۰
plusresetminus
تاریخ انتشاردوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۲
کد مطلب : ۲۲۱۹۰
به مناسبت وفات حضرت زینب(س)؛

شکوه صبر و شکیب

وقتی عبیدالله بن زیاد می پرسد: كار خدا را با خاندانت چگونه دیدی زینب بدون اینكه از حال طبیعی خارج شود می گوید: «ما رایت الا جمیلا..».
شکوه صبر و شکیب
به گزارش جهانبین نیوز، زینب (سلام الله علیها) شخصیت بزرگی است كه وجودش در تاریخ به زن بودن «معنا» بخشید! تجسمی از شجاعت و صبر بود و معلمی برای پاكدامنی نیز الگویی برای پیروان ولایت و رهبری.



شخصیت والای این بانوی گرانقدر از كودكی او شكل می گیرد; آن زمانی كه دختران هم سن و سال او بازی را تجربه می كنند او مصیبت و رنج و صبر را می آموزد. گویی از همان آغاز راه در برابر توفان تازیانه غم ها و رنج ها قرار می گیرد تا بتواند روزی به تنهایی همه درد و رنج هستی را بردوش كشد!



زینب ـ سلام الله علیها ـ كسی است كه سنگ صبور اسیرانی بود كه زیر سنگینی بار غم خرد شده اند. اما هرگز به روی خود نمی آورد و به پرستاری از این قافله درد كشیده می پردازد و همزمان از حریم «امامت» دفاع می كند...



زاد روز فرخنده او را «روز پرستار» نام نهاده اند و چه مناسبت پرشكوهی! پرستاران جامعه ما با الگو قراردادن آن زن نمونه ایثار و فداكاری را از او می آموزند و می كوشند تا زینب وار زندگی كنند. این روز بزرگ را به پرستاران كشور عزیزمان ایران اسلامی تبریك می گوییم.





میلاد نگین عترت

از تلاقی دو دریای نور و معرفت ـ علی و فاطمه علهم السلام ـ گوهری پا به عرصه وجود نهاد كه این نوگل روییده در گلزار عترت عطر محمدی (ص) خوی علوی (ع) و خلق فاطمی (س) داشت با تولدش فصلی جدید در تاریخ «عفاف» رقم خورد...



زینب كبری در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم هجرت بر شاخه وجود فاطمه (س) جوانه زد و پیامبر اكرم (ص) نام او را زینب نهاد یعنی زینت پدر! محیط خانوادگی او از لحاظ شرف فضیلت و انسانیت بی نظیر بود. نگین عترت در دامان پرمهر و آغوش گرم علی و فاطمه پرورش یافت و از جدش رسول خدا فضایل بی شماری اخذ كرد. از همان دوران طفولیت چهره ای نورانی و با وقار داشت و در حیا و عصمت همچون زهرای مرضیه بود و در شیوایی و فصاحت كلام همچون علی مرتضی !





كمانه داغ ها

هنوز پنج بهار را بیشتر تجربه نكرده بود كه نخستین داغ ـ رحلت رسول خدا(ص) ـ بر دل او نشست و به فاصله اندكی پس از آن حادثه دلخراش میخ در و سینه مادر را به تماشا نشست ! تشییع مظلومانه «مظلومه تاریخ» را دید و گریه های علی (ع) را بر سر چاه نظاره كرد.



آه... مگر دختر بچه ای پنج ساله چقدر تاب و تحمل دارد اندوه با زندگی او عجین بود و تحمل در رگهای او جاری ! زینب رشد كرد و بالید و از دریای بی كران علی بن ابی طالب ـ كه ۲۵ سال سكوتی شكوهمندانه را تحمل كرد ـ صبر و استقامت آموخت و آن را همچون چراغی فرا راه زندگی خود افروخت...





در خانه همسر

هنگامی كه به سن ازدواج رسید خواستگاران زیادی داشت. از جمله آنان «اشعث بن قیس» بود كه از ملوك «كنده» بود. كسی كه پول و ثروتی هنگفت داشت اما بی هویت و بی ریشه بود...

سرانجام دست تقدیر او را با پسر عمویش عبدالله بن جعفر به یك لانه كشاند و همسر او شد. اما از شروط ازدواجش این بود كه هر روز باید حسین (ع) را ببیند. باری مهر و محبت این خواهر و برادر چیز دیگری است. اگر یك روز او را نمی دید. كسل و درمانده می شد.



حتی یك بار كه حسین برای دیدنش رفته بود ساعتها در برابر نور آفتاب ایستاده بود تا اشعه سوزان خورشید چهره خواهر به خواب رفته اش را نخراشد. و این گونه بود كه زینب (س) نمی توانست از خاندان وحی و رسالت حتی لحظه ای دور باشد.





در كنار تنهاترین سردار

در سال چهلم هجرت شاهد شهادت معصومی است كه عمرش را در راه مبارزه با پلیدی سپری كرد. با این كه شكافته شدن فرق پدر در محراب كوفه ضربه ای سهمگین بر او وارد كرد اما با این حال به برادرش دلخوش است. حوادث روزگار او را كه چون كوهی تسخیرناپذیر بود كم كم آماده تر می كند آماده صبری بیشتر در برابر ناملایماتی تلخ تر و شكننده تر!



هنگامی كه به دستور معاویه امام مجتبی را مسموم می كنند بار دیگر این زینب است كه به پرستاری او مشغول می شود و این بار جگر پاره برادر را در طشت می بیند. اما باز هم صبر می كند چرا كه هنوز حسین (ع) برایش باقی مانده است... در ركاب حسین (ع)




میلاد حضرت زینب كبری سلام الله

در سال ۶۰ هجری همراه برادرش عازم مكه می شود. كاروان كربلا به همراه زنان و كودكان به حركت در می آید. از كودك شیرخواره گرفته تا بچه هایی كه باید دستشان را گرفته از بیابانها و سنگلاخ ها عبورشان داد آنهم در گرمای سوزان آفتاب حجاز و شب های تاریك كوه و دشت ! آفتاب جمع زنان دراین میان زینب است. زنی پنجاه و چند ساله ! زنی كه در مدینه سالها محفل تفسیر قرآنش روشنایی بخش دل و دیده زنان و دختران شهر بوده. او عقیله بنی هاشم است و كانون امید گرفتاران و درماندگان.



زینب تمام راه را در كنار «خورشید حضور پر تلالو حسین» است. چه كسی بهتر از زینب حسین را می شناسد و چه كسی بهتر از حسین زینب را او لحظه لحظه از وجود حسین نور می گیرد و یار و غمخوار حسین است... در منزلگاه های خبرهای ناگوار كشته شدن سفیران امام را می شنود ولی محكم تر از پیش گام برمی دارد. می شنود كه حسین آب پاكی روی دست همه می ریزد و آخر كار را شهادت رقم می زند.



زینب این عالمه غیرمعلمه می داند كه حسین او تكلیف خود را با مرگ روشن كرده و «مرگ سرخ» را بر زندگی ذلت بار ترجیح داده می داند كه كوه ها هم در برابر این اراده خاكسارند. اما باز هم دست از «ولایت» برنمی دارد. چرا كه اسلام بدون «ولی» خانه ای بدون چراغ است...





وادی كرب و بلا

... زینب در كنار علی بن حسین نشسته است. بر بالین بیماری كه از تب می سوزد و عمه مهربانش از او پرستاری می كند. خواهر صدای «یا دهر اف لك من خلیل».. ۱ برادرش را می شنود و بی تاب می گردد. تا آن روزتمام مصیب ها را در كنار امام حسین (ع) تحمل كرده است. همه رفتگان را در چهره حسین می بیند و صدایش به گریه بلند می شود. حسین (ع) او را به صبوری توصیه می كند.



در شب عاشورا این خواهر و برادر به گفت و گو می نشینند و آن بی تابی زینب در سایه سار این گفت و گو باحسین محو می شود و دل دریایی اش آرام می گیرد. توفان و تلاطم از جانش رخت بربسته و آفتاب شكیبائی بر جانش می تابد و آماده رویارویی با مصائب و مشكلات آینده می گردد.



او باید آمادگی پیدا كند تا پس از حسین (ع) مسئولیت ادامه راه را برعهده گیرد و بازماندگان از قافله كربلا را هدایت كند.

... نبردی نابرابر را مشاهده می كند و نیز قطعه قطعه شدن جوانان بنی هاشم را. حتی پسران خود «محمد» و «عون» را به قربانگاه می فرستند تا جانشان را در راه امام فدا كنند.

سرانجام هنگام وداع با حسین فرا می رسد. از زمین غم می جوشد و از آسمان اندوه می بارد. نگاه این برادرو خواهر با هم سخن می گوید نگاهی كه سالهای سال رنج و شكیبائی را با هم قسمت كرده اند.



زینب می خواهد نگرید اما وقتی فضای سینه ابری است و دل دریاست و حسین تنها! مگر می شود نگریست !

اینجاست كه حسین دست زینب را گرفته او را به قله شكیبایی می رساند. وقت آن رسیده است كه زینب به وصیت مادر عمل كند. او در وداع آخرین بوسه ای بر گلوی برادر می كارد. گلویی كه تا ساعتی دیگر خنجر بر آن خواهد نشست...



حسین می رود و زینب تنها می ماند. این بار «شهادت» و «اسارت» را بین او و خودش تقسیم می كند. دیگر چقدر صبر و تحمل كشته شدن برادران و عزیزان آتش زدن خیمه ها و... او می داند كه زمین نباید از حجت خالی بماند و مسلمان باید همواره حول محور ولایت بچرخد. پس با به خطر انداختن جانش حتی باقیمانده خدا را از میان آتش و دود نجات می دهد. «امامت» برای زینب بزرگترین سرمایه است و باید به هر ترتیبی كه شده او را حفظ كند.






روزگار اسیری

دوران اسارت آغاز می شود دورانی سخت و جانسوز. اما زینب كه راز شهادت را می داند افق های دور دست را می نگرد. به آینده ای روشن امید دارد و به همین خاطر حسین بن علی را دلداری می دهد. در طول مسیر اسارت سهمیه نان خود را نیز نمی خورد و به كودكان می خوراند.




این بزرگ پرستار تاریخ با آن همه سختی ها و ناملایمات نماز شبش را ترك نمی كند اما این بار از شدت ضعف نشسته نماز می خواند. مصائب كربلا و اسارت در روح بلند او تاثیری نگذاشت. او پیام آور كربلا بود. یزید با خود می اندیشید با كشتن حسین و اسارت خانواده اش به قدرت و سلطه دست یازیده و در آن خراب آباد بی تپش كسی را یارای قد علم كردن نیست. امام سخنان زینب در دارالعماره و كاخ یزید تار و پود حكومت جور و فساد را از هم می گسست. «گویی جریان مذابی بود كه از قلب پردود و آتشفشان سر می كشید. آن هم با چه عباراتی !



سخنان زینب در برابر یزید تا به امروز و همیشه تاریخ ادیان و نیز در تاریخ عزت و آزادگی حرف اول است. او پرورده مادری چون زهراست و خطبه فدك مادر را شنیده است.

وقتی عبیدالله بن زیاد می پرسد: كار خدا را با خاندانت چگونه دیدی زینب بدون اینكه از حال طبیعی خارج شود می گوید: «ما رایت الا جمیلا..»۲



این حرف همچون پتكی سنگین بر پیكره نظام بنی امیه بود و تیر خلاصی بود بر قلب شیطانی و پست عبیدالله بن زیاد. آرامش و تسلط زینب بر روح كلماتی كه ادا می كرد جشن پیروزی بنی امیه را به مجلس ماتم كفر و استبداد تبدیل می كرد و پرده از چهره كریه آنان بر می داشت.



به راستی او چگونه سخن می گفت كه مردم از درون می شكستند ! آن بانوی فداكار با سخنان آتشین خود بر قله آزادگی و عزت ایستاد و یزیدیان را در دره غرور و تباهی سرنگون كرد. اگر تلاش بی نظیر و فداكاری زینب نبود به یقین بنی امیه ماجرای كربلا را یا به فراموشی می سپردند و یا از مسیر حیات بخش خود منحرف می ساختند.



سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود

كربلا در كربلا می ماند اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ

پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ سیل انقلاب

پشت كوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود... ۳





آخرین منزل

روح بی آرام آن عالمه غیرمعلمه و عقیله بنی هاشم كه از توفانها عبور كرده بود و از دریاهای آتش گذشته بود به نقلی یكسال و نیم پس از واقعه عاشورا از كالبد جسمش پركشید و رفت. تا آخرین لحظاتش چشمانش همواره گرم اشك بود و هماره به یاد حسین (ع).



آری اگر امروز همه جا كربلاست و هر روز عاشورا بااسارت اوست با خطبه های رسواگر اوست و با دعاها و اشك های روان او. امروز همه راه ها چشم انتظار زینب است و همه شهرها در انتظار او... ۴





پی نوشتها:

۱ ـ اشعاری كه امام حسین (ع) در شب عاشورا در نكوهش دنیا می خواند.

۲ ـ جز زیبایی ندیدم.

۳ ـ قسمتی از شعر قادر طهماسبی (فرید)

۴ ـ با استفاده از كتابهای آینه علی نما پیام آور عاشورا زندگانی حضرت زینب و...




انتهای پیام/1020ج
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۰۶:۲۷:۰۵

31 Dec 2019