهي هم كه به مرخصي مي‌آمد ، سركشي به خانواده‌هاي شهدا را از ياد نمي‌برد و گاه انجام امور مربوط به آنان را بر ديدار نزديكان خويش ترجيح مي‌داد ، همين امر منجر شده بود تا بين آن‌ها و شهيد هوشنگ منصوري يك نوع علاقه و پيوند ناگسستني و نامريي ايجاد گردد كه هنوز هم كه هنوز است ياد و خاطره‌ي اين مرد بزرگ را زنده نگهدارند . مادامي‌كه فعاليت‌هاي بنيادي مقدس چون بنياد شهيد و امور ايثارگران انقلاب اسلامي كه در 22 اسفند ماه 1358 به فرمان امام خمينيره تأسيس گرديده بود تعميم يابد و امور مربوط به هم‌سو نمودن اقدامات در راستاي رسيدگي به امور ايثارگران انقلاب و جتگ تحميلي و خانواده‌ها و بازماندگان مكرم شهيدان گلگون كفن در قالب تشكيلاتي مستقل انجام شود ، تمامي آنچه امروز در قالب شرح وظايف بنياد شهيد تعريف مي‌گردند ، توسط سپاه پاسداران انجام مي‌شد و در هر منطقه و ناحيه‌اي ، تعاون سپاه اين مهم را برعهده داشت .شهيد منصوري به كسوت پاسداري خود عشق مي‌ورزيد . روح و روان او از تكبر و خودنمايي گريزان بود و از منافقان بسيار بدش مي‌آمد و عقيده داشت كه : " نفاق ، صفاي زندگي را از بين مي‌برد و پايه‌هاي صداقت را مي‌لرزاند ، در عوض يك‌رنگي‌ها ، صميميت را فزوني بخشيده و جام دل‌ها را از شوق و شور جانبازي لبريز مي‌كند " .او مي‌گفت : « ... بياييد غبار ريا و چاپلوسي را از دامن دل و زندگي خويش پاك كنيم و بر محيط حيات خود عطر خلوص بپاشيم تا خداوند گل‌هاي توفيق را به جانب ما بيافشاند و نهال دوستي‌ها را در سينه‌ي ما بنشاند ... » . عمليات بدر ، اين بزرگ‌مردِ رشد يافته در مكتب ولاييِ اهل بيتع را به دوراني جديد سوق مي‌دهد و در حين عمليات و در هفتمين روز از خرداد ماه ، انفجار گلوله‌ي توپ دشمنان بعثي تمامي هم‌سنگران او را شهيد كرد و او را نيز به شديدترين وجه دچار موج گرفتگي نمود و از سراسر بدن با مجروحيت مواجه كرد . كادر پزشكي بيمارستان شهيد بقايي اهواز ادامه‌ي درمان او را جايز ندانسته و مجبور به اعزام وي به بيمارستاني در تهران گرديدند و از آنجا نيز او را به بيمارستان خورشيد اصفهان انتقال دادند . مجروحيت جسم در مقابل آثار مخربي كه موج انفجار در جان شهيد منصوري بر جاي گذاشت ، هيچ بود و از اين لحاظ آزار و اذيت فراواني را متحمل مي‌گرديد اما با اين حال باز ايثار و از خود گذشتگي را به منتها درجه از خود بروز مي‌داد و در همان حال لحظه‌اي از ياد شهدا غافل نمي‌گشت به گونه‌اي كه وقتي مادر مكرمه و عموي بزرگوارشان مقداري از لوازم مورد نياز را بر بالين‌شان برده بودند ايشان را خطاب كرده و گفتند :« ... شما را به خدا اين لوازم را براي فرزندان شهدا ببريد تا از ما راضي باشند ... » . او گوشه‌اي از آرزوهاي خود را تحقق يافته مي‌ديد ، به فيض عنايت حضرت ابوالفضل العباسع نائل و افتخار جانبازي نصيب‌اش گشته بود ... . اما اين تنها بخشي از آرزوهايش بود . در تعريف او از جانب دوستان و آشنايانش آمده است كه : « ... شهيد منصوري همواره فرصت را غنيمت مي‌شمرد و هر لحظه را گامي در جهت خودسازي و تقرب به درگاه خداوند قرار داده بود ... هيچ زماني بيكار نمي‌نشست ... » .بر اثر عوارض مخرب موج انفجار كه آثار عميقي بر روح و جان وي نهاده بود ، به كرات بيهوش شده و يك نوع حالت خفگي به او دست مي‌داد و در ضمنِ اين حملات ، با صدايي رسا و قابل فهم امام زمانعج ، حضرت امامره ، حضرت ابوالفضلع و حضرت فاطمه زهراس را به ياري مي‌طلبيد ، با اين‌حال و علي‌رغم توصيه‌ي پزشكان هيچ‌گاه حاضر نشد در منزل و در نزد زن و فرزندانش به استراحت بپردازد . مانند قبل در محل خدمت خود حاضر مي‌شد و همواره اين شعار را بر لب جاري مي‌كرد كه : « ... در زمان جنگ خدمت بر هر چيزي ترجيح دارد ... » و تنها توصيه‌اش به اهل خانه و هر كس كه خود را در زمره‌ي دوستان او مي‌دانست اين بود كه : « ... جبهه‌ها را خالي نگذاريد ... سربازان امام زمانعج در هر دوره‌اي بايد حاميان مردان حق باشند و ياور امام عصر خود ... » . مجروحيت شهيد منصوري در واقعه‌ي اصابت گلوله‌ي توپ به سنگر گروهي او و همرزمانش به تاريخ هفتم خرداد ماه سال هزار و سيصد و شصت و چهار ؛ و تحمل شديدترين عوارض و علايم جسمي ، و روحي و رواني طي مدتي حدود يك سال ؛ گريه‌هاي مدام اما مخفيانه‌ي مادر و دلواپسي‌هاي پايان ناپذير همسر ، نگاه‌هاي پرسشگرانه‌ي كودكاني كه هيچ‌گاه حضور طولاني پدر را لمس نكردند و دعاهاي عاشقانه‌ي بازماندگان شهدا و خانواده‌هاي رزمندگان و مجروحاني كه شور تمام ناشدني و عشق بي‌حد و حصر شهيد منصوري در طول ساليان حضور سبزش تنها تكيه‌گاه و پشتوانه‌شان محسوب مي‌گرديد ؛ و حتي آنان كه انقلاب را علي‌رغم سپري شدن سال‌ها هنوز افسانه مي‌انگاشتند و در اين مدت فعاليت‌هاي شهيد هوشنگ منصوري را برنمي‌تافتند ؛ اينك به بغضي وصف‌ناپذير مبدل شده بود و بهتي عميق همه‌ي آنان را در خود فرو برده بود . شهادت آن سردار دلاور ، مادر مهربان و همسر وفادار ، عموي فداكار و برادران هم‌راه و هم‌گام و ديگر اعضاي خانواده و بستگان و آشنايان را داغدار نمود ؛ داغي كه هيچ مرهمي را ياراي تسكين‌اش نبود و هيچ جايگزيني را بر فقدان عزيز به معراج رفته در دل ، نمي‌پذيرفت و تنها بارقه‌ي اميد و تسكين رنج و آلام آنان ، وعده‌ي حقِ محبوب به شهدا بود كه آنان را زنده‌ي جاويد و روزي خوران بارگاه خويش معرفي كرده و همين امر باعث مي‌شد تا آنان نيز چون ديگر بازماندگانِ صبورِ شهداي انقلاب و جنگ تحميلي ، با دلي پر خون و بغضي فرو خورده ، اما قوي و راسخ و استوار ، به شهادت دلاور فرزند خود باليدند و نثار كردنِ گوهري چنين ارزنده در راه خدا را به اميد تقبل ذات اقدسش ، افتخاري بس عظيم براي خود شمردند . حقيقت اين است كه قلم از وصف جمال جميل شهيدان عاجز است . آنان براي هميشه‌ي تاريخ اركان عظمت انقلاب اسلامي را بر دوش خونين خويش حمل خواهند كرد . گوهر حيات خود را بر فراز راه رهروان خواهند داشت تا ره به رستگاري و سعادت پويند .... به راستي هيچ مقام و منزلتي جز مرتبه‌ي شهادت نمي‌توانست آن روح موج‌خيز و متلاطم را آرامش بخشد . بعد از شهادتش نيز همه‌ي كساني كه او را مي‌شناختند از او به خوبي ياد مي‌كنند و ياد و نامش را گرامي مي‌دارند ... خدايا تو خودت شاهد و ناظري كه عزيزم در راه كسب رضاي تو و با وضعيت جانبازي و در حين مأموريت محوله ، مظلومانه بر اثر حملات تشنجي ناشي از موج گرفتگي دچار حادثه شد و قبل از اينكه كسي بتواند به وي كمكي نمايد طعمه‌ي امواج خروشان آب رودخانه‌ي خرسان گرديد و به لقاي تو شتافت ... (مادر شهيد ) .   براستي مي‌توان او را شاگرد مكتب امام حسينع ناميد كه هر چند در كربلا نبود ، ولي كربلا آفريد . درس حسيني عشق است و عشق در قلب است و سوز بر جان و آن آتش بر وجود و سوختن و شعله‌ور شدن و ذوب گرديدن براي معشوق . حسينع گونه جنگيدن و جانباز شدن . او نيز مظلومانه زندگي كرد ، مظلومانه به درجه‌ي جانبازي نائل آمد و مظلومانه شهيد شد .در مراسم تشييع جنازه‌ي اين شهيد گران‌قدر خانواده‌هاي معظم شهدا، پيرمردان و پيرزنانِ فرزند در راه انقلاب و امامره داده ، بيش از آنچه بر دلبندان خود گريسته بودند ، بر فقدانش مويه كردند و فرزندان شهدايي كه محبتش بر دلهاي‌شان نقش بسته بود از ديدگان به جاي سرشك ، خونابه باريدند ... اما او ديگر در ميان‌شان نبود ... با تمام ناباوري . پس از تشييعي به ياد ماندني ، كالبد پر صلابت‌اش را كه با دستان مادر ، شيرزني لايق تقديم چنين گلي به گلزار شهيدان و رهروان خط سرخ تشيع ، غسل و كفن شده بود ، در گلستان شهداي روستاي زادگاه‌اش به خاك سپردند تا آيتي باشد بر بازگشت و ... انا اليه راجعون ... .و حضور سبز مشايعت كنندگانش خود گواهي بر صداقت و اخلاص دلاور مردي بود كه جز زمين كشاورزي و ميادين جنگ جايي را نمي‌شناخت و اوقات خود را به دستگيري از ضعفا و رسيدگي به وارثان به حق انقلاب گذرانده بود .او مظهر « الاحسان الي الحسن » بود و او به اثبات رساننده‌ي « رضاي خدا در صورت رضاي خلق »بود . جهان را بدان گونه كه در قرآن خوانده بود مي‌ديد و دنيا را تنها به اندازه‌اي كه در راه رسيدن به آخرتي درخور و شايسته لازم بود دوست مي‌داشت و او ... رادمردي استوار و ثبت شده‌اي پردوام بر جريده‌ي عالم بود و دليلي بر حقانيت انقلاب . برادر كوچكترش ، مرحوم مهدي منصوري چند صباحي بيش فراق برادر را تاب نياورد ، مگر مي‌توان بر زانوانش نشست و دست محبتش را بر سر خود حس نمود و آن‌گاه به پوشيدن سياهي در سوگش بسنده نمود ؟ مگر مي‌توان نشان بوسه‌هاي گرمش را بر گونه‌ها داشت و به بوسيدن سنگ سرد مزارش دل‌خوش داشت ..؟بايد شتاب نمود ، بايد به او پيوست و در آسمان‌ها به همراهي‌اش مباهات كرد . بايد در عروج ، همگامش شد تا سبقت گرفتن فرشتگان را در تعظيم بر اشرف مخلوقات شاهد بود و ... تنها پنج ماه پس از شهادت اين بزرگوار ، در غم فراق و هجران برادر جهان فاني را به نيت ديدار ، بدرود گفت .
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

جمعه ۶ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۱۹:۵۵:۵۴

27 Dec 2019