۰
plusresetminus
تاریخ انتشاردوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۰
کد مطلب : ۳۰۷۷۷
گلایه برادر شهید سیامک کبیری

کتاب شعری که هیچگاه منتشر نشد

برادر شهيد سيامک کبيري با بيان اينکه شعرهاي برادرم تاکنون چاپ نشده است، عنوان کرد: دليل چاپ نشدن کتاب شعر برادرم نداشتن بودجه بوده است.
کتاب شعری که هیچگاه منتشر نشد
به گزارش جهانبین نیوز به نقل از خبرنگار سامان ما، هميشه هفته دفاع مقدس بهانه اي است براي اينکه به سراغ خانواده هايي برويم که فرزندان و اعضاي خانواده هايشان در دفاع از اين مرز و بوم سنگ تمام گذاشته و از جان و مال خود در اين راه دريغ نکردن و اين افراد در هر شهر و روستا و استان کم نيستند و ما نيز در شهرستان سامان به سراغ خانواده شهيد سيامک کبيري، که يکي از جوانان فعال در دوران انقلاب و بعد از انقلاب و دوران جنگ تحميلي بوده است.

سيامک در فروردين ۱۳۳۸ در سامان در خانواده اي کشاورز به دنيا آمد. تا سال سوم دبيرستان در سامان و بعد از آن مدت يک سال در بندرعباس مشغول تحصيل بود. از همين زمان فعاليت هاي مذهبي سياسي خود را آغاز نمود، سپس به اصفهان آمد تا اينکه در رشته ادبيات دانشگاه اصفهان قبول شد و در دانشگاه ابعاد مبارزاتش وسعتي چشم گير يافت. با شروع انقلاب فرهنگي به سامان بازگشت و در سپاه افتخاري خدمت مي کرد. همچنين در قسمت فرهنگي جهاد فعاليت مي نمود و انجمن اسلامي مسجد جامع سامان را تشکيل داد و کتابخانه اي در مسجد جامع سامان تاسيس نمود. او دبير دبيرستان شهيد مطهري بود.

مبارزه با گروهک ها را وظيفه خود مي دانست. بارها از طرف گروهک ها او را تهديد به قتل کردند. شاعر و نمايش نامه نويس بود و نمايش نامه هجرت را که هم نويسنده و هم کارگردان آن بود چند بار در سامان نمايش دادند.

وي در سال ۵۹ به جبهه شوش رفت مدتي در جبهه بود تا اين که دبيرستان افتتاح شد. بعد از آن دوباره در ۱۵/۱۲/۶۰ به جبهه رفت. مي گفت اين انقلاب خون مي خواهد جبهه ها احتياج به نيرو دارد ما نبايد در اين موقع جنگ بي تفاوت باشيم، بعثيون عراق در سرزمين اسلام ما خيانت کنند و ما نديده بگيريم.

آري او به جبهه رفت و در حمله فتح المبين در جيهه رقابيه در شب دوم فروردين ماه ۶۱ پس از گذشتن از دو خاکريز دشمن بعثي، تيربارش گير مي کند تير بار ديگري به او مي رسانند در خاکريز سوم دشمن با آرپي جي او را هدف قرار مي دهد و با فرياد يا زهرا جان به جان آفرين تسليم مي کند و به درجه رفيع شهادت نايل مي گردد.

در دوازدهم فروردين ۶۱ با پسر عمويش احمد کبيري، فرمانده سپاه شهرکرد که ايشان هم در همان حمله شهيد شده بود در يک روز پس از تشييع جنازه در تکيه شهداي سامان به خاک سپرده شدند.

برادر شهيد سيامک کبيري در گفت و گو با خبرنگار سامان ما با بيان اينکه برادرم در سن ۲۱ سالگي در عملايت فتح المبين بعد از حضور در سه عمليات در سوسنگرد به شهادت رسيد، اظهار داشت: برادرم نويسنده، شاعر و نمايش نامه نويس بود و شعرهاي برادرم در طيف جنگ، شهدا، انقلاب و... است.

عبدالله کبيري با بيان اينکه شعرهاي برادرم تاکنون چاپ نشده است، عنوان کرد: دليل چاپ نشدن کتاب شعر برادرم نداشتن بودجه بوده است.

وي با اشاره بر اينکه هيچ ارگاني نيز در راستاي چاپ کتاب شعر برادرم هيچ گونه حمايتي در طول اين سال ها نداشته اند، بيان داشت: بعد از شهادت برادرم از بنياد ۱۵ خرداد براي چاپ کتاب شعر آمدند اما فردی که برای این کار آمد کسي بوذ که اصلا از شعر و ادبيات سررشته اي نداشت و همين امر موجب شد که کتاب برادم را چاپ نشود.

عبدالله کبيري با بيان اينکه برادرم با رضايت خانواده به جبهه راهي شد و خودم من هم درجنگ تحميلي حضور داشتم، بيان داشت: خانه پدرم قبل از انقلاب مکاني براي حضور طلاب بود و همين امر موجب شد که همه ما در مسير انقلاب و جنگ قرار بگيريم.

کبيري با تاکيد بر اينکه خبر شهادت برادرم و پسر عمويم در اين روز به خانواده ها گفته شد و پدرم در حيات منزل با گفتن اناالله انا اليه راجعون خبر شهادت سيامک را به مادرم و ديگر اعضاي خانواده گفت، بيان داشت: ما به بنياد شهيد مراجعه نکرديم و تنها حقوق معلمي برادرم را آقاي مقصود محمدي برای پدر و مادرم به عنوان دریافتی درست کرد.

وي بيان داشت: برادرم در وصيت نامه هاي خود اينگونه نوشته که از خون شهدا نردبام درست نکنيم، همکاران عزيز، برادران به اصطلاح معلم، اين افرادي که در زير دست شما هستند، اين ها فرزندان شهيد انقلابند، يا از آموزش و پرورش بيرون رويد و به کار نان و آبداري بچسبيد، يا واقعا معلم بشويد که معلمي کار انبياست.

بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازي که مي بينم بد آهنگ است
بيا توشه برداريم، قدم در راه بي برگشت بگذاريم
ببينيم که آسمان هر کجا آيا همين رنگ است

به ياري الله و حمد و سپاس خداي تبارک و تعالي تصميم گرفتم که به جبهه حق عليه کفر بشتابم تا شايد بتوانم آب رسان برادران رزمنده اي باشم که در نبرد دليرانه تشنه شته است اگر چه ياران حسين در جبهه هاي نبرد به ياد حسين تشنه به لقاء الله مي پيوندند تا شايد بتوانم کفش گرد گرفته برادر رزمنده اي را واکس بزنم و غبار خستگي را از تن وي بزدايم. آري ميروم که ماندن در اين هواي مسموم خطرناک است در هوايي که امام غريب است و اسلام غريبتر و ريا کاران و دغل بازان که با گردش ۱۸۰ درجه لباس خود درآوردند و لباس اسلام پوشيده اند، اينک به تاخت و تاز مشغولند نگوييد فرار کرد که اينجا ديگر جاي ماندن نيست چرا که قامت پاک صفا و صميميت را رياکاري و تظاهر و دغل بازي گرفته است. خداي رحمت کند ما را، خدا ياري مند افرادي را با تمامي وجود.

به عشق اسلام و انقلاب اسلامي فداکاري مي کنند و خدا لعنت کند افرادي را که هنوز به ناني چسبيده اند و به نامي.

و بي شرمانه پاي به روي خون شهيدان عزيزمان مي نهند و از خون شهيدان عزيزمان نردباني براي صعود به قله هاي بلند رياکاري و دغل بازي مي سازند.

در آخر چند نکته تذکر و شايد وصيت نامه اي مي نويسم:

۱- از مال دنيا چيزي نداشته و ندارم که آن را به کسي ببخشم يا مقامي منصبي ندارم که به کسي واگذار نمايم جز چند جلد کتاب پاره که آن را به کتابخانه مسجد جامع سامان اهدا مي کنم.

۲- مي دانم که گوش هاي تمام مردم را پنبه هاي بي خيالي و بي تفاوتي پر کرده است و هنوز در بذر نان و نام، خانه اي راحت و........ مي باشند اما براي اتمام حجت مي گويم اي مردم به خود آييد و سر از لاک بي تفاوتي و راحت طلبي برداريد و به روز قيامت بينديشيد که خدا شما را باز خواست خواهد کرد.

۳- مي دانم فردا مانند ديگر شهيدان از ياد خواهم رفت اما هيچ کسي حق ندارد پول خون مرا بگيرد و هيچ کس حق ندارد از خون من نردباني براي مقام و نان و نام بسازد. خون من هديه به رهبر است و براي خداست و براي تداوم خون شهيدان.

۴- با وجود اين که مي دانم به حرف هاي هيچ شهيدي، شما مردم سامان گوش نمي دهيد اما مردم به خود بياييد و نگذاريد به جاي شما فکر کنند و براي شما تصميم بگيرند و از خون شهيدان شما نردبان سازند.

۵- براي امام جمعه در سامان فکري بکنيد و نماز جمعه در سامان برگزار کنيد، چرا که دشمن از نماز جمعه ما، در وحشت است.
۶- همکاران عزيز، برادران به اصطلاح معلم، اين افرادي که در زير دست شما هستند، اين ها فرزندان شهيد انقلابند، يا از آموزش و پرورش بيرون رويد و به کار نان و آبداري بچسبيد، يا واقعا معلم بشويد که معلمي کار انبياست.
۷- روي قبر شهيدان درخت سرو بکاريد، چرا که به سرو گفتند: چرا بار نداري؟ گفت: آزادگان بي بارند.
۸- از مقامات استان خصوصا امام جمعه معظم شهرکرد حجه الاسلام تقوي مي خواهم به وضع بي سامان سامان رسيدگي نمايند.
۹- فرزندان حزب ا... برادران مسلمان وحدت، وحدت، وحدت، حول محور الله.

انتهاي پيام1026ج /۶۰۱س
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

شنبه ۷ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۱۷:۳۶:۵۷

28 Dec 2019