۰
plusresetminus
تاریخ انتشارسه شنبه ۱۶ تير ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۴
کد مطلب : ۲۳۴۵۹

در سوگ رستگار کعبه

خون سراسر صورت علی علیه السلام را پوشاند و محراب عبادت با قطرات خون علی علیه السلام رنگین شد و از زبان مبارک آن حضرت چنین شنیده شد: «سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم»
در سوگ رستگار کعبه
به گزارش جهانبین نیوز آن شب ستاره‏هاى غمگين، با آه و ناله گرد هم آمده بودند در كوفه مى ‏نگريستند. زمين مى ‏گريست.

آسمان نالان بود. ديوارهاى كوفه از ترس حدوث «واقعه‏» به هم نزديك می شدند، شايد جلوگير آن باشند. پرنده‏هاى نگهبان در چارسوى مسجد كوفه، نگهبانى میدادند. شب پرده‏هاى مهاجم ضمن اين كه به يكديگر نويد مى‏دادند، ترس و رعب سراسر وجودشان را فرا گرفته بود. آخر حمله به يك فرد نبود، حمله به تمام انبيا و اولياء و صالحان و صديقان بود.

مى ‏خواستند عرش خدا را به لرزه در آورند و مى‏خواستند عروة الوثقاى دين را نابود سازند.
ابن ملجم، نماينده خفاشان شب با وحشت، براى رسيدن به آرزوى ديرينه‏اش، به مسجد آمده و كمين كرده بود. ولى چگونه اقدام به آن كار كرد؟! بايد شقاوت و بدبختى، وجود يك به ظاهر انسانى را فراگيرد تا دستش به شمشير بلند شود و بر فرق قهرمانى فرود آيد كه برق ذوالفقارش دل يلان عرب را مى‏لرزاند و زهره قهرمانان را مى‏شكافت، راد مردى كه در برابر اشك يتيمان آيد مهربان‏تر از پدر و مادر بود و با لطف و مهربانى اشك‏هاى غم ديدگان را پاك مى‏كرد و دست محبت‏بر سرشان و مى‏كشيد و با آنان چون فرزندان خويش رفتار مى‏نمود.
چگونه مى‏توانست آن اشقى الاشقيا شمشير زهراگينش را بر سر آن نامتناهى فرود بزند، او كه محور مركزى تمام فضايل بود. آن انسان كاملى كه مجسمه تمام نماى رسول خدا و نفس او و برادر او و جانشين به حق او بود. او كه نمى‏توان با كلمات حقش را ادا كرد و توصيفش نمود، زيرا جز خدا و رسولش كسى نتوانست و نخواهد توانست تا روز رستاخيز او را بشناسد و قدرش را بداند و عظمتش را درك كند، نه آن‏ها كه پرستيدنش و نه آن‏ها كه پيرويش كردند، همه در شناخت مقامش حيران و سرگردانند.

بى ‏گمان آن همه فضائل و مناقب على از زبان رسول گرامى اسلام در گاه و بى ‏گاه، در سفر و حضر، در صبح و شام، به مناسبت و بدون مناسبت، نقل شده، تصادفى نيست كه سخن او سخن حق است «و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى‏» پس آنچه پيامبر درباره على گفته است، تكرار سخن پروردگار است. ولى چه رازى در اين امر نهفته است؟ و چرا پيامبر پيوسته از على سخن مى‏گويد و نه تنها در جمع كه اگر يك نفر هم در محضر مباركش نشسته بود به مناسبتى يا بدون هيچ مناسبت، بلكه ابتدا به ساكن، در مدح و وصف على، سخن مى‏راند؟

شايد راز آن همه تاكيدهاى پى در پى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در اين باشد كه خود مى‏ديد اين مردم پس از رحلت‏ حضرتش با على چه مى‏كنند! او سقيفه را و سقيفه سازان را مى‏ديد كه چگونه پيش از خشك شدن آب غسل جسد مباركش، گرد هم مى‏آيند و تمام سخنان او را ناديده مى‏گيرند و با يك توطئه از پيش ترسيم شده، على را از حق خويش جدا مى‏سازند و خلافت را كه امرى است الهى به ديگرى مى‏سپارند و به يكديگر پاس مى‏دهند و على را خانه نشين مى‏كنند و به اين هم بسنده نكرده كه خانه‏اش را آتش مى‏زنند و همسرش را كه تنها يادگار رسول خدا است‏به شهادت مى‏رسانند و آن روز هم كه با فرياد عمومى مردم، خلافت ‏به او منتقل مى‏شود، از همان روز اول، جنگ و كارزار را با او آغاز مى‏كنند و تا روز رسيدن به لقاى محبوب، از جنگيدن و قتال او فروگذار نمى‏كنند.

محراب خونین
سحرگاه شب نوزدهم رمضان بود که امیرمؤمنان علیه السلام وارد مسجد کوفه شد، ابتدا نمازی خواند و سپس به بام مسجد رفت و آخرین اذان صبح را گفت. آن گاه به صحن مسجد آمد و یک یک افراد را برای نماز بیدار کرد. سپس به طرف محراب رفت و مشغول نماز شد و رکوع و سجود نماز را بیش از معمول طولانی کرد. ابن ملجم که با شمشیر زهرآلود از ابتدای شب در مسجد در کمین آن حضرت نشسته بود و از پشت ستونی نماز امیرمؤمنان را می نگریست، هنگامی که امام سر از سجده اول برداشت، ضربتی بر فرق مبارک شیر خدا فرود آورد که پیشانی آن مظهر ایمان و عدالت را شکافت. خون سراسر صورت علی علیه السلام را پوشاند و محراب عبادت با قطرات خون علی علیه السلام رنگین شد و از زبان مبارک آن حضرت چنین شنیده شد: «سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم»

شب آخر

در شب بیست و یک ماه رمضان، فرزندان و اهل بیت امیرمؤمنان علیه السلام دور بستر پدر حلقه زده بودند و گریه کنان می گفتند: «پدر جان! این چه حالتی است که در شما می بینیم. ای کاش مادرمان فاطمه علیهاالسلام زنده بود و ما را تسلی می داد و کاش در مدینه کنار قبر جدمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم و با آن حضرت درد دل می کردیم».

بدن امام بر اثر زهر کاملاً بی حس شده بود و ایشان مرتبا از هوش می رفت و دوباره به هوش می آمد. پس با صدای ضعیفی فرمود: «خدا خلیفه من بر شماست و من شما را به خدا می سپارم». پس همگان دوباره شروع به گریه کردند. امام حسن علیه السلام فرمود: «طوری سخن می گویید، گویا از خود ناامید شده اید». امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: «به زودی به برادر و پسر عمویم می پیوندم». همواره در آن شب، صدای ناله و فریاد فرزندان علی علیه السلام از خانه آن حضرت شنیده می شد.


انتهای پیام/1020ج
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

يکشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۰۹:۵۲:۱۷

5 Jan 2020