۰
plusresetminus
تاریخ انتشارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۹
کد مطلب : ۱۶۹۸۹

گذر به نظم جديد جهاني

مقام معظم رهبري در ديدار كار‌گزاران سياست خارجي نظام، دوران فعلي را دوران گذر به نظم جديد جهاني دانستند.
گذر به نظم جديد جهاني
مقام معظم رهبري در ديدار كار‌گزاران سياست خارجي نظام، دوران فعلي را دوران گذر به نظم جديد جهاني دانستند. مفهوم «نظم جديد» را امريكايي‌ها پس از فروپاشي شوروي با هدف تعريف جهان يك قطبي به كار بردند و بر اساس نظم مذكور خود را كد‌خداي جهان به صورت بلامنازعه معرفي و جهان را يكسره فرمانبر و خود را فرمانده معرفي كردند. قبل از فروپاشي شوروي، امام راحل معتقد بودند: «مسلمانان بايد خود را به مرز قدرت سوم جهان برسانند» و با صراحت مي‌فرمودند: «دليلي ندارد كه ما مسلمانان را به اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت و آشنا نكنيم.» اكنون ۲۵ سال از فروپاشي شوروي و شروع نظمي كه امريكا به دنبال آن بود مي‌گذرد اما بدون ترديد مي‌توان انقلاب اسلامي را قله همه موانعي دانست كه امريكا را در بر‌پايي نظم جديد ناكام گذاشت و نه تنها ناكام گذاشت كه در موضع هجوم قرار گرفت و به تعريف و تفسيري متفاوت از نظم جهاني همت گمارد كه بحمد‌الله اثرات آن اكنون در جهان هويدا است و در حال عبور به نظم جديدي هستيم كه در آن كدخدا بسان شير بدون يال و كوپال است. عمده دلايل و خصايص نظم جديد و رو به آينده را مي‌توان چنين بر‌شمرد:

۱- نظم پيشين و دلخواه امريكا، نظمي هرمي و ارباب-رعيتي بود اما نظم جديد نظمي هم سطح و موزائيكي است. در اين نظم از منفذ‌هاي متفاوت صدا‌هاي متقارن شنيده مي‌شود و در هر گوشه‌اي از جهان پرچمي بر‌افراشته شده است كه كدخدايي در مقابل خود حس نمي‌كند و كد‌خدا نيز توان و اقتدار اثبات خود را ندارد .

۲- در نظم جديد قاعده سلطه‌گر- سلطه‌پذير به هم ريخته شده و جهان به دو بخش ابر‌قدرت‌ها و قرنطينه سياسي تقسيم نشده است. ملت‌ها در مقابل استثمار و استعمار مي‌ايستند و از منافع خويش دفاع مي‌كنند. اين بيداري در حد بسيار بالايي مديون امام و الگوي انقلاب اسلامي است.

۳- در نظم جديد، دين به عرصه اجتماعي و سياسي بر مي‌گردد و از مادي‌گرايي كه وعده فروپاشي آن را امام راحل به گورباچف داده بود به سوي معنويت‌گرايي پيش مي‌رود. انقلاب اسلامي تومار ۴۰۰ ساله غرب در انزواي دين را به سخره گرفت و اثبات نمود كه جامعيت اسلام مي‌تواند پاسخگوي همه نياز‌هاي مادي و معنوي انسان مدرن باشد و اين الگوي الهام‌بخش امروز پيش رونده و مانعي بزرگ بر سر منافع استكبار در دنيا خصوصاً خاور‌ميانه عربي – اسلامي است.

۴- در نظم جديد، قدرت‌‌هاي بزرگ خود را ملزم به چانه‌زني و مذاكره مي‌دانند. قاعده قدرت برتر در عرصه بين‌الملل اين بوده است كه اشاره انگشت قدرت‌‌هاي بزرگ‌، كشورهاي جنوب و جهان سوم را تنظيم مي‌كرده است و نهيب قدرت‌ها باعث دست كشيدن كشورهاي ضعيف از منافع‌شان مي‌شد اما اكنون مي‌بينيم كه امريكا و پنج قدرت ديگر بر سر يك دستگاه سانتريفيوژ با ايران مذاكره مي‌كنند و چانه مي‌زنند و قدرت تهديد خود را از دست داده‌اند و ديگر كسي تهديدات نظامي آنان را جدي نمي‌گيرد.

۵- در نظم جديد، غرب به صورت عريان از اصولي كه آنان را براي جهان مقدس مي‌دانست عدول كرده است. دموكراسي و حقوق بشر كه تا ديروز ابزار آنان براي فشار بر كشورهاي مستقل بود توسط خود آنان به ابتذال كشيده شده است.
شكنجه در زندان‌ها،‌ حمايت از تروريسم در عراق مقابل دموكراسي، ارسال سلاح به تروريست‌‌هاي مقابل دولت منتخب در سوريه، حمايت از رژيم كودك‌كش صهيونيستي، بمب باران بي‌هدف مردم در پاكستان و افغانستان و حمايت از ديكتاتورهاي نفتي جهان عرب نشانگر آن است كه چهره انساني آنان بزك كرده است. اما واقعيت مادي و عريان آنان بسيار كريه است و ديگر صلاحيت صدور دستورالعمل‌‌هاي جهانشمول را ندارند.

۶- در نظم ديروز كفه سنگين تراز‌و در غرب قرار مي‌گرفت. آنان جنگ‌‌هاي جهاني را شروع و پايان مي‌دادند، استعمار را شروع و استمرار مي‌دادند، جنبش‌‌هاي آزادي‌بخش ديني و غيرديني جهان را سركوب مي‌كردند، مجامع بين‌المللي را تشكيل و مديريت مي‌كردند و اقتصاد جهان را به بهانه تجارت آزاد در تصاحب خود داشتند اما اكنون قدرت‌‌هاي اقتصادي جديد با رشد افسانه‌اي و جمعيت‌‌هاي انبوه پاي در ميدان رقابت نهاده‌اند. كفه سنگين‌ ترازو اكنون در آسياست؛ چين و هند، ايران با ۵/۲ ميليارد جمعيت و بزرگ‌ترين بازارهاي جهاني، خود را مستغني از غرب مي‌دانند، در پازل غرب آرايش نمي‌گيرند و با انگشت اشاره غرب تنظيم نمي‌شوند. گروه بريكس متشكل از سه قاره (امريكاي لاتين، آفريقا و آسيا) پيمان شانگهاي و ... نشانگر آن است كه قطب‌‌هاي قدرت در جهان در حال جابه‌جايي است و امريكا نيز به سرنوشت انگلستان دچار خواهد شد.

۷- تغيير در سياست‌‌هاي اصلي جهان از ديگر ويژگي‌‌هاي نظم جديد است. اولويت در روابط جنوب - جنوب، صلح، محيط زيست و مبارزه با فقر، منع گسترش سلاح هسته‌اي، ارتباطات و اطلاعات و ... دست قدرت‌‌هاي بزرگ براي يكه‌تازي، آدم‌كشي و كودتا و غارت را بسته است و در كشورهاي خودشان محصور شده‌اند.
رسانه‌هاي فرامرزي مستقل بر تاريكخانه اشباح غرب نور مي‌تابانند و كوچك‌ترين حركت مشمئز‌كننده آنان را به سراسر جهان مخابره مي‌كنند و آنان را در لاك دفاعي فرو مي‌برند.

۸- در خاورميانه (غرب آسيا) پروسه‌ها و پروژه‌هاي «ملت‌سازي»، «دولت‌سازي »، «غارت منابع»، «خاورميانه جديد»، «خاورميانه بزرگ» «اسرائيل بزرگ»، «اسلام ليبرال» همه و همه... به شكست انجاميده است. بدون ترديد در شكست نظم‌دهي امريكا، مانع اصلي انقلاب اسلامي و قدرت الهام‌بخشي آن است. اين الهام‌بخشي، امريكاي لاتين را نيز بيدار نمود، به طوري كه در مسئله غزه و فلسطين كشورهاي امريكاي لاتين برتر از كشور‌هاي عربي به ميدان آمدند.

۹- بن‌بست آرمانگرايانه ارزش‌هاي غربي و امريكا از ديگر عوامل مهم در پيدايش نظم جديد است. چرخه معيوب زندگي يعني: كار، خواب و خوراك، انسان غربي را به مهره‌اي در ماشين روبات‌گونه تبديل كرده است و ليبرال‌دموكراسي شأن آدمي را در حد لذت‌پرستي توجيه عقلاني كرده است. پايان تاريخ و نبود افق براي گذار به عالم و فضاي جديد، غرب امروز را در كولاك فرو برده است. بنابراين نه تنها الگويي براي جهان آينده نمي‌باشند كه خود به دنبال الگويي براي ارتقاي خصايص انساني‌اند. به صورت قطعي نسل آينده جهان آرامشي بهتر و بيشتر از نسل امروز خواهد داشت و آن نيز به بركت نظم جديد است.

اين نظم، عدالت و معنويت را با عقلانيت ممزوج خواهد كرد و مكتب الهام‌بخش امام را كه داراي اين سه ويژگي است به صورت ويتريني در معرض ملت‌هاي سرخورده قرار خواهد داد. غرب نيز متوجه نظم جديد شده است و تلاش مي‌نمايد تا در آن اختلال ايجاد نمايد. پرداخت هزينه حمايت از تروريسم در خاورميانه دقيقاً با هدف اختلال در نظمي است كه آنان در پيدايشش نقشي ندارند. بنابراين مشغول‌سازي خالقان نظم جديد به درون خود پروسه جديد غرب براي ناكامي نظم جديد جهاني است كه هوشياري مضاعف شرق به ويژه جهان اسلام را مي‌طلبد.

نویسنده : دكتر عبدالله گنجي
مرجع : جوان آنلاین
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۰۰:۰۵:۵۸

16 Jan 2020