۰
plusresetminus
ناشران نشريه طلوع مشروطيت ايران به هيچ خط قرمزي اعتقاد نداشتند، از همه بد مي گفتند و مخالف همه چيز بودند بازار را آشفته مي کردند. دم از قانون و ترقي مي زدند ولي به منطق جنگل عمل مي کردند، به گونه اي که نه تنها مردم را به خود بلکه به مشروطه هم بدگمان و متنفر مي کردند.
بازگشت دوباره صور اسرافيل بعد از 107 سال/ مروری بر مواضع دين ستيزانه و ترويج انديشه هاي غربي این روزنامه
به گزارش جهانبین نیوز به نقل از کلار، اولين شماره اين جريده آنگونه که صاحب امتياز و مديرمسئول آن، ندا فرامرزيان بروجني گفته، «به احترام صوراسرافيل اول» منتشر شده و روي دکه رفته است(دوم اسفند ماه ۹۳). صور اسرافيلِ جديد، عيناً با همان شکل و شمايل «صور اسرافيل»ِ ۱۰۷ سال قبل ميرزاجهانگيرخان شيرازي، منتشر شده است.

وي همچنين از خوانندگان اين نشريه خواسته تا محدوديت صفحات و يک رنگ بودن چاپ صوراسرافيل دوم را صرفاً يک اداي احترام و تجديد خاطره با صور اسرافيل اول تلقي کنند هر چند صور اسرافيل همچنان با حال و هواي قديم البته با تغييراتي مانند اضافه کردن تعداد صفحات و تغييرات کوچکي در خصوص لوگو عرضه خواهد شد.

مديرمسئول صور اسرافيل همچنين از احتمال انتشار شماره دوم اين نشريه بعد از تعطيلات نوروز ۹۴ خبر داده و تاکيد کرده که غايت آرزوي دست‌اندرکاران اين نشريه اين است که صور اسرافيل آينه تمام نماي خواست‌ها، انتظارات و ايده‌آل‌هاي خوانندگان باشد.

درست رو به روي ستون سرمقاله اين نشريه، اولين مطلب درج شده در جريده صور اسرافيل به تاريخ ۱۴ ديماه ۱۲۸۶ هجري خورشيدي به قلم جهانگيرخان شيرازي، عيناً و در شماره يک منتشر شده است. نکته ديگر اينکه دو صفحه لايي نشريه تازه، در واقع صفحات اول صور اسرافيل ۱۰۷ سال قبل (شماره‌هاي ۱ و ۲۶) هستند!

در شناسنامه اين نشريه که مانند صور اسرافيل ميرزا جهانگيرخان شيرازي، نامش «عنوان مراسلات» است، از بهمن کشاورز، غلامرضا کيامهر، نعمت حمدي، بهروز بهزادي و بهروز تقي‌خواني به عنوان مشاوران و مهناز شوقي به عنوان دبير تحريريه، نام برده شده است.

در اين مقاله به گزارشي اجمالي از محتوا و مباني هفته نامه ي صور اسرافيل در آن زمان ميپردازيم:

به طور کلي انديشه ي گردانندگان هفته نامه، يعني ميرزا علي اکبرخان دهخدا، ميرزا جهانگير خان شيرازي، معروف به صور اسرافيل و ديگر همکارشان ميرزا قاسم خان و چاپ آن نشريه، بر مدار زير بود:

دين ستيزي، تخريب، تحريف دين، شبه افکني و هتاکي

هفته نامه ي صور اسرافيل، شرع و مشروعه خواهي و مشروعه خواهان را خرافه، اوهام، مضحک، مزخرفات و کهنه پرستي ناميده است. گاهي به کنايه و گاهي هم صريح عليه اعتقادات مردم قلم زده و گاهي هم خيلي راحت به بهانه ي جسارت به علما،در حقيقت به خدا و قرآن ايراد گرفته و به حکم روشن اسلام تعرض کرده است.

اهانت به حکما، فقيها و دانشمندان مسلمان

هفته نامه ي صور اسرافيل، به تمام علما، حکما و دانشمندان ايراني جسارت نمود. صور اسرافيل در يکي از شماره هاي خود، مقاله اي را به چاپ رساند که در واقع، ادعانامه اي تند عليه تمامي حکما و متکلمان بزرگ مسلمان کشورمان بود! او بود که چنين نوشت:
حکمت و کلام ما، معجوني است مضحک از خيالات بنگي هاي هند، افکار بت پرستهاي يونان اوهام کاهن هاي کلده، و تخيلات رهابين يهود. پيشوايان پرستندگان گنگ، علماي عابدين لاما و روساي عناصر پرستان هند، هر يک اقلا يک يا دو کتاب مختصر و مفصل در فلسفه مذهب باطل خود نوشته در ميان ملت و امت خويش انتشار مي دهند، اما در هزار و سيصد سال، شهوت رياست، لذت اصوات نعال و حرص قرب سلطان، به علماي ما فرصت نداد که فلسفه اسلامي را از اين مزخرفات جدا کرده و يک رساله مختصر مشتمل بر حکمت طريقه حقه خودشان به زبان عوام، نوشته، منتشر کنند... .

تخريب عالمان و روحانيان و اهانت هاي عجيب به علماي مشروطه خواه

از جمله رسالت هاي اين هفته نامه، جسارت و تخريب علماي دين، به ويژه عالمان مشروطه خواه، مانند مرحوم کني، مرحوم ميرزا حسن آشتياني، شهيد شيخ فضل الله نوري، محمد آملي، ابوطالب زنجاني، سيد علي آقا يزدي، ميرزا هاشم تبريزي، ميرزا حسن مجتهد تبريزي و مرحوم آخوند ملا عباس بود. اين تخريبها در غالب آن ۳۵ شماره به چشم مي خورد.

ميرزا جهانگير خان و دهخدا در آن نشريه، اين گونه لب به جسارت مي گشايند و خطاب به همه ي مردم ايران مي نويسند:

... اگر همه اهل ايران با شما کهنه پرستان هم عقيده باشند جمعيتتان بالغ بر سي کرور نخواهد شد. سه هزار و يکصد کرور آدم هاي دنيا که تمام با عقايد ما شريک اند، شما را خواه نا خواه [خواه، ناخواه]، مجبور به قبول اين اصول مسلمه خواهد کرد... عنقريب سيل اين خيالات تازه، اراضي مقدسه شما را گرفته، لوث اين اوهام و خرافات مندرسه شما را از روي زمين خواهند شست.

همين نشريه و گردانندگان و گردان آنها با بانگ بلند فرياد بر مي دارد که:

قوانيني که به تأييد مجتهد بخواهد باشد آن قانون به کلي بي مصرف و به قدر ذره اي معني نخواهد داشت.

نشريه صور اسرافيل در يک تهمت عظيمي پا را از اين هم فراتر گذاشته و نوشته است:
علت جايگاه و پايگاه داشتن علما نزد مردم ايران دو امر بيشتر نيست: يک جهل، ديگري عادت به تعبد. درمدت هزار و سيصد سال... چنان ما را به تعبد و قبول کورکورانه اصول و فروع خودمان نمودند و چنان راه غور و تأمل توسعه افکار را بر روي ما سد نمودند که...

نشريه، جسارت به سيد ميرزا ابوطالب موسوي به ميرزا ابوطالب زنجاني را چنين با تمسخر ياد کرده است:
بقيه سال نامه و هم درين سال جناب عالم بما في السموات و ما في الارض و ما بينهما و ما تحت الثري، يعني آقا سيد ابوطالب زنجاني که چند دفعه در زمانهاي پيش، شيخ فضل الله را تکفير کرده[؟!] دوباره به صحت عقايد شيخ معتقد شده و در لوطي بازي...، درست مثل ميمونهاي هند، تقليد شيخ را بيرون مي آورد.

ميرزا ابوطالبي به صدق و صفا و علم و تقوا معروف بود به گونه اي که مهر او و شيخ نزد قضات دادگستري ارجو اعتبار خاصي داشت به گونه اي که تا مدتها بعد نيز هر جا مهر آن پاکان را بر پاي سندي مي ديدند قضات مي گفتند که کار ما آسان شد. زيرا که مهر شيخ و ابوطالب ناسخ و منسوخ ندارد.
هفته نامه، خطاب به علما و مراجع ديني مي نويسد:

... سيد علي آقا و شيخ فضل الله و عاملي[آملي] و رستم آبادي و سيد محمد تفرشي و حاج ابوطالب زنجاني و نقيب السادات و پسرش و اکبر شاه و حاج ميرزا لطف الله روضه خوان و سلطان العلماء و جمعي ديگر از سيد و آخوند را ... پلوهاي چرب پر ادويه و قرابه هاي عرق محله همه را گرم کار کرد.

ناظم الاسلام کرماني، ثقه الاسلام تبريزي، فريدون آدميت و ... نوشته اند که صوراسرافيل و يارانش منبع فساد و عناد و آشوب و خرابي و ترور بودند؛ نه شيخ فضل الله و ديگر علما.

ترويج انديشه هاي ماسوني و غربي

معرفي و تبليغ کتابهاي ميرزا ملکم خان و افکار ماسوني ها در نشريه صوراسرافيل جلوه اي خاص دارد که نشانه گرايش نويسندگان اين روزنامه به افکار غربي و ماسوني است. صور اسرافيل گاهي با تيتر«مژده» و زماني با عنوان «بشارت»- در اينجا کنايه مردم ايران را مرده هاي چند هزار ساله گورستانهاي غفلت و ناداني مي داند که تنها با خواندن و عمل به کتابهاي ملکم خان بيدار مي شوند! تا بستري براي تبليغ نوشته هاي ملکم خان ارمني فراهم سازد! و بارها هم در قالب «اطلاعيه» براي کتابها،روزنامه ها و مجموعه آثار (کليات) ملکم خان تبليغ فروش آنها را مي کردند.
نشريه صوراسرافيل مي نويسد: «... همان انجمن (ماسونيک) است که موجب آبادي دنيا و رفع خرافات و اوهام باطله مي باشد».
اسماعيل رائين درمورد فراماسونها مي نويسد: ماسونيها نه تنها براي ايران نکبت به بار آوردند بلکه براي انگليس نيز هم او در آخر جلد اول کتابش به اشاره اي معنادار با اين عبارت «پوزش و تأسف» از خرابکاريهاي ماسونرها و خرابي ايران به دست آنها با تاسف و تأثر ياد کرده است. همين نويسنده در عبارتي کوتاه و گويا نوشته است:
کاري که فراماسونهاي انگليسي و ايراني عالماً و عامداً با ميهن ما کردند عواقب نکبت باري داشت که بدبختي آن بعدها دامنگير خود انگليسي ها نيز گرديد.

جسارتهاي ناموسي و خلاف ادب به ايرانيان و تحقير ملت

سردبير سابق و همه کاره کنوني نشريه بعد ار آنکه از طريق سفارت انگليس به خارج از کشور فرار داده مي شود به شهر ايوردون در سوئيس مي رود و در يکي از ستونهاي همان «چرندو پرند» صور اسرافيل مي نويسد:
... يکصد و هشتاد هزار نفر اهل رشت اگر هميشه زير دست چهارده نفر فراش و پيشخدمت و مشت و مال چي و آفتابه لگن گذار حکومت نباشند، ناخوش مي شوند. همانطور که اهالي رشت، شيراز، اصفهان، بلوچستان، خوزستان، کرمانشاهان، لرستان، عراق، کردستان و يزد، اگر سالي چندين صد دختر باکره و هزارها طفل امرد براي اندرون آبدارخانه هاي حکام ندهند. ناخوش مي شوند و همانطور...؛ اي ادباي ايارن[!] الان شما يک سال ونيم است به چرند و پرند نوشتن دخو عادت کرده ايد و خوب مي دانيد چرند و پرند نوشتن يعني چه... به بينيد [ببينيد] من هرگز در تمام عمر بان [به اين] چرند و پرندي نوشته ام يا شما در عمرتان خوانده ايد.(۶۱)

اهانت به شعائر ديني

نشريه و انتشاردهندگانش به بهانه هاي مختلف به مسخره کردن و تخريب حجره و حوزه درس و عالمان و ديگر شعائر و مظاهر ديني مردم پرداخته است.

ترويج باستان گرايي

نشريه صوراسرافيل به طور صريح و بي پرده به ترويج باستان گرايي مي پرداخت و از مزدک و مجوس و کاوه و کامبيز و نادر و ديگر سلاطين! آن هم بدون نامي از اسلام يا خدمات متقابل ايران و اسلام تعريف مي کرد!
اين هفته نامه، سراسيمه و تناقض گويان منتشر مي شد و به قول کسروي«با نفاق و دورويي» گاهي- همان طور که پيش تر ديديم- از باستان پرستي قلم مي زد و زماني از غرب گرايي! نشريه صوراسرافيل- در اواخر کار- بي پرده تر از قبل مي نوشت. در يکي مانده به آخرين شماره اش درباره يکي از مهم ترين دستورهاو نشانه هاي اسلام يعني تقسيم کار در خانواده و ريش مردان و نيز به طور ضمني به تمسخر دعاو نيايش مي پردازد و مي نويسد:
حالا من صريح مي گويم و وجدان تمام وزرا و وکلا و اولياي امور را شاهد مي گيرم که اصل خرابي مملکت و بدبختي اهل ايران همان اعتقاد کاملي که...، ديگر عقل من به جايي نمي رسد بروند ختم عمن يجيب بگيرند... اين اولش و اين هم آخرش دخو

ترويج آزادي مطلق؛ بدون قيد شرع و عقل

نشريه صور و گردانندگان سه گانه اش براي دستيابي به آزادي مورد نيازشان به انبيا نيز افترا بستند و به آرامي دست وحي را از زندگي اجتماعي و تعيين آزادي کوتاه کردند آنان مي گفتند که چون نوع بشر بر اساس طبيعتش در تشخيص کمال قادر است! حد ومرزي براي محدود کردن آزادي نديده اند؛ مگر ضرر به آزادي ديگران! عين قول و قلم آنها را بنگريم که خود گويا و روشن است. آنان نوشته اند:

معني آزادي که تمام انبيا و حکما و علماي دنيا مستقيم يا غير مستقيم براي تکميل معني آن کوشيده اند... همين است که مدعيان توليت قبرستان ايران کمال انسان را به معرفي هاي حکيمانه خودشان محدود نکرده و اجازه فرمايند تا نوع بشر به همان وسائل خلقتي در تشخيص کمال و پيروي آن بدون هيچ دغدغه خاطر ساعي باشند معني آزادي چيست؟... [ابتدا مي نويسد]: آزادي رفتار نمودن انسان است در تمام امور مشروعه خود به نحو دلخواه. آيا سرحدي براي اين رفتار دلخواه هست؟ سرحد اين رفتار دلخواه تنها آزادي ديگران است... يعني سرحد اين آزادي تا آنجا منبسط مي شود که به آزادي ديگران صدمه[اي] نرساند. حدود آزادي هر فرد هيئت ديوار آزادي فرد ديگر است.
نتيجه
در اين مقاله پس از اشاره به احوال نشريه بر اساس سند و مکتوب بي واسطه که در کمال آزادي و اوج اختيار و قدرت آن را نگاشته اند ناشران نشريه طلوع مشروطيت ايران به هيچ خط قرمزي اعتقاد نداشتند. از همه بد مي گفتند و مخالف همه چيز بودند بازار را آشفته مي کردند. دم از قانون و ترقي مي زدند ولي به منطق جنگل عمل مي کردند، به گونه اي که نه تنها مردم را به خود بلکه به مشروطه هم بدگمان و متنفر مي کردند.
مجموعه عملکرد آنان موجب به فعليت رسيدن استبداد محمد علي شاه و انزوا و اعدام علما گرديد. سرانجام آنان به دامن بيگانه پناه بردند و در کنار پهلوي قرار گرفتند و بنيانگذار حکومت استبدادي رضا خان شدند اينان دم از ترقي خود و تحجر علما مي زدند!

پي نوشت‌ها:

۱. علي اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج۱۰ (ط جديد)، ص۱۵۰۸۰، ذيل کلمه «صوراسرافيل»

۲. ر. ک: رحيم رضا زاده ملک، چکيده انقلاب حيدر خان عمو اغلي، ص۴۳-۴۲،۴۶ و ۷۲/ همچنين ر.ک: فريدون آدميت، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران...، ج۲، ص۱۱۰-۱۰۹ و ۱۷۳/ عباس اقبال، مجله يادگار، ش۷۱۶، (سال ۱۳۲۵)/ منصوره اتحاديه (نظام مافي)، پيدايش و تحول احزاب سياسي مشروطيت دوره اول و دهم مجلس شوراي ملي، ص۶۸-۷۱ به نقل از: مجموعه متون و اسناد تاريخي،کتاب پنجم(قاجاريه)، ص۱-۲. و نيز ر.ک: رئيسي نيا، حيدر عمو اغلي گذر از طوفانها، ص ۸۳-۸۴.

۳. به نقل از: رحيم رضا زاده ملک، چکيده انقلاب حيدرخان عمواغلي، ص۴۰.

۴. ر. ک: رحيم رضا زاده ملک،همان، ص۸۱-۸۲، براي اطلاع از ترورهاي حيدر عمو اغلي و يارانش، ر.ک: رئيسي نيا، حيدر عمو اغلي گذر از طوفان ها،ص۴۸-۳۸.

۵. اين تکفير- همان طور که در متن مي بينيم- از طرف يکي از سران مشروطه خواه بوده، نه مشروعه.
۶. علي اکبر دهخدا، همان، ج۱۰، ص۱۵۰۸۰، مدخل صور اسرافيل.

۷. تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، کتاب دوم، ص۴۳۸-۴۳۹ و نيز ر.ک: احمد کسروي، تاريخ مشروطه ايران، بخش يکم، ص۲۷۸/علي ابوالحسني منذر، مشروطه و رژيم پهلوي؛ پيوندها و گسست ها، ص۱۳۰-۱۳۲.

۸. عين السلطنه، روزنامه خاطرات، ج۳، ص۱۸۳۴/ و نيزر.خبرنامه همايش يکصدمين سالگرد نهضت مشروطيت، ش۱،۱۴ و ۱۵ مرداد ۱۳۸۵، ص۵۵.

۹. عين السلطنه، روزنامه خاطرات، ج۳، ص۲۱۲۳.

۱۰. فريدون آدميت/ ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، ص۳۲۷. اعظام الوزاره و ناظم الاسلام کرماني نوشته اند که انديشه ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل از شيخ هادي نجم آبادي نيز متاثر بود و به همراهي يارانش با او ارتباط داشتند.(ر.ک: حسن اعظام قدسي (اعظام الوزاره)، خاطرات من يا تاريخ صد ساله ايران، ج۲، ص۱۲۴۵).

۱۱. براي آگاهي از اسلام ستيزي آقاخان کرماني و انحرافات عقيدتي و فکري او، ر. ک: مجموعه تاريخ تهاجم فرهنگي غرب، ج۶، ص۴، ۲۱-۲۳ و ص۷۵ به بعد / علي اکبر ولايتي، مقدمات فکري نهضت مشروطيت، ص۲۲-۲۵، ۱۵۰-۱۸۲/ ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، ص۲۲/ کونت گوبينو، «اميرکبير۱ و ۲و ۳» مجله محيط، ش ۳۲و ۵۷و ۵۰/ مهدي بامداد، شرح حاغل رجال ايران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجري قمري، ج۱، ص ۸۰-۸۳ و ۳۲۶/ ناظم الاسلام کرماني،تاريخ بيداري ايرانيان، ص ۱۳-۱۵/ سيد سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، ص ۲۱۲ث-۲۱۱/فريدون آدميت، انديشه هاي ميرزا آقا خان کرماني و انديشه هاي ميرزا فتحعلي آخوند زاده.

۱۲. مهدي بامداد، شرح حال رجچال ايران در قرن ۱۲ و ۱۳ هجري قمري، ص۴۲۹.

۱۳.کتاب اسامي نمايندگان مجلس شوراي ملي به نقل از: ابراهيم صفايي، تاريخ مشروطيت به روايت اسناد، ص۳۶۱.

۱۴. آنان به خانه ملک المتکلمين رفته تا به او بگويند که وسايل کشتن شيخ فضل الله را آماده کرده اند. (ر.ک: مهدي ملک زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت، کتاب سوم، ص۶۲۰).

۱۵. آنان به خانه ملک المتکلمين رفته تا به او بگويند که وسايل کشتن شيخ فضل الله را آماده کرده اند. (ر.ک: مهدي ملک زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت، کتاب سوم، ص۶۲۰).

۱۶. ه. ل. رابينو، روزنامه هاي ايران از آغاز تا سال ۱۳۲۹ق/ ۱۲۸۹ش،ص۱۹۱.

۱۷. ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، ص۳۳۱-۳۳۲/ احمد کسروي، تاريخ مشروطه ايران، بخش سوم، ص۵۹۴-۵۹۵.

۱۸. ر.ک:هفته نامه صوراسرافيل، ش۱، ايوردون- سويس، غره محرم الحرام ۱۳۲۷، ص۷، پاراگراف دوم، سطر۶ به بعد/ و نيز ر.ک: همان، ش۱۱، ص۸، ذيل تيتر«بشارت» براي تبليغات نوشته هاي ملکم خان که مردم ايران را «مرده هاي ...» خطاب نموده است. نيز ر. ک: ه. ل. . رابينو، روزنامه هاي ايران از آغاز تا ۱۳۲۹ق،ص۱۹۲-۱۹۳.

۱۹. آنجا که سخن از بحران آزادي و جسارتهاي مشروطه طلبان تندرو به ميان مي آورد.

۲۰.ابراهيم صفايي، ده نفر پيشتاز، ص۹۷.

۲۱. ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، ص۶۳۵-۶۳۶.

۲۲. اين معاني را با خواندن چرند و پرند نشريه صوراسرافيل و مرور لغت نامه دهخدا و نيز کتاب نقد و بررسي لغت نامه دهخدا، تاليف رضا استادي مي توان دريافت.

۲۳. ر.ک: هفته نامه صوراسرافيل، ش۲۴، ص۶، ستون دوم، چرند و پرند/ ش۳، ص۱، ستون دوم، ش۴، ص۶/ش۷و۸،/شماره ۱۲، ص۳/ش۱۴، ص۷، ستون چرند وپرند.

۲۴. ميرزا قاسم خان صوراسرافيل «دراول جزو غلامان امير بهادر بود...» (ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، ص۶۳۵-۶۳۶). پدرش ميرزا حسن خان معروف به تبريزي در دوره مظفرالدين شاه، پيشکار امين حضرت تبريزي در امورات بنا خانه بود (مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن ۱۲و ۱۳و ۱۴ هجري، ج۳، ص۱۲۵). قاسم خان در دوره مشروطيت نشريه صور اسرافيل با سرمايه او تاسيس و او نيز يکي از دو مدير نشريه شد. قاسم خان موسس گروه ضربت و ترور بود(اسماعيل رائين، اسناد و خاطره هاي حيدر عمو اغلي، ج۲، ص۱۷) در دوران دوم و سوم مجلس وکيل شد و بعد نيز مدافع رضا خان و مخالف مدرس. در کابينه سردار سپه (درخرداد ۱۳۰۶) بدواً کفيل وزارت پست و تلگراف و بعد هم وزير شد و نامش در حزب «ايران نو» متعلق به تيمور تاش ديده مي شود (ر.ک: خاطرات ... بولارد، ص۴۷۱/ مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن ۱۲و۱۳و ۱۴ هجري، ج۳، ص۱۲۵و ج۵، ص ۱۷۸/ دولتهاي عصر مشروطيت به کوشش جمشيد ضرغام بروجني، ص۱۸۰و ۱۸۵/ محمود تربقتي سنجابي، قربانيان باور و احزاب سياسي ايران، ص۳۳۳ به نقل از: علي ابوالحسني منذر، همان، ص۸۰).

۲۵. اسماعيل رائين، اسناد و خاطره هاي حيدر عمو اغلي، ج۲، ص۱۷.

۲۶. ه. ل. رابينو، روزنامه هاي ايران از آغاز تا ۱۲۸۹ش،ص۱۹۰.

۲۷. همان/ و نيز ر.ک: هفته نامه صوراسرافيل، ص۱، مقدمه.

۲۸. بنا به نوشته خود نشريه، به سبب خشم مردم و مسئولان در امان نبود، به همين لحاظ از شماره «۱-۶» در تهران، خيابان ناصري، کتابخانه تربيت؛ از شماره«۶-۲۰» در خيابان علاء الدوله محاذي مهمانخانه مرکزي؛ از شماره«۲۰ -۳۲» در محله امام زاده يحيي کوچه مسجد فاضل خلخالي؛ از شماره «۳۲-۳۵» دفتر چاپش در پاريس و انتشار آن درايوردون سويس بود.

۲۹. ر.ک: هفته نامه صور اسرافيل، ش۱، از ايوردون- سويس، ص۸، ستون۱، پاراگراف۲.

۳۰. مهدي ملک زاده، تاريخ مشروطيت ايران، کتاب دوم، ص۴۳۸-۴۳۹/ و نيز ر.ک: احمد کسروي، تاريخ مشروطه ايران، بخش يکم، ص۲۷۸/ اسناد مطبوعات، ۱۴۲/۲و ۱۴۵به نقل از: علي ابوالحسني منذر، مشروطه و رژيم پهلوي؛ پيوندها وگسست ها، سال۴، ش۱۵و ۱۶، ص۱۳۰-۱۳۲.

۳۱. ر.ک: لغت نامه دهخدا، ذيل نام ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل.

۳۲. احمد کسروي، تاريخ مشروطه ايران، بخش سوم، ص ۶۵۳-۶۵۵.

۳۳. عبدالله مستوفي، شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري قاجاريه، ج۲، ص۳۵۱/ نيزر.ک: ناظم الاسلام کرماني، تاريخ بيدراي ايرانيان، ج۳، ص۶۵۱/ احمد کسروي، تاريخ مشروطه ايران، بخش يکم، ص۲۷۳-۲۷۸.

۳۴. عين السلطنه، روزنامه خاطرات، ج۳، ص۱۸۲۰.

۳۵. همان، ج۳، ص۱۸۳۴/ خبر نامه همايش يکصدمين سالگرد نهضت مشروطيت، ش۱، ص۵۵.

۳۶. به نقل از محمد ترکمان، مجموعه رسائل، اعلاميه ها و...، ج۱، ص۳۲۸/ و ج۱، ص۲۹۹-۳۰۰- علاوه بر اين مطالب مي نويسد: آن روزنامه ها« مردم را به محاسن و فوايد خمار خانه ها و افتتاح بيوتات فواحش تقريب و ترغيب مي کنند».

۳۷. ملک زاده مي گويد که «مقاله تندي برضد روحانيت» تا نزاع را شخصي جلوه نمايد در حالي که در آن مقاله به دين اسلام علما و مراجع و مردم ايران جسارت شده. متن کامل آن را در همين نوشتار، نوشته ايم (ر. ک، ش۱۲، هفته نامه صوراسرافيل، ش۱۲، ص۳).

۳۸. مهدي ملک زاده، تاريخ مشروطيت ايران، کتاب دوم، ص۴۳۸-۴۳۹/ و نيز ر.ک: احمد کسروي،تاريخ مشروطه ايران، بخش يکم، ص۲۷۸/ اسناد مطبوعات، ۱۴۲/۲ و۱۴۵ به نقل از: علي ابوالحسني منذر، تاريخ معاصر ايران، ص ۱۳۰-۱۳۲.

۳۹. ر.ک: هفته نامه صوراسرافيل، ش۶، ص۲.

۴۰. اسناد مطبوعات، ۱۴۲/ ۲، به نقل از: علي ابوالحسني منذر، مشروطه و رژيم پهلوي؛ پيوند او گسست ها، س۴، ش۱۵و ۱۶، ض۱۳۲.

۴۱. ر.ک: هفته نامه صوراسرافيل، ش۱۲، ص۱، ستون۱، پاراگراف۲/ ص۳/پاراگراف۷/ ش۵، ص۳، سطر۱۴/ش۱۴، ص۷، ش۷و۸،ص۸ ، ستون ۱، پاراگراف آخر/ و ش۴،ص۶، ستون۲، پاراگراف۵.

۴۲. ر.ک: هفته نامه صوراسرافيل، ش۲۴، ص۶، ستون دوم، چرند و پرند/ ش۳،ص۱،ستون دوم/ش۴، ص۶/ش۷و ۸،ص۸/ش۱۲،ص۳/ش۱۴،ص۷،ستون چرند وپرند/ش۳،ص۱.

۴۳. صوراسرافيل، ش۴، ص۶و۷، به نقل از: علي ابوالحسني منذر، مشروطه و رژيم پهلوي؛ پيونداو گسستها، ص۱۳۰-۱۳۲/نيز ر.ک: صوراسرافيل، ش۷و۸، ص۸/ش۱۲، ص۳/ش۵،ص۳،سطر ۱۴.

۴۴. ر.ک: همان، شماره۱،ص۷، ستون اول، پاراگراف آخر، ش۲، ص۹، ستون دوم /ش۳،ص۸،ستون اول/ش۴،ص۶،پاراگراف دوم/ش۶،ص۴-۷،ستون چرند وپرند/ش۷و۸،ص،۴،۵،۶،۷،۸،۹،۱۴و۱۶/ش۱۲،ص۳/ش۱۴،ص۷/ش۱۵،ص۷،ش۱۶،ص۷و۸،ش۱۸،ص۷،ستون دوم/ ش۲۱، ص۷و۸/ ش۲۲، ص۷،۶،۵و۸/ ش۲۳، ص۶/ ش۲۵، ص۷/ ش۲۶،ص۸،ستون اول، پاراگراف آخر،ش۲۷،ص۶-۸،ستون دوم،پاراگراف آخر/ش۲۸،ص۶/ستون اول،پاراگراف آخر وص۷و۸ (قندرون)؛ش۳۰،ص۷/ش۱ (از ايوردون- سوئيس)، ص۸،ستون اول، پاراگراف اول.

۴۵. هفته نامه صوراسرافيل، ش۱۲، ص۳.

۴۶. ر.ک: همان، ش۱۶، ص۱، ستون دوم، پاراگراف دوم و ص۸.

۴۷. ر.ک: همان، ش۴، ص۶، ستون اول، پاراگراف آخر.

۴۸. دهخدا دروغ مي گويد. زيرا يک مجتهد ديگر را تکفير نمي کند. اگر هم چنين اتفاقي مي افتاد دهخدا آن را با سند مي آورد و حديثش را در عالم داستان مي کرد. از همه اينها گذشته ميرزا ابوطالب، از حاميان طرح مشروعه شيخ بود و نام و امضايش در کنار نام شيخ فضل الله نوري(ر.ک:عباس اقبال، مجله يادگار، س۳،ش۲، ص۲۹-۳۰. محمد ترکمان، رسائل، اعلاميه ها و ...، ج۱، ص ۱۵۲-۱۵۳/ و ج۲، ص۵۷-۵۸).

۴۹. ر.ک: صور اسرافيل، ش۲۷، ص۶، چرند و پرند، ستون دوم، پاراگراف آخر و ص۷.

۵۰. ر.ک: علي احمدي خواه، مجموعه گلشن ابرار، مقاله فقيه فداکار، ج۷.

۵۱. صوراسرافيل، ش۲۰، ص۶، سطر آخر و ۷.

۵۲. ر.ک: ثقه الاسلام تبريزي، مجموعه آثار قلمي ثقه الاسلام تبريزي، ص۸۴، ۱۵۴، ۲۱۷/ يحيي دولت آبادي، حيات يحيي، ج۲، ۲۲۵- ۲۲۷و ۳۴۴/ فريدون آدميت، فکر آزادي و مقدمه مشروطيت، ص۳۲۴-۳۲۵/ ناظم الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج۴، ص۱۶۳،۱۶۹،۱۹۸،۲۰۶،۲۳۸،۲۶۵،۲۷۵ ،۴۲۴، و۴۷۴/ج۵، ص۳۲۸-۳۲۹/ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه،ص۳۵۶-۳۵۷ و... .

۵۳. ر.ک: رحيم زاده ملک، چکيده حيدرخان عمو اغلي، ۴۲-۴۳، ۴۶ و۷۲/ و نيز ر.ک: فريدون آدميت/ ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران...، ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰و۱۷۳/ عباس اقبال، مجله يادگار، ش۷۱۶، سال ۱۳۲۵/ منصوره اتحاديه (نظام مافي)، پيدايش و تحول احزاب سياسي مشروطيت دوره اول و دهم مجلس شوراي ملي، ص۶۸-۷۱ به نقل از: مجموعه متون و اسناد تاريخي...، ص۱و ۲/ و رئيسي نيا، حيدر عمو اغلي گذر از طوفانها، ص ۴۸-۸۳
۵۴. علي ابوالحسني منذر، مشروطه و رژيم پهلوي، پيوندها و گسست ها، ص۱۳۳.

۵۵. ر.ک: صوراسرافيل:ش۵، ص۸

۵۶. ر.ک: ميرزا علي اکبر دهخدا، ش۱۱، ص۸.

۵۷. ر.ک: ش۱۳، ص۸/ وش۱۳، ص۸.

۵۸. ر.ک: همان،ش۱۲، سطر آخر.

۵۹. ر.ک: اسماعيل رائين، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، ج۱، ص۶۹۲.

۶۰. همان، ج۱،ص۳۰۴.

۶۱. ر.ک: صوراسرافيل:ش ۱، از ايوردون- سوئيس، غره محرالحرام ۱۳۲۷، ص۷، پاراگراف دوم، سطر ۶ به بعد ( تمام نوشت ها و را در اول اين ذيل شرح حال دهخدا آورديم). و نيز ر.ک: همان، ش۱۱، ص۸، ذيل تيتر« بشارت » ( برا ي تبليغ نوشته هاي ملکم خان ارمني که به کنايه مردم ايران را« مرده هاي ...» خطاب نموده!) و نيز ر.ک: روزنامه هاي ايران از آغاز تا سال ۱۳۲۹ق/ ۱۲۸۹ش، ص۱۹۲-۱۹۳.

۶۲. صور اسرافيل، ش۱۸، ص۷، ستون ۲، پاراگراف آخر. با مسخره مي نويسد: « به حوزه درس شيخ ابوالقاسم قسم! به درد دين سيد علي آقا يزدي قسم و ...».

۶۳. صوراسرافيل، ش۲۲، ص۷ سطر۱۱به بعد+ستون ۲، پاراگراف آخر وص۸، پارگراف۴، سطر.ش۲۹، ص۷و۸، ذيل همان تيتر قندرون/ش ۱۸، ص۷.
ش۱۴،ص۸،ستون۱.ش۶،ص۷و۸/ش۷و۸،ص۱۳،ستون۱،پاراگراف آخر /ش۱۶،ص۷، ستون۱، پاراگراف۵ و ستون۲، پاراگراف۱، ش۱۷،ص۷/صوراسرافيل، ش۲۷، ص۷و۸، ذيل قندرون وش۳۱، ص۸، ستون۲، سطر۱۶.

۶۴. هفته صوراسرافيل،ش۲۰،ص۲،ش۱۴،ص۷،ستون۱،پاراگراف ۲/ همان،ش۱، از ايوردون- سوئيس،ص ۱، ذيل تيتر «از طرف اداره نشريه» البته تناقض گويي هاي نشريه را که به نظر مي رسد بر عکس اين مطلب مي باشد مي توان در شماره هاي ذيل ديد: همان،ص ۵، پاراگراف۲/ش از ايوردون، ص۲۱، ستون۱وص۲ و...

۶۵.کسروي مي نويسد: « روزنامه صور اسرافيل ... در آغاز برخاستن خود بيش از همه رويه و رنگ «شريعت طلبي» مي داشت تا کم کم رنگ و رويه «ميهن پرستي» گرفت. اين دو رنگي در روزنامه ها نيز پديدار بود و روزنامه صور اسرافيل از گام نخست اين رويه نوين را مي داشت... تا آنجا که شادروان طباطبايي از آن آزردگي نمود و يکبار نيز با دستور وزير علوم جلوگيري از بيرون آمدن آن شد ولي دوباره راه آن را باز نمودند [ البته با چند شرط: عزل مدير مسئول و عدم ذکر نامش در صفحه نخست نشريه] و صوراسرافيل مي بود تا سال توپ بستن دارالشوري پيش آمد و ...» (احمد کسروي، تاريخ مشوطه ايران، بخش يکم، ص۲۷۷).

۶۶. عجيب است از دهخدا که آيه مشهور قرآني را اشتباه نوشته است. اشاره به آيه ۶۲ سوره نمل است:« أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء ...» که همزه استفهامي را با عين نوشته است!

۶۷. ش۳۱، ص۸، ستون ۲،پاراگراف ۳.

۶۸. هفته نامه صوراسرافيل، ش۱۲،ص۲.

منبع: فصلنامه علمي-تخصصي تاريخ در آينه پژوهش-ش ۲۱

انتهاي پيام/۱۰۲۴ج/۵۴۰ک
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

جمعه ۶ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۰۱:۴۳:۵۷

27 Dec 2019