۰
plusresetminus
تاریخ انتشارپنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۰
کد مطلب : ۱۹۶۱۲

هر روز ما عاشورا، جای جای ما کربلا، هر ماه ما محرم و هر شعر ما محتشم

آیا دوباره ترنجی نارس، به خاک می افتد؟! آیا میوه اندلس یک بار دیگراز شاخه ذلت می افتد؟! آیا دوباره کربلایی، به خاک، می افتد؟
هر روز ما عاشورا، جای جای ما کربلا، هر ماه ما محرم و هر شعر ما محتشم
به گزارش جهانبین نیوز به نقل از بسیج؛ ترنج نارس،یادداشت نویسنده و شاعر اهل قلم، برادر بسیجی مسلم حیدری بنی است که با زیبایی خاص به رشته تحریر درآمده است.

صدای چکمه چپاول فرهنگ، دیری است به گوش می رسد، مرزهای عزت، مدام در معرض تهدید است، متجاوزان در تخریب میله های مرزی عفت و حجاب، لحظه ای درنگ نمی کنند، آبادان ارزشها در محاصره و خرمشهرغیرت، درحال سقوط. بارش استحاله، پایانی ندارد و چندی است، دانه های باران، مخملین شده است. صدای قهقهه پاتریک مدتهاست که بلند است و فتح خاکریزها چند سالی است، کلید خورده، انگار پوتینهای جهاد اصغر، آویزان و جهاد اکبر، در مرخصی است. انگار سربند یا زهرا(س) غریب است و کسی دیگر برای آن سر و دست نمی شکند و لباسهای خاکی، چقدر دلتنگ شده اند! انگار فهمیده ای نیست که درزیرشنی تانک شبیخون فرهنگی بخوابد، بوی عفن تانیث بی حجابی وننگ بی غیرتی در چراگاه شیطان، پیچیده. خدایا! چرا کسی گلنگدنی نمی کشد؟چرا کسی گلوله بصیرتی در جان اسلحه اش جا نمی دهد؟ چرا قبضه ما از ضامن این سکوت، به رگبار خروش، در نمی آید؟ افسوس! عجب جا ماندم از خیل آلاله ها! امان از فراموشی لاله ها! تراژدی وغمنامه تلخی در حال نمایش است: تند بادی از جانب غرب در حال وزیدن است،
آیا دوباره ترنجی نارس، به خاک می افتد؟!

انبوه تماشاگران، به اختلاط ایستاده اند، انگار بوی خردل مشروب در فضا پیچیده است، بوی ماهی گندیده مشام را آزار می دهد! تنفس مشکل شده است، تاول بردگی نفس، بر برخی چهره ها نمایان شده، اینجا رنگ و بوی زنان و دختران مسیحی به خود گرفته است، لودگی از در و دیوار بالامی رود.
آیا میوه اندلس یک بار دیگراز شاخه ذلت می افتد؟!

در این وسط،کیسه های پر از زر چشم نواز و وسوسه انگیز به طمع، صف کشیده اند! انگار تمام این کیسه ها بوی گندم ری می دهد! انگار شریح قاضی اینجا نشسته است، صدای سکه ها بسیار فریبا ست. باور کردنی نیست، سی هزار دینار طلا برای هر دین به دنیا فروخته ای. چه کیمیاست این اکسیر بصیرت!
آیا دوباره، معصومیتی به خاک می افتد؟

بزرگ مردی صدا می زند عمار! ولی عمار، هنوزبه دنبال تسبیح استخاره در کوچه تشکیک است، عماریون لبیک گو، عده انگشت شمارند، شعار، لقلقه زبان عده ای گشته و شعور، در سودای خام، عده ای دیگر خفته! بعضی ازخواص و فرهنگ مردان، هنوز در کوچه پس کوچه های تعلقات گرفتارند، هنوز عده ای در ممیزی کتاب و زنجیره روزنامه و سینما، سرگرم، اینجا یکی به نعل می زند یکی به میخ! آنقدر شاه صنم در این عرصه، عرض اندام نموده که ماه صنم، گم گشته و حیران است. در آن سو دهانها، باز شده وحقد و کینه نمایان است، قلب صف آرایی، عیان گشته، وضع به گونه ای اسف بار شده که مرشد پیر، خون دل می خورد و پایان تلخ قصه را برایم بازگو می کند. وا مصیبتا! او نه تنها آبروی خودش را در کف دست گرفته، بلکه برای نجات از این بخت واژگون، حتی حاضراست جانش را فدا کند.
آیا دوباره فتنه دیگری از دست خس و خاشاک می افتد؟

پاتریک فریاد می زند: زن ایرانی حاضر نیست به خیابان بیاید، خیابان را به داخل منازل آنان ببرید، مگر چنین اتفاقی ممکن است؟! بله، دجال را خبر کرده اند، سوغات و ارمغان ابتذال آورده است: دجالواره، بشقابی ویرانگر و هستی سوز. روباه پیر، حیلت ساز و دغلباز، میله ای آهنی به دست، دوباره در سودای فتح دروازه های شرقی است.
آیا دوباره دروازه های شرقی، ویران شده و به خاک می افتد؟

ما به کجا رهسپاریم ؟ چرا گوشهایمان سنگین شده؟ چقدر چشمانمان بی بصر؟بصیرتی کم اثر وچقدرآسیمه سر؟ و چرا مدهوش در درون خود لولی تر ؟ بس راهی دور از پیله خود خواهی، تا پروانه آگاهی! اما خوب گوش کنید، صاحب این صدا،آشناست، طنین کلامش، حسینی است: ما صلح امام حسن(ع) را نخواهیم داشت، ما یکسره به مسلخ کربلا خواهیم رفت!
آیا دوباره کربلایی، به خاک، می افتد؟

پاتریک حد یقفی ندارد، این اسطوره نامردی، سیری ناپذیر است، تنوره ماکیاول در وجودش شراره می کشد، او مکتب، عزت وشرافت ما را هدف گرفته است، مذاکره، هسته، اتم، موشک وتروریسم، برایش بازیچه ای بیش نیست، خوی استکباری وی و رفقای خبیثش عربده می کشد، هیچ نهال جنایتی در جهان غرس نمی شود، مگر اینکه دستهای کثیف وی، آن را به چاله می فرستد
برخیز! خط سومی آغاز گشته، خط سرخ جنون، حماسه ای به رنگ خون. والفجر دیگری باید ساخت، اروند پاکی آغوش گشوده است. شب حمله است، شمال انسانیت و مردی کجاست؟جنوب، شاخص و قبله معرفت کجاست؟ شلمچه منتظر است، دیگرکسی به دنبال غرب و شرق نیست! ماهواره را رها کنید و به دنبال ماه باشید، رملهای مقدس و خون آلود به پابوس آمده اند، نیزارها به بدرقه، گشت خواص و نخبگان به دنبال تبیین معابر فرهنگند، تخریب چی در حال برچیدن مینهاست، امان از تله های دامنگیر ابتذال.

کجاست آن پرنده موعود؟ کجاست پروازی با بالهای سبزعلوی و سرخ حسینی؟ کجاست آینده سبز انتظار؟ کجاست سفیر بهار؟ آیا برای منتظر شکست و نا امیدی هست؟در دست شماست حلقه مفقوده عاشورا و مهدویت، برای شماست هدیه منظومه ولایت. برخیز ! تنور امتحان آماده و هشتمین پیشوا، به نظاره ایستاده، چه انگشت شمارند یاران تنوری امام؟دوباره دماوند افتخار می خواند! دوباره الوند با شما می ماند باید به دشمن تاخت باید سر و جان باخت. خود را پاکیزه باید یافت. هر روز ما عاشورا، جای جای ما کربلا، هر ماه ما محرم و هر شعر ما محتشم، در میدانیم با ولی، با رهبرم سید علی.

برخیزید! شما که ذره پرور آفتابید، شما احمدی روشن مهتابید، شما شهریار مجد و ایثارید، شما شناگر امواج گردابید، شما فریاد گر بحر تا نهرید، شما وارثان میراث سردابید، شما بیدارگر فلسطین ویمن و سند و پنجابید، شما جولان سیمابید، شما افتخار آب و آیینه و آفتابید!

پس به پاخیزید و بخوانید: لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا

متن از : مسلم حیدری بنی، استان چهارمحال و بختیاری – شهرکرد

انتهای پیام/1020ج
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸

ساعت:

۰۶:۲۰:۳۰

15 Feb 2020